گفت وگو با «حسین سلیمانی» که همزمانی کودکیاش با دوران جنگ، حالا در نقشهایش انعکاس دارد؛
تعداد بازدید : 41
شیفته نقش هایم در فیلم های دفاع مقدس هستم
«...یه پوتین کهنه، یه پوتین نو / یه تابوت خالی رو دستای تو / یه چادر نماز و دو تا چشم خیس / یه مجروح جنگی که چند ساله نیس / مسافر آوردند با تابوت و پرچم /یه مادر کنارش، همش میگه بچهام همش میگه بچهام...» این بخشی از شعر «حسین سلیمانی»، بازیگر جوان و خوش آتیه سینما و تلویزیون کشورمان است که از قضا همین چند روز پیش وارد ۳۵ سالگی شده است.
کودکی او به مثابه همسن و سالانش با خاطراتی از جنگ پیوند خورده و آن انعکاس را سالها بعد در شعرش و البته نقشهایی که ایفا کرده، به نوعی نشان داده است. او تاکید می کند: قهرمانان جنگ نباید فراموش شوند، البته در این ورطه نباید دچار شعارزدگی شد اما آنها بخشی از هویت ما هستند. او یادی میکند از شهیدانی که پیکرشان نزد خانوادهشان بازنگشته و می گوید: جای آنها در آغوش عزیزانشان خالی است، پس نباید از یادشان غفلت کنیم.
این بازیگر جوان را در نقشهای متفاوتی دیدهایم؛ از آثار طنز بگیرید تا تولیداتی در حوزه دفاع مقدس و البته که خودش این تنوع را می پسندد و دوست دارد تا حوزههای مختلف دیگر را نیز تجربه کند. حضورش در شهرمان مجالی را برای گفت وگو با او فراهم می کند که ماحصلش را در ادامه می خوانید:
اتفاقی وارد عرصه بازیگری شدم
در کارنامه و تجربیات «حسین سلیمانی» علاوه بر بازیگری و ترانه سرایی، عکاسی، دستیاری کارگردان، ساخت فیلم کوتاه و... را هم می شود دید اما خودش با تاکید می گوید: من همه این ها را به جز بازیگری و ترانه سرایی، به صورت محدود تجربه کردهام. مثلا عکاسی از جمله آنهاست. دوست دارم آن را یک تجربه بدانم و معتقدم در کشور ما شمار عکاسان حرفه ای و توانمندی که در این عرصه مشغول به کار هستند کم نیست و در قیاس با آنها بهتر است که خودم را عکاس ندانم. پس در معرفی کارنامهام بسنده می کنم به همان بازیگری و ترانه سرایی. حرف را با او می کشانیم به اولین تجربههای بازیگریاش که در شرح آن بیان می کند: آن حس و حال تجربه قرار گرفتن جلوی دوربین، آن هم برای اولین بار، اصلا چیز عجیب و غریبی نبود. راستش را بخواهید قرار نبود بازیگر شوم، خیلی اتفاقی وارد این عرصه و بعد از مدتی هم به نوعی درگیر آن شدم. فکر نمی کردم روزی برایم تا این اندازه جدی شود. اوایل فقط در حد یک تجربه متفاوت و لذتبخش بود اما حالا با آن زندگی می کنم و عمرم را برایش گذاشته ام. بازیگری هدف من است و با تاکید می گویم که این هدف برایم بزرگ و مهم است.
خوشحالم کارگردانان بزرگی به من اطمینان کردند
این بازیگر جوان در نقش های متفاوت و ژانرهای متفاوتتری بازی کرده و از این که در مسیر دچار تجربه و رویکرد کلیشه ای و تکراری نشده خرسند است و اظهار می کند: قطعا آن هایی که به من اعتماد کرده و نقش های متفاوت را بر عهده من گذاشته اند، ریسکهای بزرگی را مرتکب شده اند اما خوشحالم نتیجه مورد قبولشان بوده و پشیمان از این اعتماد نشدهاند.
وی ادامه می دهد: «پوریا آذربایجان» در فیلم «اروند» نقش یک رزمنده را به من سپرد، داوود میرباقری در «شاهگوش» از من خواست تا نقش یک سرباز شهرستانی را بازی کنم. یک بار هم در نقش جانبازی نابینا قرار گرفتم و جایی هم نقش یک بیمار اوتیسم را داشتم. خلاصه خوشحالم که تجربههایم هر کدام رنگی دارند و این را مدیون اعتماد بزرگان این عرصه هستم. او البته اذعان می کند که در ایران، این سیر و خط پیشنهادهاست که عمده کارنامه یک بازیگر را شکل می دهد و اگر جایی، هنرمندی در ورطه تکرار نقش های گذشتهاش فرو می رود، به واسطه این روند ناگزیر است.
سلیمانی می افزاید: بالاخره بازیگر هم برای امرار معاش خود مجبور است گاهی گزیدهکارتر نباشد و به همان نقشهای تکرار شده خود، پاسخ مثبت بدهد. خوشبختانه این وضعیت برای من پیش نیامده، البته گاهی مجبور شده ام چند ماهی بازی نکنم تا کار متفاوتی به من پیشنهاد شود. برای مثال فعلا قصد دارم در نقشهای با لهجه بازی نکنم. آخرین نقش با لهجه ام فیلم «هزارپا» بود و تلاش دارم کار بعدیام، تکرار آن نباشد.
کودک درونم زنده است
سلیمانی جایی میانه صحبتمان به تولد 35 سالگیاش اشاره می کند و به همین بهانه نقبی می زند به دوران کودکی و روزهای شیرین آن و می گوید: کودکیام پُر بود از شیطنت و دردسر. البته این چیز عجیبی برای بچه های آن دوران نیست و هرچه که به عدد سن در شناسنامه افزوده می شود، از غلظت آن شیطنتها هم کم می شود و نوع نگاه آدمی هم به زندگی تغییر می کند. با وجود این فکر می کنم کودک درون من هنوز هم حسابی زنده و سرحال است. البته قدری تغییر کرده، خیلی ها به من میگویند آدم آرامی هستم که این از لطف آنهاست اما خودم هنوز همان کودک پر شر و شور را دوست دارم. آدم ها به تناسب تجاربشان به نوعی پختگی می رسند. ادبیات و جغرافیای شان عوض می شود و من در 35 سالگی حس می کنم این بلوغ و پختگی را پیدا کرده ام البته به چاشنی همان شیطنتهای شیرین(با خنده).
تلویزیون دست و پا می زند تا خود و مخاطبش را حفظ کند
این بازیگر جوان، در ادامه به احوال سینمای کشورمان می پردازد و می گوید: در این سال های اخیر اتفاقات بهتری افتاده است. تولید فیلمهای در اصطلاح «جلف» و سبک کمتر شده و مردم اشتیاق بیشتری به کارهای عمیق و اثرگذار نشان می دهند. نمونه اش «تنگه ابوقریب»، «مغزهای کوچک زنگ زده» و... است که سطح کار در سینمای کشورمان را ارتقا می دهند.
سلیمانی خاطرنشان می کند: امیدوارم وضعیت سینما روز به روز بهتر شود اما این عرصه به حمایت هم نیاز دارد، الان قیمت بلیت های سینما ۱۵ هزار تومان است، خیلی از مردم نمی توانند این مبلغ را بپردازند و این خیلی دردناک است. او اما در خصوص تلویزیون نظر دیگری دارد؛«تلویزیون یک فضای رسمی دارد و متاثر از اقتضائات خاص خودش است. به تازگی بودجه صدا و سیما کم شده و در این شرایط همه صورتشان را نه با سیلی که با مشت و لگد سرخ نگه داشته اند و تلویزیون دست و پا می زند تا خود و مخاطبش را حفظ کند و قاعدتا شرایطش سخت تر از قبل شده است. برای مثال به دلیل کمبود بودجه، متولیان، سریالی را که تولیدش شش ماه زمان نیاز دارد به ساخت اثر در سه ماه مجبور می کنند و قاعدتا این روند باعث افت کیفی کار می شود.»
وی یادآور می شود: کاش عوامل تلویزیون کارهای خوب بسازند و بعضی خلأها را جبران کنند. صداوسیماست که باید به داد مردم برسد، زیرا بخش مهمی از رسالت فرهنگ سازی در جامعه بر عهده این رسانه بزرگ و اثرگذار است.
این بازیگر جوان گوشه چشمی هم به عرصه تئاتر دارد و بیان می کند: خوشبختانه هنر تئاتر در کشور رو به توسعه است و حوزه تجاری آن نیز در حال ارتقاست. این که مردم بلیت می خرند و صندلی های سالن تئاتر پُر می شود، اتفاق بسیار فرخنده ای است که باید مغتنم بدانیم.
آن قصه هایی که از جنگ نگفتیم
سلیمانی در زمره بازیگرانی است که در فیلم های مختلفی در حوزه دفاع مقدس ایفای نقش کرده و بعضی از بازیهایش در این آثار را بسیار دوست دارد. او می گوید: فیلم های این ژانر نیاز جامعه هستند. برای من مقوله دفاع مقدس بسیار جذاب و محترم است و بهتر بگویم، شیفته نقش هایی هستم که برای این آثار نوشته و بازی می شوند. چاشنی نوستالژی و حماسهگری، به همین دلیل همچنان اگر نقشی از این جنس به من پیشنهاد شود، بازی می کنم. البته با همه علاقهام به این حوزه، تاکید دارم نباید آنقدر از یک جنس اثر تولید کنیم که در جامعه نوعی واپسزدگی ایجاد شود. باور دارم آثاری که با این محوریت ساخته می شوند باید گزیده اما فاخر و باکیفیت باشند. این بازیگر فیلم « سیزده ۵۹» ادامه می دهد: جوانترها مشتاق دانستن درباره آدم هایی هستند که بخشی از خود را در آن روزگار جا گذاشتند. آن شهیدی که نامش هست و پیکرش نیست یا آن جانبازی که پارهای از وجودش را ایثار کرده است. باید از زوایای جدیدی به جنگ و اتفاقات پیرامون آن نگاه کنیم تا جذابیت روایت محفوظ بماند و زوایای مختلف این اتفاق مهم در تاریخ کشورمان گشوده شود. وی یادآور می شود: خیلی مهم است کدام فیلم ساز یا نویسنده از آن دوران سخن بگوید تا اثرگذاری بیشتری ایجاد کند. مثلا در فیلم «اروند» منِ بازیگر برای لحظاتی درگیر احساسات می شدم و ناخودآگاه می گریستم. چنان صحنه ها جذاب و گیرا بود که من، با وجود آن که در جبهه جنگ نبودم، متاثر می شدم. ما به آثاری از این جنس در حوزه دفاع مقدس نیاز داریم. سلیمانی نقبی هم به فضای «پساجنگ» می زند و می گوید: این جنس روایت های تاثیرگذار هم نباید از قلم هنرمندان و فیلم سازان ما بیفتد. اتفاقاتی که بعد از جنگ برای خانواده های شهدا رخ می دهد، مقوله مهمی است. آن شهیدانی که مفقودالاثر هستند و فراقشان قلب عزیزی را اندوهگین کرده است. خیلی ناراحت می شوم وقتی فکر می کنم این عزیزان را فراموش کرده ایم. کوچه ها و خیابانها را باید به یادشان نام گذاری کنیم تا حس نشود که اگر پیکری از جنگ هشت ساله به خانواده ای بازنگشت، یاد عزیزش برای مردمان این سرزمین فراموش می شود. او صحبت را با یکی دیگر از شعرهایش به نام «مزه لوطی» به اتمام می رساند. ترانهای که محور یکی از آثار «رضا صادقی» خواننده سرشناس کشورمان قرار گرفته است: پهلوونا وقتی میرن چله نشینی/ یه مدتی هیچ جا اونارو نمی بینی
تو گفته بودی که یه روزی برمی گردی/ چقدر با روزایی که رفتی فرق کردی
از همه لوطیا سری که سر نداری/ بی خبرم از تو مگه خبر نداری
حالا که اومدی تورو رو دست آوردن/ آی عاقلا بیاین تماشا مست آوردن
ازش یه جفت پوتین چندتا فشنگ مونده/ چقد قشنگ رفته چقد قشنگ مونده
نگو جنازه ای نیست نگو فقط پلاکه/ یه عمره خاک خورده مزه لوطی خاکه
یه عمره خاک خورده مزه لوطی خاکه