نگاهی به نمایش «قصه ظهر جمعه» به نویسندگی محمد مساوات و کارگردانی رضا حسینی
تعداد بازدید : 26
روزهای پرتلاطم یک خانواده
نویسنده : احسان روحی نویسنده و کارگردان تئاتر
در همین عصرهای داغ تابستان هم میشود فرصتی گرم را در کنار خانواده به وجود آورد و هیچ کدام از خبرهای ضد و نقیض این روزها را نشنید، در لحظاتی مانده به غروب خورشید تابستانی، در سالن بهار بادیدن نمایشی که قصهای از ظهر جمعه را نقل میکند.
* پیتر بروک در بخشی از کتاب ارزشمند خود -فضای خالی- میگوید: همواره تئاتر عامهپسند است که کسب موفقیت میکند. این نوع تئاتر در دورههای مختلف شکلهای بسیاری به خود گرفته است و تنها یک عامل است که همواره در آن اشتراک دارد: «ناپرداختگی».
روایت قصه
* «قصه ظهر جمعه» روایت خانوادهای ایرانی است به قلم «محمد مساوات» و کارگردانی «رضا حسینی» که درگیر و دار اختلافات خانوادگی و مریضی پدر، دچار چالشهای فراوان میشوند. دو برادر به نامهای هاشم و قدرت در ظن و گمان به یکدیگر بر سر میراث پدر-کارخانه سنگ بری- هستند و خواهران نیز مانند شخصیتهایی چون عروس و داماد خانواده، همان کارکرد همیشگی قصههای ایرانی را دارند. «عزیز» نیز برادری است که فقط عکس اش در خانه است و اگر بود احتمالا حلّال مشکلات خانواده میشد و پدر که به عنوان یک ناجی برای عزیزان خود است. نمایش نامه محصول تضاد همه این آدمها برای حفظ جایگاه اجتماعیشان است....
* نمایش با یک بحران آغاز میشود. بحران خیانت هاشم؛ پسر بزرگ خانواده به پدر. پسری که تلاش دارد اثر انگشت پدر بیمار و خوابش را برای گرفتن و احتمالا فروش سنگ فروشی روی کاغذ بزند و برادر کوچک شاهد ماجراست. این عمل با باجخواهی برادر کوچک در خرید کفش در همیناندازه میماند و بسطی در طول درام و روایت اثر ندارد. برادر کوچک فقط حضور فیزیکی دارد چون اساسا قرار نیست کنش اصلی بین آن دو باشد بلکه این کنش بین برادر دیگر، قدرت، با هاشم است. کنشی که در طول درام تبدیل به رفتاری نمایشی نمیشود و همه اتفاقات، وام گرفته از همان داستان مرسوم سهمخواهی فرزندان در روزهای آخر زندگی پدران است و. ...
نویسنده روابط و آدمها را درست نشانهگذاری کرده است. اما انگار در این میان خواهرها فقط قرار است در کنار عروسهای خانواده نقش زنانی را بازی کنند که حتی در خرده پیرنگهای روایت هم جایی ندارند و تنها شخصیت کنشمند خواهر کوچک است که با «نه» گفتن به خواستگار پیشنهادی برادرش، هاشم عملا نظم موجود را بر هم میزند.
اتفاقات اثر در برهه زمانی اواخر دهه 60 و اوایل 70 رخ میدهد اما تلاش برای ثبت یک نوستالژی دهه شصتی صرفا به استفاده از چند نوار ویدئویی و اصطلاحات و رفتارهای اجتماعی آدمهای آن دوره ختم میشود. اساسا قصه میتواند با کمی تغییر در هر برهه زمانی دیگر هم شکل بگیرد. به هر حال این بازه زمانی کمکی به غنای ساختار درام نمیکند. البته درام قصه محور «مساوات» و شوخیها و فضاسازیهایش در گرهافکنی و گرهگشایی، مخاطب را مجاب به پیگیریاش میکند.
2 روی سکه نمایش
طراحی اثر در حوزه کارگردانی با آن که تلاش میکند به شدت وامدار متن باشد اما هیچ سمت و سویی به فرم نمایش نامه نمیدهد و گویی مضمون اثر در یک تحلیل ساده تبدیل به میزانسن شده است. در واقع میتوان گفت محتوای سابژکتیو اثر نتوانسته عینیتی ابژکتیو خلق کند و اتفاقات درون ذهنیت نویسنده همچنان مهمترین خط فکری کارگردان است. استفاده از نشانههای ابزاری مانند قابها و تبدیل عناصر صحنه به یک قاب جدا از قاب خود صحنه در ابتدا مخاطب را وادار میکند که توجهاش را به سمت طراحی کارگردانی معطوف کند اما هر چه اثر پیش میرود این نمادهای قاب شده صرفا کارکردی تشریفاتی میگیرند و کمکی به دریافت معنا نمیکنند. یعنی دالها و معانی آنها را در کل نمایش بروز نمیدهند. در واقع نشانهها قبل از آن که بتواند به عنوان یک نشانه رفتار کند، باید علامتگذاری و شناخته شود. استفاده همزمان همه اعضای خانواده از پارچ آب که به زعم من نشان از هم سُفرگی همه آنان از یک محل ارتزاق دارد با تکرار عمدی کارگردان قابل رویت و به جاست اما دیگر نشانهها و عوامل تکراری مانند رفت و آمدهای بیهوده و گاه شلخته و بدون منطق افراد بیشتر از هر چیز یک بینظمی ساختاری را در طراحی کارگردانی به وجود میآورد که هر چند قرار است خانوادهای بی نظم را به تصویر بکشد اما انگار این بینظمی در تمام عناصر صحنه و نمایش رسوخ کرده است.
رضا حسینی را با آثاری میشناسم که عموما سعی دارد با آنها همه چیز را در روال طبیعی و سادهاش توضیح دهد اما در طراحی این اثر ما را وارد دنیای رئالیسم جادویی میکند که در آن حتی آب خوردن آدمهایش هم عجیب است. حتی حضور پدری که در قاب دیگری قرار دارد و در چند صحنه به شکلی کاملا انتزاعی حضور دارد هم عجیب میشود. بن مایه کارگردانی اثر هر چند در میزانسنهای متعدد و تکراری به صورت کامل شکل نگرفته اما خلق لحظاتی را برای ما به ارمغان دارد که تلاطمهای درونی و چالشهای این خانواده را برایمان ملموس میکند. کارگردان تلاش کرده ساده بودن آدمهای نمایش را در تنگنای رویدادها با بازیهای نسبتا یکدست، نشان دهد و به حق موفق شده این حس همذات پنداری لحظهای را برای مخاطب ایجاد کند که هیجان انگیز است. همچنین یکپارچگی حضور بازیگران در کنار تعدد لهجهها که اثر را از انگاشت اقلیم واحد دور کرده و سعی در اشتراک زبانی فراتر از اقلیم خاصی دارد، باعث شده «قصه ظهر جمعه» اثری جذاب در حوزه تئاتر مردمپسند یا عامهپسند باشد.
پــیــوســت
پنجره ارتباطی خراسان با اهالی تئاتر
از این پس با نقد و بررسی تئاترهای مشهد، تلاش خواهیم کرد تعامل بیشتری با اهالی تئاتر داشته باشیم. این مطالب به قلم خود هنرمندان تئاتر نوشته میشود و فرصت مشارکت در آن برای همه تئاتریهایی که دستی بر قلم دارند فراهم است. طبیعی است که نقد و بررسی یک نمایش توسط یک هنرمند، تا حدودی دیدگاه شخصی اوست و به همین دلیل بیان برخی نقاط قوت و ضعف درباره یک اثر، نمیتواند حتما و قطعا صحیح باشد. به امید آن که این پنجره ارتباطی جدید، در بالندگی بیشتر تئاتر مشهد و حمایت رسانهای از این هنر ریشه دار خراسان مفید باشد.