جـز در حـریم کوی تو مـاوا نمی کنم
غلامرضا شکوهی
مضمون بـــکر غیـــر تو پیــدا نمی کنم
تا مدح توست، لب به سخن وا نمی کنم
معنای پاک اسم تو در هیچ واژه نیست
مــن با پیاله دست به دریــا نمـی کنم
در وصفت آستین سخن را به هیچ روی
صد سینه حـــرف دارم و بـالا نمی کنم
آنـقدر سـر بلنــد بر ایـــوان نشستـه ام
کز خانـه هم به جــز تو تمـاشـا نمی کنم
من ذره ام که خانه خورشید خویـش را
از هیچکس به جــز تو تقاضــا نمـی کنم
ای گنبد همیشه مطهر به عطــر اشک
جــز در حــریم کوی تو مــاوا نمـی کنم
در آستان بخشش تو چون حضور شمع
جز با سرشک و شعله مدارا نمی کنم
نامم اگر «غلام رضا» هست خویش را
بــا نـــردبان اسم تــو بـــالا نمـی کنم
نقاره می زند طوس...
سید حمیدرضا برقعی
ای راهب کلیسا دیـگر مــزن به نـاقوس
خاموش کن صدارا، نقاره می زند طوس
آیا مسیح ایران کــم داده مرده را جان
جانی دوبــاره بردار با ما بیا بـه پابـوس
آنجــا که خــادمینش از روی زائرینش
گرد سفــر بگیــرند با بال نــاز طاووس
خورشید آســمان ها در پیش گنبــد او
رنگــی ندارد آری چیزی شبیــه فانوس
رویــای ناتمامم ساعــات در حــرم بود
باقـــی عمر اما افســوس بود و کابـوس
وقتــی رسیدی آنجــا در آن حریم زیبا
زانو بزن به پای بیــدار خفته در طوس
بهترین انتخاب من مولاست
مصطفی محدثی خراسانی
هـر سـحر آفتاب من مولاست
همه شب ها شهاب من مولاست
به خراسان که جز کویرى نیست
عـلـت انـتـساب من مولاست
سـینه ام دست رد ز عالم خورد
آن کـه داده جواب من مولاست
از هـر آن چه به عمر دل بستم
بـهـتـرین انتخاب من مولاست
ورشـکستم به دور از این درگاه
چـون تـمامِ حساب من مولاست
چقدر آهوی زخمی در شبستان تو می چرخد
علیرضا قزوه
خراسان در خراسان نور در جان تو می چرخد
مگر خورشید در چاک گریبان تو می چرخد؟
خراسان مُهر دریا می شـــود با گام های تــو
به دست ابرها تسبیح بـــاران تــو می چرخد
اگر شوق وصالت نیست در آیینـــه ها، درها
چرا آیینه در آیینه، ایوان تــو می چــرخد
طواف عاشقان هم بر مـدار چشم های توست
سماع صوفیان هم گــرد عرفان تو می چرخد
به سقّاخانه ات زیباست رقص کاسه های نــور
در این پیمانه، آن پیمانه، پیمان تو می چرخد
بیابان در بیابان گرگ شد، هـــر کوه، صیّادی
چقدر آهوی زخمی در شبستان تو می چرخد
در این آدینه لبریز از آغاز گل، شاعـــــر
شروع تازه ای در بیت پایان تـــو می چرخــد
کوچههای خراسان تو را میشناسند
قیصر امین پور
چشمههای خروشان تو را میشناسند
موجهای پریشان تو را میشناسند
پرسش تشنگی را تو آبی، جوابی
ریگهای بیابان تو را میشناسند
نام تو رخصت رویش است و طراوت
زین سبب برگ و باران تو را میشناسند
هم تو گلهای این باغ را میشناسی
هم تمام شهیدان تو را میشناسند
از نشابور بر موجی از «لا» گذشتی
ای که امواج توفان تو را میشناسند
بوی توحید مشروط بر بودن توست
ای که آیات قرآن تو را میشناسند
گرچه روی از همه خلق پوشیده داری
آی پیدای پنهان تو را میشناسند
اینک ای خوب، فصل غریبی سر آمد
چون تمام غریبان تو را میشناسند
کاش من هم عبور تو را دیده بودم
کوچههای خراسان تو را میشناسند
بچه محله امام رضایُم
قاسم رفیعا
موره می بینی که شر و با صفایم
بچه محله امام رضایم
زلزلیُم حادثیُم بلایُم
بچه محله امام رضایم
هر روز جمعه دلومه مبندم
به پینجله طلا و ورمگردم
کار و بارم ردیفه با خدایم
بچه محله امام رضا یم
به مو بگو بیا به قله قاف
اصلا مو ره بیزر همونجه علاف!
قرار مرار هر چی بیگی مو پایم
بچه محله امام رضایم
دروغ مُرُغ نیست مییون ما باهم
الان به عنوان مثال تو حرم
چند روزه که تو نخ کفترایم
بچه محله امام رضایم
چشم موره گیریفته چنتا کفتر
گفته خودش: چنتاشه خواستی وردر
الان درم خادماره مپایم
بچه محله امام رضایم
کفتراره که بردم از روگنبد
مرم مو واز تونخ رفت وآمد
تو نخشه ی او گنبد طلایم
بچه محله امام رضایم
گنبده نصف شب مده به دستم
او گفته: هر وخ که بییی مو هستم
مویم که قانع و بی ادعایم
بچه محله امام رضایم
وخته میبینم توی عالم همه
ازش میگیرن و مگن واز کمه
گنبدشه اگر بده رضایم
بچه محله امام رضایم
گنبد و ممبد نموخوام باصفا
سی ساله پای سفره ای آقا
منتظر یک ژتون غذایم
بچه محله امام رضایم