گفت و گو با قاسم باسط راد و مرور پنج دهه حیات هنری پدر نگارگری خراسان
تعداد بازدید : 37
از تمجید استاد بهزاد تا دست نوشته محمود فرشچیان
نویسنده : صالحی
پدر نگارگری خراسان، این روزها بیشتر خانه نشین است و آثارش اگرچه هر کدام تاریخ و فرهنگ یک سرزمین را در جلوهای اساطیری به تصویر کشیده اما هنر سرپنجه استاد نگارگر، با بی مهریهایی رو به رو شده که هنردوستان را از دیدنشان محروم ساخته است .حالا اما فرصتی دست میدهد تا با قاسم باسط راد هنرمند مشهدی 74 ساله در حاشیه برپایی نمایشگاه آثارش در نگارخانه پایتخت فرهنگی جهان اسلام و به بهانه تجلیل از 5 دهه هنرمندی و هنر آفرینی وی ، از خاطرات همه سالهای گذشته صحبت کنیم، از تمجید استاد بهزاد تا دست نوشته محمود فرشچیان.
ماجراهای یک نقاشباشی
او در یکی از محلههای قدیمی مشهد که آن روزها به«دروازه قوچان» شهرت داشت به دنیا میآید، در خانواده باغبان زحمت کشی که نسبتی با هنر و به خصوص نگارگری نداشته است .مادرش را در همان کودکی از دست میدهد. استاد باسط راد دراین باره که چطور به سمت نگارگری و هنر سوق پیدا میکند، میگوید : به اعتقاد من، هنر ذاتی نیست، ذوقی و تمرینی است. من این مهارت را از الطاف خداوند متعال و تلاش و ممارست خودم دارم.
او درباره دوران کودکی اش میگوید: دوران ابتدایی را در دبستان رازی گذراندم .همان موقع و از سن هفت سالگی دست به قلم شدم. البته گاهی هم با زغال بر در و دیوار مدرسه داستانهای شاهنامه را میکشیدم و بابت این به قول برخیها کثیف کاری، حسابی تنبیه هم میشدم. اما همینها به تدریج مهارتم را بالا برد تا این که کار به جایی رسید که خانم مؤتمنی، معلم کلاس سوممان برای آموزش نقاشی به شاگردان کلاسهای دیگر از من کمک گرفت.
این استاد هنر نگارگری، ایام نوجوانی و جوانی خود را هم اینگونه توصیف میکند: علاقهام به هنر باعث شد بعد از پایان تحصیلات ابتدایی، در رشته درودگری هنرستان صنعتی مشهد مشغول به تحصیل شوم. از 15 سالگی هم دوربین به دست گرفتم و از مردم عکس میگرفتم. گاهی هم طرح سیاه قلم میزدم.اینها غیر از این که برایم یک فعالیت هنری به حساب میآمد، وسیلهای برای امرار معاشم شده بود .تا این که دیپلم گرفتم و به توصیه دوستانم برای دنبال کردن جدیتر این هنر به تهران رفتم.
بالاتر ازاستاد
او ادامه میدهد :مدت 5 سال در هنرستان هنرهای زیبای تهران، رشته نقاشی را در زمینههای نگارگری، تذهیب، نقش فرش، کاشی و آبرنگ آموختم. از خوش اقبالی من بود که از محضر استادان برجستهای چون بهزاد، فرشچیان، مقیمی، تجویدی، باقری، یوسفی، الطافی، کاشی و ... استفاده بردم.
قاسم باسط راد از این دوران خاطراتی هم در یاد دارد که آنها را این گونه مرور میکند :در همان ایام، روزی استاد حسین بهزاد، برای بازدید از آثار هنری بچههای هنرستان هنرهای زیبا به این هنرستان آمد.بعد از دیدن تابلوها به یکی از آثار من اشاره کردوگفت: «کار این جوان از دیگران بهتر است». اطرافیان گفتند اهل مشهد است. من هم پیش رفتم و گفتم: «استاد یک جمله عرض کنم؟ شما بهزاد هستید و من هیچ وقت به درجه هنری شما نمیرسم. با این حال دوست دارم این جا تدریس کنم.» استاد بهزاد در جوابم گفت: «اگر اراده و استعداد داشته باشی، 50درصد ماجرا حل است 50درصد دیگررا هم از استادان فرا بگیری، از من هم بهتر خواهی شد».
این پیشکسوت هنرهای تجسمی با زنده کردن یادی از دیگر استاد خود، محمود فرشچیان، ادامه میدهد: در راه آموختن این هنر، سختیهای بسیاری متحمل شدم. روزی در همان روزها حالم خوش نبود. استاد فرشچیان من را دید و پشت کارت تحصیلیام نوشت: «اندر بلای سخت پدید آید/ فضل و بزرگمردی و سالاری». هنوزهم آن یادگاری را دارم. دو سال بعد از آن دوران هم به منزل ایشان رفت و آمد داشتم و در زمینه طرح و نقش، راهنماییام میکردند.
وی چندی بعد، در دوره سه ساله دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران مشغول تحصیل میشود ولی به خاطر پیش آمدن برخی مسائل، تنها یک سال از این دوره را طی میکند. او در مدت 15 سال اقامتش در تهران با تمرین، تحصیل و برگزاری نمایشگاه و فروش برخی از آثارش هر روز تجربه و مهارت بیشتری کسب میکند. بالاخره در سال 1342 آهنگ بازگشت به زادگاهش میکند .او در این باره نیز میگوید:اولین کاری که بعد از ورودم به مشهد انجام دادم، برگزاری نمایشگاه گروهی با جمعی از هنرمندان هنرهای تجسمی از جمله صباغیان، رحیمزاده، آسیایی، پیراسته، تفقدی، مِدی، صبا و ... در اتاق بازرگانی وقت بود. به خاطر دارم که آن نمایشگاه با استقبال کمنظیر مردم روبه رو شد تا جایی که مجبورشدیم چندین نوبت تاریخ بازدید را تمدید کنیم. او یادآور میشود :بعداز 30 سال از آن تاریخ،تا کنون 38 نمایشگاه داخلی و خارجی دیگر برگزار و بیش از هزار اثر در این حوزه خلق کردم .یکی از بهترین این آثار،اثری به نام «شهید» برگرفته از بیانات رهبر معظم انقلاب درباره منزلت شهدابود که به ایشان تقدیم کردم و معظمله نیز آن را به موزه آستان قدس رضوی اهدا کردند.
باسطراد سال 1342 نیز برای دریافت مجوز تأسیس اولین آموزشگاه نقاشی شهر از اداره فرهنگ اقدام میکند و از این مسیر هنرجویان بسیاری از جمله مهانیمنش، رزاقی، اکرمی، مسأله و پیوندی را که امروز خود حکم استادی در این هنر را دارند، تربیت و تحویل جامعه فرهنگی داده است. در همین سالها ست که در بخش روابط عمومی شهرداری هم مشغول به کار میشود. او میگوید ادعایی در هنر ندارم؛ با وجود این که تخصص من در این عرصه هنری بیشتر بر مینیاتور، گل و مرغ و تذهیب متمرکز است اما تابلوهایی در زمینههای رنگ روغن، پاستیل، سیاهقلم، مداد رنگی و آبرنگ کار کرده ام. روزانه سه ساعت صبحها و سه ساعت بعد از ظهرها و حداقل 6 ماه تا 2 سال برای آفرینش یک اثر عمر صرف میکنم. هرگز برای اتمام طرحی عجله ندارم، اصل در بهتر شدن کار است.
او تابلوهایی به نامهای خانقاه دراویش، خانه کعبه، شهید، مسموم کردن حضرت رضا(ع)، هفت خان رستم، هفت شهر عشق، یوسف و زلیخا، تاکستان انگور و مجلس عروسی را در میان آثار خود دارد.
جایگاه فرهنگ و هنر ما کجاست؟
باسط راد با ابراز تأسف از تخریب اماکن تاریخی و بازارچههای سنتی اطراف حرم رضوی، بیان میکند: با این اقدامات صنایع دستی مشهد را به صفر رساندند. بارها به مسئولان مختلف در این حوزه گفته ام باید هنرمندان صنایع دستی و سنتی را تشویق کنند تا گردشگری ما رونق بگیرد. معنای اقتصاد مقاومتی هم همین است که استعدادهای درونی را فعال کنیم و به واسطه فرهنگ و هنر، جوانان و مردم را دلگرم کنیم. به ویژه با توجه به این که در سال انتخاب مشهد به عنوان پایتخت فرهنگی جهان اسلام هستیم، توجه بیش از پیش به درآمدزایی از راه گردشگری مورد انتظار است. اما حیف که نمیدانیم جایگاه دقیق فرهنگ و هنر ما کجاست؟
این مدرس هنرهای تجسمی با اشاره به نمونهای از این بیمهریها اضافه میکند: سال 1395، شهرداری مشهد تنها به مدت یک ماه، تالار فیروزهای را در اختیار جمعی از هنرمندان شهر قرار داد و استقبال و فروش بسیار خوبی صورت گرفت که نشاندهنده خلأ و نیاز در این حوزهها بود. ولی متاسفانه دیری نپایید که آنجا را هم تعطیل کردند. از همه مسئولان تقاضا دارم فکری به حال هنرمندان بکنند و مکانی را برای گرد آمدن همه ما در کنار هم فراهم آورند.