«استاد محمدیگانه، مردی از قبیله آساک، سرزمین توس. پیری از تبار دوتار و چارق و تبرزین. چارقش نشان اصالتش. دوتارش نشان اجدادش. تبرزینش به او می گوید، تو درویش دوتار به دستی، هم پیمان شاهنامه، چه زیباست نقل از شاهنامه و مقام از دوتار. تو گویی که حکیم توس، می دانسته شعرش با دوتار یگانه جوراست. دوتار هم می داند، وقت آن رسیده از شاهنامه بگوید. استاد یگانه، ناز نفست... ». این مقدمه زیبایی بود برای آغاز گفت و گویمان با استاد محمدیگانه که «خلیل دلربایی» همراه همیشگی استاد در وصف این هنرمند برایمان زمزمه کرد که بر جان دل نشست. غروب یک شب زمستانی در منزل استاد در مشهد میهمانش شدیم و او صمیمانه همنشین مان شد تا بگوید و بشنویم از دردها و زخم هایی که دل آزرده اش کرده است. چند روزی از عمل جراحی دستهای هنرمندش می گذرد و شکر خدا دوباره توان به آن ها بازگشته، تا بی وقفه زخمه بر دوتار خراسانی بنشاند. محمدیگانه متولد 1330 در قوچان (شهر آساک در دوره اشکانیان) است، شهری که زادگاه بخشی های بزرگ خراسان بوده، همچون پدرش مرحوم استاد حسین یگانه، مرحوم استاد حاج قربان سلیمانی و ... . محمد یگانه برایمان نغمه ساز می کند و از درد دل هایش می گوید:
روایتگری شناسنامه ایران است
* مدت ها با گروه «عارف» همکاری داشتم. در کنار استادانی از جمله مرحوم پرویز مشکاتیان و حسین علیزاده. 75 روز تور اروپا داشتیم و برای علاقه مندان فرهنگ و هنر در شهرهای مختلف جهان موسیقی ایرانی اجرا کردیم. مشکاتیان تصمیمهای زیادی برای ادامه برنامههای مشترکمان داشت اما از بین ما رفت و فرصت نشد... .
* از سالها قبل روی شاهنامهخوانی کار میکنم. موسیقی مقامی شمال خراسان موسیقی حماسی است و با شعرهای فردوسی عجین است. در کنار حکیم توس دوتار خراسان بوده و حس و حال حماسه های شاهنامه در مقام های موسیقی شمال خراسان وجود دارد. استاد «محمد جوزانی» استاد پدرم بود و مقام ها را به او آموخت و این آموزه ها سینه به سینه به ما رسید. من هم 45سال است که مینوازم و آموزش میدهم تا جوان ها فرابگیرند و روایتگری بیاموزند. روایتگری شناسنامه ایران است، عرصه را خالی نگذاشتیم و با کمک جمعی از دوستانمان از جمله آقای خلیلی دلربایی و دو فرزندش، کجدار و مریز خودمان را می کشیم، ولی خُب باز هم خوشحالیم که هنوز توان این کار را داریم.
* کارهای ما سینه به سینه انتقال یافته و در نت نویسی نمی گنجد. حالا برخی این اثرها را روی نت آورده اند. به آن ها میگویم شما بهتر می فهمید یا مشکاتیان؟ پرویز مشکاتیان بارها می گفت این کارهای محلی را نیاورید روی نُت. بگذارید آزاد باشد و فریاد بزند.
ساز مسئولان ما کوک نیست
* 20 سال است روی شاهنامه کار می کنم، چند سال قبل مدیرکل سابق ارشاد تفاهم نامه ای با من امضا کرد تا شاهنامه خوانی را در شهرستان های استان اجرا کنم، اما مسئولان جدید انگار تفاهمنامه نوشتن یاد ندارند. به آن ها می گویم: به خاطر فرهنگ و پیشینه تاریخی مان این کار را انجام بدهید و شرایطی مهیا کنید که من هنرمند با خیال راحت اجرا و آموزش موسیقی مقامی و شاهنامه خوانی را دنبال کنم، اما می گویند پول نداریم. می گویم: چطور برای همه چیز پول دارید اما برای شناسنامه فرهنگی این کشور پول ندارید؟ به جای این که ما را تشویق و تقدیر کنند، اصلا انگار نه انگار، من که می گویم این ها با فردوسی خوب نیستند. تا به حال یک بار هم از دانشگاه فردوسی دعوت نشده ام که برایشان از شاهنامه بخوانم، میراث فرهنگی هم سال های قبل به آرامگاه فردوسی دعوتم کرد و اجرای برنامه داشتم، اما مدت هاست که دیگر خبری از آن ها نیست. دو سال قبل چند شب در مجتمع امام رضا(ع) مشهد شاهنامه خوانی برگزار کردیم و بسیاری از مردم به تماشای این روایتگری آمدند، اما از میراث فرهنگی و دانشگاه فردوسی که باید در صف اول حمایت از حکیم توس باشند، خبری نبود و حتی یک شاخه گل هم برایمان نیاوردند. مسئولان ما مسئولیت ندارند، سازشان کوک نیست... .
* واقعا ناراحت کننده است که هنرمند ملی خطابت کنند اما مستاجر باشی، 150 هزار تومان حقوق از اداره ارشاد بدهند و 200 هزار تومان از صندوق حمایت از پیشکسوتان. بیمه تکمیلی هم که تازگی برایمان فراهم شد. البته درست است که بی مهری هایی هست اما با وجود این، از وزارت ارشاد تشکر می کنم. باز هم می گوییم همین که گاهی می آیند و حالی می پرسند، خدا را شکر. بعد از عمل جراحی هم از ارشاد استان به عیادتم آمدند، هنرمندان و هنردوستان هم سری زدند و حالی پرسیدند.
* از یک نکته خوشحال و امیدوارم، آن هم این که وزیر ارشاد تازه نفس است و بعد از 38 سال، می خواهند جشنواره ای برای «بخشی»های شمال خراسان برگزار کنند که همین موضوع، امیدوارکننده است. شاید بخشی از کم و کاستی ها و بی مهری ها به موسیقی مقامی شمال خراسان جبران شود.
وقتی هستیم، نیستیم...
* امیدواریم حداقل بعد از ما موسیقی مقامی جان تازه ای بگیرد. مسئولان ما، موقعی که هنرمند هست، نیستند؛ موقعی که نیست، هستند. وقتی هستیم کسی نمی آید همراهی مان کند اما وقتی از دنیا برویم پشت میکروفن ها بارها و بارها ناممان را می آورند. نمونه اش را هم در سال های اخیر زیاد دیدیم. استادان درجه یک موسیقی مقامی از دنیا رفتند. نمی دانم، چرا مسئولان ما این طور می کنند؟ وقتی که می میریم پشت بلندگوها به دفعات یادمان میکنند اما حالا که هستیم ...
* یادم است وقتی برای مراسم تشییع مرحوم پورعطایی به تربت جام رفتیم، مرحوم استاد شریفزاده را دیدم که بغل دیوار نشسته بود، یکی از مسئولان شهر از آن جا رد می شد به او گفتم: آقای مسئول نگاه کن، این مرد پدیده است، حداقل یک صندلی برایش بگذارید که بنشیند، کسی توجهی نکرد. اما بعد از این که فوت کردند همه آمدند و ... .
این رسمش نیست
درد دلم زیاد است، این طور با هنرمندان رفتار کردن رسمش نیست. طوری شده که حتی نمی توانیم بچه های خودمان را به آینده موسیقی امیدوار نگاه داریم. بچه های خودم را مادرشان نمی گذارد وارد موسیقی شوند. می گوید: تو که هنرمند ملی مملکتی وضعیتت این است، با این اوصاف تکلیف بچه های من چه خواهد شد؟ زندگی ام را پای هنر و فرهنگ این مرز و بوم گذاشتم اما حالا خودم به جوانان علاقهمند می گویم زندگی تان را پای موسیقی نگذارید و به فکر آب باریکه ای در زندگی باشید تا شرایطتان مثل ما نشود.
موسیقی مقامی در حال انقراض است
* استقبال جوانان از موسیقی مقامی خیلی خوب است و حتی دارد بهتر میشود، اما استادانی که برای هنرجویان وقت بگذارند و عاشق هنر آموزی باشند، کم داریم. پیشکسوتان هم یکییکی از بین ما رفته اند و می روند. آموزش موسیقی مقامی در حال انقراض است. من یگانه هنوز هستم و دارم جوانان را پرورش می دهم اما من هم که نباشم، ... . عاشق آموزش دادنم، وقتی تدریس می کنم اصلا به زمان توجه ندارم، وقتی آرام می گیرم که هنرجو درس را یاد بگیرد و از کلاس بیرون برود.
* چند وقت قبل از تهران آمده بودند که فیلم مستندی بسازند. گفتم خواهش می کنم نیایید، حاصل عمر من را می خواهید ضبط کنید و ببرید برای خودتان آپارتمان ها بسازید، گفتم نمی خواهم.
* جوانان ما تمام فوتبالیست های جهان را می شناسند اما از آن ها بپرسید هنرمندان خراسان چه کسانی هستند؟ نمی شناسند.