گزارش
تعداد بازدید : 12
8 هنرمند پای کار احیای صنایع دستی منسوخ شده استان
به مناسبت روز صنایع دستی با 8 هنرمند که شاخه های هنری شان یا منسوخ شده یا در حال نابودی است، گفت و گو کردیم
نویسنده : ترسول
بیستم خرداد ماه، روز صنایع دستی است، روزی برای گرامی داشت هنر و آثاری که مردان و زنان خوش ذوق کشورمان، آنها را با دل و جان تولید و بدین وسیله هنرهایی به قدمت تاریخ ایران را زنده میکنند. در ایران، بیش از ۳ میلیون صنعت گر در ۳۰۰ رشته مختلف مشغول هستند اما متاسفانه بسیاری از آن ها، سال هاست که حال و روز خوشی ندارند و عوامل مختلفی مانند علاقه مردم به خرید اجناس وارداتی، گران شدن مواد اولیه و همراهی نکردن میراث فرهنگی برای گره گشایی از مشکلات صنایع دستی، در این ماجرا دخیل بوده است. تا جایی که امروز تنها در خراسان رضوی 17 رشته صنایع دستی یا منسوخ شده یا در معرض نابودی قرار گرفته است.
به گزارش خراسان رضوی، امروز برای گرامیداشت دسترنج هنرمندان اصیل صنایع دستی ایران اسلامی، مروری می کنیم بر مهم ترین مطالبات 8 هنرمند پیش کسوت صنایع دستی منسوخ شده در استان که پیشتر در قالب پرونده ای از ریز و درشت دغدغه ها و مشکلات شان گفته بودیم.
مرگ شعربافی
آخرین کارگاه شعربافی خراسان رضوی در انتهای کوچه چهنو 6 واقع شده است و استاد علی منزوی، 63 سال است که در آن جا مشق عاشقی می کند. مشکلات متعدد نتوانسته او را از پا در بیاورد اما کدام هنرمند است که از کم ارزش شدن دسترنجش در نگاه مردم و سوگلی شدن پارچه های بی نام و نشان وارداتی نرنجد؟ آن هم دست باف هایی که تقدیرنامه یونسکو را در شناسنامه شان دارند. استاد می گوید: الان مهم ترین مشکل شعربافی و هنرهای مشابه، این است که نخ رنگی با کیفیت نداریم. اگر به جای پارچه، نخ رنگی وارد کنند، می شود شعربافی را دوباره به روزهای اوجش بازگرداند. قبلا در حوزه معاونت صنایع دستی، شرایط خیلی بهتر بود وحداقل هنرمندان را راهنمایی میکردند. مسئولان میراث فرهنگی چند باری به کارگاهم آمدند و مشکلات را شنیدند، بعد هم رفتند دنبال کارهای دیگرشان. میراث فرهنگی بیشتر توقع دارد از ما یادگاری بگیرد تا این که مشکلات مان را حل کند! بیمه نشدن هنرمندان شعربافی و ارائه نکردن نشان یا نماد به بهانه های مختلف از دیگر مشکلات شعربافان استان است.
یک دقیقه سکوت به احترام چلنگری
آیا حاضرید آرگون سرطان زا استنشاق کنید تا میراث خراسانی زنده بماند؟ این جا در کارگاه چلنگری حمیدرضا رهبر، روزها و شبها با همین وضع سپری میشود؛ بدون هیچ حمایتی، با چاشنی سوزناک دشنههای وارداتی چین و بی توجهی به دسترنج هنرمندان داخلی! استاد با اشاره به نمایشگاههای میراث فرهنگی برای معرفی صنایع دستی میگوید: این نمایشگاهها آن قدر مکان یابی بدی دارند که من همان اوایل عطایش را به لقایش بخشیدم. اصلا مردم به آن نمایشگاهها نمیرفتند. از طرفی اصلا شبیه نمایشگاه صنایع دستی نیست. شما هنر دست ساز میبرید، اما غرفه کناریات آشخوری است، سوهان فروشی و گزفروشی است. اصلا انگار میراث فرهنگی چیزی به اسم فرهنگ را نمیشناسد. حداقل کاری که میتوانند انجام بدهند این است که هنرهای اصیل این خطه را از پیش کسوتان به جوانان منتقل کنند، اما این کار را هم نمیکنند.
از او میپرسم، اگر همه نواقص برطرف شود، شما در چلنگری میتوانید چه تعداد کارآفرینی داشته باشید؟ پاسخ میدهد: من حدود 10 کارگر دارم اما اگر حمایت صحیحی میشد، 150 نفر را میتوانستم سر کار بیاورم. دیگر هنرمندان هم همین توانایی را دارند و حتی بیشتر.
قلبی شکسته برای چارق دوزی
استاد محمود یغمایی، یکی از دو بازمانده چارق دوزی در استان است. سوز دلش را با خاطره نوروز 95 شروع می کند: «اذان صبح را که گفتند، لحاف را کنار زدم. هنوز عاشق نوروز بودم. لباس، تازه کردم. نماز را خواندم و به امید دشت نوروزی راه افتادم. وقتی رسیدم، دیدم نماینده مربوط در اداره میراث فرهنگی و شهرداری، کرکره را بالا نداده است. ماندم که بیاید، اما نیامد. با رخت نو نشستم کف بازار به «امن یجیب ...» خواندن. همین یک ماه قبلش آمده بودند و فیلم می گرفتند و روبان می بریدند که این بازارچه تا همیشه میزبان هنرمندان است! اما شب عیدی آواره مان کردند». سکوت می کند و سرش را پایین می اندازد. قطره های اشک بر چارقی که در دست دارد، می چکد. ادامه می دهد: من هنوز هم بیمه نیستم. برای مستمری صنایع دستی در دولت احمدی نژاد 250 هزار تومان هزینه کردم، چندین ماه هم سرگردانی کشیدم تا بالاخره 120 هزار تومان دادند و الان مبلغ آن شده 400 هزار تومان. برای تمدید مجوز هم با من پیرمرد مثل یک هنرجو رفتار می کنند!
روایت آخرین علمدار علامت سازی
استاد امیر عرب، آخرین بازمانده علامت سازی یا همان ساخت علم، کتل، پنجه و... در مشهد است. وقتی از او می پرسم آیا شده به یک جوان هنرتان را یاد بدهید؟ بی درنگ می گوید: «نه! دلم نمی آید. چرا یک جوان را اسیر خودم بکنم؟ هیچ حمایت و رسیدگی برای این هنر هزار ساله وجود ندارد. در حالی که می توان از ظرفیت بازارهای کشورهای همسایه و شیعه نشین بهره فراوان برد و کارآفرینی کرد.» می پرسم نمی شود از علم و کتل و پنجه، نمادهای کوچکی به عنوان سوغات زائر ساخت و به استان ها و کشورهای دیگر صادر کرد؟ می گوید: «می شود، خیلی هم پرطرفدار است اما کجاست حمایت؟ اگر این کارگاه در یک خیابان اصلی بود، من به هر جوانی که شما اشاره می کردید، کار را یاد می دادم. اما اوضاع به گونه ای است که میراث ارادت مشهدی ها به امام حسین(ع) نفس های آخر را می کشد. شما فکرش را بکنید که سه سال پیش از میراث آمدند فقط برای این که ببینند اگر پای کار نیستم، مجوزم را باطل کنند!
دل گویه های تلخ برای «احجام سنگی»
هنر احجام سنگی مشهد به دست خوش ذوق برادران رفاهی تا امروز زنده مانده است. استاد رضا رفاهی می گوید: «از سال 97 تا امروز قیمت سنگ 10 برابر شده. هزینه های حمل و نقل هم خیلی بالاست و گاهی از قیمت سنگ بیشتر است. شاید میراث فرهنگی بتواند یارانه ای در این زمینه بدهد.» او ادامه می دهد: درباره رتبه بندی هنرمندان متاسفانه کارشناس مرتبط در نظر گرفته نمی شود، گلایه هم کردیم که باعث شد از نمره ما کم کنند! استاد مهدی رفاهی نیز می گوید: ما سال ها کار کردیم تا کارگاه خودمان را راه انداختیم و سر زبان ها افتادیم، اما الان جوان ها به کاری که گرد و خاک داشته باشد و لباس کار بخواهد، علاقه ندارند. عشق نسل جدید به پشت میز نشستن، دارد این هنر را از بین می برد.
وی می افزاید: مبلغ وام های میراث فرهنگی در حرفه ما به کاری نمی آید، از صادرات هم اصلا حمایت نمی کنند، در حالی که بازار فروش زیادی وجود دارد و هنر احجام سنگی ایران در منطقه رودست ندارد.
آخرین رنگ از رنگینکمان رنگرزی
40 سال حیات هنر رنگرزی گیاهی، مدیون نبوغ، تلاش و ایثار استاد ابراهیم قائمی است. 40 سال تلاش بدون دیده شدن، حمایت و آن گونه که در شأن اوست، قدر دانسته شدن. او امروز فقط 14 سال بیمه دارد. برای گسترش کار و انتقال تجربه به نسل جوان، حمایت نمی شود و حتی به راهحلهایی که برای نجات رنگرزی گیاهی از نابودی ارائه کرده است، پاسخی نمی دهند. با این حال می گوید: من نه از کارم خسته ام، نه دلزده شده ام، نه آن را کنار می گذارم. هنوز هم با علاقه کار می کنم و آرزویم گسترش و ارتقای رنگرزی گیاهی است. البته حمایتی در کار نیست مثلا برای گسترش کارگاه و خرید دستگاه های به روز وام نمی دهند به همین دلیل نمی توانم کیفیت کار را بالاتر ببرم و کارآفرینی کنم. من آرزوی کارآفرینی در هنر باستانی را دارم. استاد، شاگردان زیادی تربیت کرده، اما هر چه برای بیمه آنها پیگیری کرده، میراث فرهنگی پاسخی نداده است. او ادامه می دهد: این برخوردها نسل جوان را دلسرد می کند.
خروارها خاک بر جان مسگری
باورتان می شود وارد کارگاه برجسته ترین هنرمند قلمزنی روی مس استان بشوید و چیزی جز دستسازهای سفال و سرامیک نبینید؟ استاد علی کاظمی دور دلش را خط کشیده و سراغ هنری کم هزینه تر رفته است. استاد می گوید: در 16 سالگی، کار حرفه ای را شروع کردم. بیشتر تمرکزم روی نمایشگاه های میراث فرهنگی بود چون هم رایگان و هم پر مخاطب هستند. همه چیز داشت خوب پیش می رفت که مس، گِران شد. اوضاعِ سختی بود. پیگیریِ تشکیل یک شرکت تعاونی برای تامین ارزان تر مواد اولیه نتیجه نداد. روز اول کارم ورق مس 8 هزار تومان بود و الان 7 میلیون تومان است. تنها راه تعطیل نشدن کارگاه، رو آوردن به سفال و سرامیک و چوب بود. استاد هنوز دلش پیش مسگری است. راه حل هایی هم دارد که حمایت میراث فرهنگی یا یک سرمایهگذار دلسوز را می طلبد. او می گوید: ادغام مس با مواد ارزان قیمت تر و کاربردی تر می تواند این حرفه را نجات دهد. مثلا تولید بسته ظروف مصرفی سفال با سینی مسی، قوری سرامیکی با دسته مسی، آباژور با پایه مسی و...