محمد حسام مسلمی/ در نخستین ساعات صبح، با جمعی از زائران پیاده همراه می شویم و در کنار آن ها، از مسیر نیشابور به سمت مشهدالرضا(ع) گام بر می داریم. می خواهم کمی با آنها همقدم شوم و دلتنگی هایشان را بشنوم، می خواهم بدانم این چه سرّی است که زنان و مردان سالخورده، چندین روز را در این سرما با پای پیاده طی می کنند، می خواهم بدانم پدر و مادر آن کودک دو ساله با چه نیتی فرزند خود را در این سفر همراه خود کرده اند. می خواهم معنای عشق را از زبان جوانانی که پای برهنه قدم به قدم به حرم امام مهربانی ها نزدیک تر می شوند، بشنوم... .
احساس خستگی! اصلا
8 روز است که در راه است و از شهرستان جوین با همسر و فرزند سه ساله اش ابوالفضل، به سمت مشهد می آید. از محمد، پدر ابوالفضل می پرسم «با سرمای هوا و بچه کوچک، در این جاده چه می کنی؟احساس خستگی نمی کنی؟» می گوید: احساس خستگی! اصلا ، مگر آدم در راه امام رضا(ع) خسته می شود؟
پذیرایی ساده اما دلنشین
با خواهش و تمنا از زائران پیاده با نان و پنیر مختصر پذیرایی می کند، نذر کرده است اگر دختر مریضش شفا پیدا کند، سال های بعد هم از زائران پیاده آقا پذیرایی کند، از اینکه همراه این زائران نیست خیلی غصه می خورد، پسر هفت ساله اش را همراه خود آورده است تا او هم وقتی بزرگ شود از زائران حضرت پذیرایی کند. او می گوید: ماه دیگر قرار است دخترم عمل جراحی شود، توانایی مالی آن چنانی ندارم که از زائران به خوبی پذیرایی کنم ولی از خدا می خواهم این اندک پذیرایی را قبول کند و عمل دخترم با موفقیت به پایان برسد.
به دنبال جواب یک سوال
ساعت 9 صبح است که به یکی از ایستگاه های صلواتی می رسیم. در آن سوی ایستگاه دختری با اشتیاق کاسه آش را به دست گرفته و نوش جان می کند می گوید: در شهرستان کاشمر دانشجو هستم، وقتی زائران پیاده را در تلویزیون مشاهده می کردم با خودم می گفتم اینها چرا این کار را انجام می دهند، چرا در سرما همراه با بچه های کوچک به مشهد سفر می کنند. امسال تصمیم گرفتم تعطیلات را به شهرمان نروم و خودم با این زائران پیاده به مشهد سفر کنم تا جواب سوالم را پیدا کنم، با خیلی از افرادی که همسفرمان هستند صحبت کردم و به این نتیجه رسیدم که دلداده واقعی آقا همین زائران پیاده هستند.
قدردانی دلنشین
محمد برهانی هم 5 سال است که از روستای خرم آباد شهرستان بردسکن با زائران پیاده همقدم می شود. در گوشه ای از ایستگاه صلواتی نشسته است تا کمی خستگی اش برطرف شود، دقایقی با او همکلام می شوم. از سربرگ کاغذهایم متوجه می شود خبرنگارم، از من می خواهد در مطالبی که می نویسم از اهالی روستاها و شهرهایی که از زائران پیاده پذیرایی می کنند قدردانی کنم.
درد دلم را فقط به آقا می گویم...
زهرا صبری هم 5 سال است که از شهرستان سبزوار رهسپار دیار آفتاب می شود. می گوید: شش روز است که با پای پیاده به عشق امام رضا(ع) قدم در این مسیر گذاشتم. از او می پرسم وقتی به صحن و سرای حضرت رسیدی، چه می خواهی به آقا بگویی؟، می گوید: آرزویم این است که هر سال خدا سلامتی بدهد تا بتوانم پیاده به پابوس حضرت بروم اما اینکه بخواهم درد دلم را به شما بگویم نمی توانم. حضرت محرم راز من است و درددل های فراوانی دارم و آن ها را فقط به خود آقا می گویم.
کودک هفت ساله و هفت سال همراه زائران
زهرا خانم هفت ساله از وقتی پا به این دنیا گذاشته، زائر آقا بوده است. مادرش می گوید: وقتی زهرا به دنیا آمد خیلی مریض بودم و از خدا خواستم اگر شفا یافتم هر سال زائر پیاده حضرت شوم. شکر خدا شفا یافتم و از آن زمان دخترم زهرا را هر سال در زمان شهادت امام رضا(ع) با خودم به مشهد می آورم، آرزویم این است همان طوری که خدا مریضی من را شفا داد، همه بیماران هم شفا یابند. خانمی 60 ساله که هق هق بی امانش سکوت را می شکند، نظاره گر گفت و گوی من و مادر زهراست و می گوید: من هم سه روز است در راهم، سال اول نیست که توفیق پیاده آمدن به حرم را دارم امسال چهارمین سال است که برای پیاده رفتن به حرم امام مهربانی ها بی قراری می کنم. علی 42 ساله روی ویلچر نشسته است و برای سلامتی زائران اسپند دود می کند. از 15 سال قبل که به خاطر بیماری، دو پایش را قطع کردند، ویلچر نشین شده است. علی می گوید: هر خواسته ای که از امام رضا(ع) داشتم برآورده شده است، من کار زیادی از دستم بر نمی آید که برای زائران انجام بدهم. اما چند روز است که از اول صبح اینجا می آیم و کنار ایستگاه صلواتی می ایستم تا برای سلامتی زائران اسپند دود کنم.
وصف میزبانی اهالی اهل سنت روستای جمال ده
مسیرمان را این بار به طرف نیشابور ادامه می دهیم. مقصدمان روستای جمال ده است، روستایی که وصف میزبانی اهالی آن از زائران آقا را بسیار شنیده ام. به ایستگاهی نزدیک این روستا می رسیم، حاج آقا رضایی در محل ایستگاه صلواتی ایستاده است و در حال پاکیزه کردن آن برای زائران بعدی است. از او مسیر روستا را می پرسم و او برای راهنمایی، همراهمان می شود. می گوید: ساکنان روستای جمال ده اهل سنت و بسیار مهمان نواز هستند، به ویژه در ایام آخر ماه صفر که اهالی روستا خانه های خود را در اختیار زائران پیاده قرار می دهند و از آن ها پذیرایی می کنند. او سپس ما را به سمت خانه ای می برد که صاحبخانه اش با داشتن تنها یک اتاق از زائران پیاده امام رضا(ع) پذیرایی می کند. او را با نام «حاجیه صاحب خوان» می شناسند، در خانه حاج خانم را می زنم، با خوشرویی پذیرای ما می شود و ما را به منزلش دعوت می کند، وارد اتاق که می شوم. با تکه ای نایلون، اتاق را به دو قسمت تقسیم کرده است تا فضای نشیمن مهمان با همان بخاری کوچک نفتی خوب گرم شود و سرمای این سمت خانه که آشپزخانه است، گرمای اتاق را کم نکند. می گوید: احساس خوبی از پذیرایی از زائران پیاده امام رضا (ع) دارم، هفته ای یک بار برای زیارت حضرت به حرم می روم، میهمان حبیب خداست، وقتی مشهد می آیم مجاوران آقا از ما پذیرایی می کنند. او خاطره ای از سالی تعریف می کند که سرمای هوا خیلی بیشتر از این روزها بود: به خاطر سرما، تمام آب تانکر خانه یخ زده بود، چندین نفر زائر پیاده آقا میهمان خانه من بودند، گفتم خدایا من را پیش میهمانان شرمنده نکن. خدا هم کمکم کرد و توانستم با هیزم آتش روشن کنم و آب را گرم کنم. وی ادامه می دهد: تا اول روستا گاز کشی شده است ولی هنوز گاز خانه ها وصل نشده است و مردم خانه هایشان را با نفت و گازوئیل گرم می کنند.
ورود بیش از 137 هزار زائر پیاده
روز به پایان خود نزدیک است و مسیر مشهد را در پیش می گیریم. شهری که این روزها میزبان زائران و دلدادگانی است که از جای جای این سرزمین خود را به خطه خورشید رسانده اند تا در سوگ آفتاب هشتم، بر گرد حریم ملکوتی آن طواف کنند. به راستی که وصف شوق این زائران بسی دشوار است و هر چقدر هم که برای بیان آن تلاش کنی، تنها می توانی ذره ای از آن را در میان کلمات و واژه ها بگنجانی. شور و شوقی بی انتها که سال به سال افزون می شود و شکوه و عظمت آن، چشم ها را به سوی خود می کشاند.تا شب گذشته بیش از 137 هزار زائر پیاده وارد مشهد الرضا شدند و بر اساس اعلام جمعیت خدمت گزاران پیش بینی می شود امسال تعداد این زائران به بیش از 300 هزار نفر برسد.