گفتوگو با یکی از بازماندگان هنری به قدمت تاریخ در استان که منسوخ شده است
تعداد بازدید : 25
یک دقیقه سکوت به احترام «چلنگری»!
نویسنده : ترسول
کسی را میشناسید که از سرطان نترسد؟ آیا حاضرید آرگون سرطان زا استنشاق کنید تا میراث خراسانی زنده بماند؟ این جا در کارگاه چلنگری حمیدرضا رهبر، روزها و شبها با همین وضع سپری میشود؛ بدون هیچ حمایتی، با چاشنی سوزناک دشنههای وارداتی چین و استنشاق گاز سرطان زای آرگون!
خون دلی که لعل میشود...
آتش زبانه میکشد. قطرههای اشکی شکل آهن برافروخته میشود. نه! خون دل میشود. اوستا با یک حرکت ظریف انبر، دامنِ خون دلها را تاب میدهد. خون دل ها، نیشگون روزگار را تاب میآورند و به کمالِ گلبرگهای لطیف رز میرسند. تفاوت رزهای کارگاه استاد رهبر با رزهای پرسینگ چینی هم همین تاب آوردن تا به کمال رسیدن است. اوستا عرق از جبین پاک میکند. سکوت و غربت کارگاه «چلنگری» قلب مذاب گل سرخ را درد میآورد. بعد از چند لحظه رز یخ میزند، سیاه میشود و از امروز تا همیشه به هر در و دروازه و حفاظ پنجرهای که بنشیند، داستان دستان پینه بسته چلنگر و سکوت کارگاه را میسراید. دروغ چرا، این جا بیشتر از همه سکوت است که نفس میکشد. ناله و نفیر آتش، نهیبهای کوبنده آهن و سرخی باشکوه رزها هم نمیتواند آن را مخفی کند.
نسل به نسل به قدمت تاریخ
«تا آن جا که حافظه پدر و پدربزرگم قد میداد، نسل ما همه چلنگر بودند.» اینها را استاد رهبر کنار کوره کارگاه چلنگری میگوید و ادامه میدهد: «سال 73 چلنگری را از وسایل تزیینی شروع کردم، همه چیز خیلی خوب بود تا این که جنسهای چینی وارد کردند. نه فقط در حوزه لوازم مصرفی بلکه انواع و اقسام لوازم تزیینی و غیرمصرفی را هم وارد کردند واندک فضایی برای تنفس چلنگرها باقی نماند.»
از بیمه بیزارمان کردند
استاد به نوری که از کوره چلنگری بیرون میریزد، چشم دوخته است و میگوید: فکر میکنم من خیلی خوش اقبال بودم که توانستم در این شرایط گلیم خودم را از آب بیرون بکشم. این که خیال کنید ما متولی داریم و میراث فرهنگی پشت هنرمندان ایستاده، کاملا اشتباه است. از تسهیلات و وام خبری نیست. خیلی سمج باشید، پاسِ تان میدهند به بانک ها، بانکها هم به محض این که میفهمند هنرمند صنایع دستی هستید، سود کمی دارید و ضمانت درست و حسابی هم ندارید، جواب درستی نمیدهند. فقط همین نیست، بیمه هنرمندان را میخواستند برای ما پیگیری کنند، بیزارمان کردند. پاسخگویی بسیار بد بود و شرایط دشوار، دست آخر هم آنهایی که بیمه شدند، گفتند پوشش درست و حسابی ندارد. استاد رهبر درباره اقبال مردم به صنایع دستی و هنرهای ریشه دار خراسانی نیز میگوید: کسانی که هنر و صنایع دستی را دوست دارند، پولش را ندارند و آنهایی که پول دارند، اصلا صنایع دستی و میراث فرهنگی برایشان معنی ندارد و فقط به دنبال برند و مارک هستند. از او میپرسم «آیا نمیشد صنایع دستی با قدمت چند هزار ساله را برند کرد تا همین افراد هم جذب شوند؟» میگوید: حتما میشد. کشورهایی مانند افغانستان در این زمینه از ما خیلی جلوتر هستند.
نمایشگاه هنری یا آشخوری؟
از وی درباره نمایشگاههای میراث فرهنگی میپرسم که با هدف معرفی آثار هنرمندان به متولیان، سرمایه گذاران، گردشگران و شهروندان برگزار میشود و غرفههای آن گاهی با تخفیفهای ویژه یا به صورت رایگان در اختیار هنرمندان صنایع دستی قرار میگیرد، میگوید: این نمایشگاهها آن قدر مکان یابی بدی داشتند که من همان اوایل کارم عطایش را به لقایش بخشیدم. اصلا مردم به آن نمایشگاهها نمیرفتند. از طرفی اصلا شبیه نمایشگاه هنرهای صنایع دستی نیست. شما هنر دست ساز میبری، اما غرفه کناری ات آشخوری است، سوهان فروشی و گزفروشی و... است. اصلا انگار میراث فرهنگی چیزی به اسم فرهنگ را نمیشناسد و چیزی را اشاعه نمیدهد. حداقل کاری که میتوانند انجام بدهند این است که برای جوان ترها کارگاهی برپا کنند و هنرهای اصیل این خطه را از استادان و پیش کسوتان به جوانان منتقل کنند، اما این کار را هم نمیکنند. خیلی راحت میتوانند کارآفرینی کنند، دستشان برای این کار خیلی باز است اما نمیکنند.
آن طرف کارگاه، اوستا هنوز کنار کوره است، میله با چکش ضرب و حلقه میزند. از پیش کسوت چلنگری شهرمان میپرسم، اگر همه نواقص برطرف شود، شما در رشته چلنگری میتوانیدچه تعداد کارآفرینی داشته باشید؟ پاسخ میدهد: من هم اکنون حدود 10 کارگر دارم اما اگر حمایت صحیحی میشد، 150 نفر را میتوانستم سر کار بیاورم. دیگر هنرمندان صنایع دستی هم همین توانایی را دارند و حتی بیشتر. وی یکی از مهمترین معضلات را ناهماهنگی میراث فرهنگی با وزارت صمت میداند و میگوید: اگر این دو وزارت با هم هماهنگ بودند، صنایع دستی قطعا رشد میکرد و کارآفرینی بسیاری داشت.
چیزی بسازید که وارد نمیکنند
با وجود این که مسئولان میراث فرهنگی اسم استاد حمیدرضا رهبر را به عنوان یکی از دو هنرمند بازمانده در رشته چلنگری خراسان رضوی در اختیار خبرنگار ما گذاشتند، اما سال هاست از این هنرمند که با چنگ و دندان، روزی کارگرانش را حفظ میکند، حالی نپرسیدهاند. از استاد رهبر میخواهم توصیهای به جوانان هنردوستی بکند که قصد دارند پا در مسیر چلنگری بگذارند. او میگوید: از نعل اسب تا سوزن، میخ، چاقو و... همه چیز را به کشور وارد میکنند. باید به وزارتخانهها سر زد، بازار را ارزیابی کرد و دید که آیا چیزی هست که آقایان وارد نکنند؟ اگر چنین چیزی پیدا شد، قطعا کار میگیرد و بهاندازه یک کارخانه گسترش پیدا میکند.
سر تا پای کارگاه را دود گرفته است؛ سیاه، تاریک و خاموش. کوره چلنگری هنوز نفس دارد. سر میچرخانم تا دوباره رزهای دست ساز را ببینم. از هر فاصلهای عطرشان مشام آدم را مینوازد و اگر گوش شنوایی باشد، داستان دستان خسته چلنگرهای تاریخ را میسراید.
پــیــوســت
هنر چلنگری چیست؟
چلنگری را شاید بتوان مادر آهنگری امروز دانست؛ هنری برای ساخت ابزار فلزی سبک با قدمتی بسیار بیشتر از آهنگری امروز. چلنگرها ابزار و لوازم سبکی مانند نعل اسب، میخ، داس، چکش، زنجیر، انبر، قفل، کلید و انواع لوازم تزیینی را میسازند. ابتدا فلز بریده شده را در کوره داغ میکنند و سپس آن را با انبر روی سندان نگه میدارند و با چکش میکوبند. این کار بارها و بارها تکرار میشود تا ابزار مدنظر با دقت و ظرافت هر چه تمامتر شکل بگیرد. ابزاری که چلنگرها نیاز دارند، کوره سنتی، فن، موتور جوش، چرخ سنگ، چکش، قیچی آهن بر و سندان است.