سفیر ترکمنستان در دیدار با استاندار مطرح کرد:
سفیر ترکمنستان در دیدار با استاندار با اشاره به جایگاه خراسان رضوی در روابط تجاری دو کشور خواستار تقویت روابط تجاری با محوریت خراسان رضوی شد.
ارسال دیدگاه
ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
رئیس دانشگاه علوم پزشکی گناباد خبرداد:
صفری/رئیس دانشگاه علوم پزشکی گناباد از اخذ موافقت اصولی برای 60 تخت بیمارستان دوم گناباد خبرداد و گفت : برای پروژه مشاور گرفته شده و درکمیسیون ماده 23 این موضوع مطرح خواهد شد.دکتر رضا احمدی افزود: بخش سوختگی و آنژیوگرافی 35 درصد پیشرفت دارد و در سفر هیئت دولت به خراسان 70 میلیارد تومان اعتبار به آن اختصاص یافته است و منتظر تخصیص اعتبارات هستیم، اول شهریور مبلغی تخصیص یافت که با آن نمیتوان کار را شروع کرد. وی افزود: این اعتبارات قرار است در دوسال اختصاص داده شود و بخش داخلی بیمارستان بجستان نیز توسط خیران انجام خواهد شد و مرکز بهورزی علیزاده 90 درصد پیشرفت دارد و تا آخر امسال کامل میشود.
ارسال دیدگاه
ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

تعدادی از مدارس روستاهای کم برخوردار بخش میان جلگه نیشابور، به همت گروههای جهادی، رنگ آمیزی و زیباسازی شدند.به گزارش خبرگزاری صداوسیمای خراسان رضوی، مسئول گروه جهادی پایگاه بسیج علی بن ابی طالب (ع) گفت: به همت گروههای جهادی رنگ آمیزی و به سازی تعدادی از مدارس روستاهای کم برخوردار بخش میان جلگه شهرستان نیشابور از اوایل مرداد ماه آغاز و تاکنون هشت مدرسه به طور کامل رنگ آمیزی، نظافت و زیبا سازی شده است.
ارسال دیدگاه
ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
دادستان بردسکن خبرداد:
علی نوری/ دادستان بردسکن گفت:اعضای باند سارقان باغ های پسته شناسایی و دستگیر شدند و به 12 فقره سرقت اعتراف کردند. عباس درودی نیا افزود: امسال با اقدامات پیشگیرانه کمترین سرقت را از باغ های پسته شهرستان داشته ایم. وی با اشاره به اقدام بسیار خوب و ارزشمند فرماندار و مدیران دستگاه های اجرایی در برپایی میز خدمت در مصلای نماز جمعه گفت: این حرکت باعث دلگرمی مردم و دیدار چهره به چهره مدیران با مردم شده که امیداست این حرکت استمرار داشته باشد. وی با ابرازنگرانی از افزایش پرونده های حوزه خانواده و بی احترامی به جایگاه و مقام پدر و مادر در شهرستان افزود: متاسفانه این موضوع باعث افزایش آسیب های اجتماعی شده است که اگربه این مهم توجه و راهکارهایی ارائه شود بسیاری از جرایم دیگر در شهرستان کاهش پیدا می کند. دادستان بردسکن افزایش نزاع های دسته جمعی و اختلافات ملکی بین خانواده ها را از دیگر مشکلات در حوزه دستگاه قضا مطرح کرد و گفت: زمانی بود که به حرف و سخن افراد ریش سفید احترام و اعتبار گذاشته و اختلافات بین خانواده ها منجر به صلح و سازش می شد ولی متاسفانه امروزه حرمت افراد بزرگ و ریش سفید حفظ نمی شود و حرف آن ها خریداری ندارد. وی از متولیان امور فرهنگی و امام جمعه شهرستان بردسکن خواست با تشکیل کارگروه ها و حضور افراد تاثیر گذار به این معضلات ورود کنند تا بتوانیم این مشکلات را در شهرستان به حداقل برسانیم. درودی نیا به تفریحات ناسالم برخی از جوانان و نوجوانان اشاره کرد و افزود: خانواده ها باید بیشتر فرزندان خود را کنترل کنند تا گرفتار آسیب های اجتماعی نشوند چرا که سیگار کشیدن خود مقدمه اعتیاد است. وی به موضوع خیانت ها در حریم خانواده ها اشاره کرد و گفت: متاسفانه هر هفته به طور متوسط 2 تا 3 مورد با موضوع خیانت به دادسرا مراجعه کننده داریم و متاسفانه این آسیب از افراد بالای 18 سال عبور وحتی به افراد بالای 50 سال هم سرایت کرده و این خود زنگ خطری است که باید به هوش باشیم و ریشه ای به این معضل، پرداخته و برای آن چاره اندیشی شود. دادستان بردسکن به خرید و فروش اراضی ملکی قولنامه ای در شهرستان اشاره کرد و افزود: متاسفانه این اراضی به صورت قولنامه ای به یکدیگر انتقال داده می شود و از حوزه های ایجاد بحران در شهرستان است که باید دستگاه های متولی ورود کنند تا ورودی پرونده ها دراین زمینه به صفر برسد. درودی نیا با بیان این که امنیت بسترساز هر نوع تحول و توسعه و اساس همه موفقیت هاست اظهارکرد: به حول و قوه الهی با تلاش شبانه روزی نیروی انتظامی نتایج بسیار خوبی در برقراری نظم و امنیت در منطقه حکم فرما شده است و هیچ گونه ناامنی در حوزه استحفاظی شهرستان بردسکن وجود ندارد و نیروی انتظامی بردسکن در تمامی حوزه ها عملکرد قابل قبولی دارد.
ارسال دیدگاه
ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

بازی های هفته دوم رقابت های لیگ آزادگان در حالی فردا دنبال می شود که هنوز تکلیف تنها نماینده فوتبال استان در این رقابت ها به طور کامل مشخص نیست.بدهی های فراوان باشگاه شهرخودرو در حدی بود که تیم امید وحدت در هفته اول مسابقات نتوانست به میدان برود و نتیجه بازی هم 3 بر صفر به نفع حریف اعلام شد. این تیم برای بازی فردا مقابل خلیج فارس در مشهد هم هنوز با مشکل همراه است و آن طور که شنیده شده نمی توانند از بازیکنان اصلی خود استفاده کنند.گره ای که بدجوری گریبانگیر این تیم شده و شرایط را سخت تر کرده است.حالا مدیران این باشگاه به فکر این افتاده اند که اگر کارت بازی بازیکنان اصلی صادر نشود با بازیکنان امید و جوانان به میدان بروند که در نوع خودش خنده دار و تعجب آور است.بازی ساعت 18:30 در ورزشگاه ثامن الائمه(ع) برگزار می شود که اگر امید وحدت در این بازی هم به میدان نرود با خطر سقوط روبه رو می شود، خطری که برای مشهدی ها به یک روال عادی تبدیل شده و بیشتر نماینده های این استان با چنین رویه ای بیگانه نیستند و به آن عادت دارند.
ارسال دیدگاه
ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

ارسال دیدگاه
ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ساعتی در خانه پدری شهید کاوه و همکلامی با خواهر و فرزند شهیدترسول/ «یادم هست اگر محمود از ساعت 16 دیرتر به خانه می آمد، آقا مغازه را تعطیل می کرد و می رفت سر زمین فوتبال انتهای خیابان امام رضا (ع)، نزدیک پایانه مسافربری امروز تا ببیند چرا محمود دیر کرده و مشغول چه کاری است، همسایه ها می گفتند: حاج آقا چرا این قدر خودتان را اذیت می کنید، این بچه هم مثل بقیه بچه ها بزرگ می شود دیگر! اما آقا گوش نمی کرد، با دلسوزی تمام و ممارست، نهال نوپایش را باغبانی می کرد. نهالی که به ثمر نشست، آن هم چه ثمری.»حوالی ظهر است و مهمان خاطرات خواهر کوچک و دختر شهید کاوه شده ایم، آن هم در خانه پدری شهید که در و دیوارش حس و حال این شهید بزرگوار را تداعی می کند. اتاق پر از خاطرات شهید است، قاب عکس های نصب شده روی دیوار، پرچم ها و تابلوهای یادگار از جبهه و جنگ و از همه مهم تر دو بانویی که امانتدار خاطرات و راه و رسم شهید هستند. خواهر شهید که در این بزم خاطرات دلنشین، میزبان ماست، صحبت هایش را پس از فراز اولیه این گزارش، ادامه می دهد: همراهی پدر و محمود به حدی بود که بعضی جوانان ناباب محل، کلی کلک سوار می کردند تا قبح نافرمانی از پدر را برای محمود بشکنند اما نتوانستند.«چه چیزی محمود را به این سطح از ایمان، شجاعت و بصیرت رساند؟» خانم کاوه اولین عامل را کانون خانواده و دومین را تلاش پدر می داند و می گوید: خانواده ما، خانواده مقید و محکمی بود، پدر و مادر هر دو آدم های متشرع، انقلابی، منظم و خانواده دوستی بودند، ما بچه ها و به خصوص محمود هم همین طور تربیت شدیم، هیچ وعده غذایی بدون حضور همه اعضای خانواده خورده نمی شد، همه با هم نماز می خواندیم و کارهای مشترک زیادی را در کنار هم انجام می دادیم، به همین دلیل همدل بودیم و در یک مسیر حرکت می کردیم. از طرفی توجه بابا به محمود بسیار زیاد بود و برای تربیت او تلاش می کرد، هم در کار مغازه به او جایگاه داده بود تا مسئولیت پذیر بار بیاید، هم او را با خود به جلسات سیاسی و انقلابی می برد و او را پای درس آیت ا... خامنه ای می نشاند، هم برای تحصیل و ورزش و حتی خورد و خوراک او و البته همه فرزندانش برنامه های دقیق می ریخت. شاید بعضی ها فکر می کردند این همه تلاش لازم نیست اما پدر ثمره تلاش هایش را دید.خواهر از بچگی های برادر می گوید، این که محمود کوچک عاشق پلیس بازی بود و سه خواهرش را دنبال خودش می کشاند تا همه با هم پلیس بازی کنند. می گوید: وقتی که محمود بزرگ تر شد پدر دوست داشت او خطیب شود اما محمود که هم به درس خیلی علاقه داشت هم به کارهای عملیاتی تر، تصمیم گرفت هم در حوزه درس بخواند، هم فوتبال و تکواندو و تیراندازی را ادامه بدهد، هم کارهای فنی و برقی انجام بدهد. محمود در کارهای اقتصادی هم به واسطه همراهی با پدر در مغازه استعداد درخشانی داشت. سرانجام وارد سپاه شد و استعدادش را که دیدند با وجود سن کم، راهی تهران شد برای محافظت از بیت امام، از این جا به بعد ما خیلی کم محمود را می دیدیم و این آغاز دلتنگی های ما بود که با جبهه رفتن محمود به اوج رسید.محمود وقتی به مشهد می آمد هم با یک دنیا کار می آمد، تمام شبانه روز آن قدر آدم در خانه جمع می شدند و به او لطف داشتند که تا وسط کوچه کفش جمع می شد. آمدن محمود همان و برنامه ریختنش برای بعضی مسئولان همان. او از برخی مسئولان در مشهد خیلی گله داشت و می گفت این ها خیلی غافل از جنگ هستند. برای همین هر بار یک برنامه ای می گذاشت یا مثلا عملیاتی در منطقه ای انجام می داد تا برخی از این مسئولان را به خود بیاورد. یک بار به گفته یکی از همرزمانش، محمود برای این که برخی از همین مسئولان در مشهد را به خود بیاورد، چند نفر از آن ها را با خودش به جبهه برد، روز همه جا را نشان شان داد، شب که شد خسته نباشید گفت و گذاشت بخوابند. بندگان خدا خوابیده بودند که یک باره با صدای انفجار و تیراندازی از خواب پریدند و نمی دانستند چه کنند، بعد هم چند سرباز عراقی بالای سرشان آمدند و اسلحه را روی سرشان گرفتند، این ها هم درنگ نکردند، زانو زدند و همه با هم فریاد زدند: «دخیلک یا صدام!» به این جای کار که رسید، یک باره محمود بالای سرشان ظاهر شد و با عصبانیت گفت: دیدید گفتم شما از حال بچه ها بی خبرید؟! همه بهت زده به محمود نگاه کردند، بلند شدند و تازه فهمیدند که همه چیز نقشه محمود است که رزمنده های عرب زبان اهوازی را مامور سنجش آن ها کرده است. این اخلاق محمود بود، ذهنش پر از دغدغه بود و برای رفع مشکل، نقشه ها و برنامه های دقیق و خلاقانه می کشید، تا به نتیجه نمی رسید هم دست بردار نبود.زهرا کاوه صحبت هایش را به شجاعت و مسئولیت پذیری برادر می کشاند و می گوید: محمود از همان کودکی شجاع و مسئولیت پذیر بود و همه مشکلات خانواده را می دانست، مشکلات محله و مشهد را هم می دانست و دوست داشت همه را حل کند. مثلا یادم هست یک موقعی در عطاری پدر پودر شست و شوی لباس نبود، اصلا در هیچ جای مشهد نبود، آن روزها بهش می گفتند برف. یک روز بعد از ظهر دیدیم محمود 12 ساله با خوشحالی از پله ها بالا آمد و آقا را صدا کرد وگفت: آقا برف خریدم، بیاین مغازه رو پر کنین که مشکل حل شد. آقا رفت توی راه پله و دید محمود یک وانت بار برف را در پاگرد خالی کرده، شاید الان خیلی ها چنین درایتی را در یک بچه 12 ساله تشویق کنند یا لااقل توی ذوقش نزنند اما آقا بدون تعارف عصبانی شد و گفت محمود! این کار اسمش احتکار است! چه کار کردی بابا! و معنی احتکار را برای محمود توضیح داد و بدون معطلی همه برف ها را به بازار برگرداندند. محمود محکم بود، توی ذوقش نخورد، تلاش کرد تا راه درست حل کردن مشکلات را یاد بگیرد.یک حواله ماشین پیکان از سپاه به او داده بودند، آن قدر در جیبش ماند و با همان حواله به جبهه رفت و برگشت که چیزی از آن باقی نماند، آخر سر هم برای آن که از اصرارهای ما برای گرفتن ماشین خلاص شود، حواله را دور ریخت یا مثلا از اوقاف هزار متر زمین به فرماندهان سپاه می دادند، آن را هم نگرفت و بین رزمنده ها تقسیم کرد. یک پاترول هم امام جمعه تربت حیدریه به او داد که آن را هم قبول نکرد، از این حواله ها و تحفه ها بسیار بود که محمود هرگز هیچ کدام را قبول نکرد، هیچ هدیه ای وارد خانه و زندگی ما و خودش نشد، حتی اگر یک بسته قند و شکر بود. این چیزها و خیلی رفتارهای دیگری که در جبهه داشت، محمود را عزیز کرده بود.نوبت به دختر شهید می رسد، او هم خاطراتش با پدر را مرور می کند و می گوید: پدر خودش را وقف ایران، سلامتی مردم و پیروزی انقلاب کرده بود. وقتی من به دنیا آمدم، مسئولیت 10هزار رزمنده بر دوش پدر بود و او به احترام رزمنده ها و خانواده هایشان به دیدن من نیامد تا عملیات دچار مشکل نشود و تمام توانش را برای حفاظت از نیروها و پیروزی عملیات بگذارد، وقتی ماموریت تمام شد به خانه برگشت و مرا دید، مادر می گوید آن روز فقط می خندید و مدام از تو عکس می گرفت، به نظرم پدر از آن آدم هایی بود که وقتی بود با تمام وجود بود و لحظات را ماندگار می کرد. وقتی هم پیش ما نبود، دلش به آقاجان گرم بود که محکم و استوار از ما محافظت می کرد.خواهر شهیدکاوه رشته صحبت برادرزاده اش را می گیرد و ادامه می دهد: محمود در جبهه همیشه جلودار بود، حتی یک روز مرخصی نگرفت و هیچ چیز را برای خودش نخواست. شما باور می کنید ما که خانواده محمود بودیم هرگز نفهمیدیم که او از فرماندهان جنگ است؟ این سمت ها و حرف ها برایش اصلا ارزش نداشت که بازگویشان کند. برای همین علاقه به محمود به حدی بود که 11رزمنده مجروح شدند تا پیکر او بعد از شهادت به دست بعثی ها نیفتد و با چنگ و دندان محمود را برگرداندند. هنوز هم لطف مردم به محمود و خانواده اش ادامه دارد و من افتخار می کنم که چنین برادری داشتم.
ارسال دیدگاه
ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

ارسال دیدگاه
ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
در دیدار مدیر عامل، جمعی از اعضای تحریریه و مدیران موسسه فرهنگی هنری خراسان بیان شد
حمیدی -حفظ هویت زیارتی مشهد الرضا ،مهندسی بافت پیرامونی حرم و حذف آن چه در مهندسی شهری در جهت غیرمحور بودن بارگاه ملکوتی امام رضاست از دغدغه های جدی تولیت آستان قدس رضوی است و از رسانه ها می خواهد در این مسئله کوتاه نیایند. هویت مشهدالرضا و مشهدی ها دغدغه مشهود وی است.حجت الاسلام و المسلمین مروی در دیدار با مدیرعامل،جمعی از اعضای تحریریه و مدیران موسسه خراسان، به ذکر خاطره ای از روزگاری که در پایین خیابان در خانه پدری زندگی می کرده است پرداخت و گفت آن روز هرکس وارد هرکدام از کوچه ها و منازل می شد به دلیل این که به بارگاه ملکوتی امام رضا (ع) مشرف بود با سلام به حضرت وارد کوچه و منزل خود
ارسال دیدگاه
ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

حقدادی/ مسئول دفتر امام جمعه شهرستان تربت جام گفت: امام جمعه تربت جام ، حجت الاسلام میرزا حسین معتمدی فر دارفانی را وداع ودعوت حق را لبیک گفت. حجتالاسلام مصطفی دامن پاک با تسلیت این ضایعه دردناک به خانواده این مرحوم ،جامعه روحانیت، مردم شریف و مومن تربت جام افزود: ستاد تشییع و تدفین پیکر مرحوم حجت الاسلام والمسلمین معتمدی فر نیز با صدور اطلاعیه ای نوشت: «درگذشت امام جمعه خدوم و انقلابی حجت الاسلام والمسلمین «حاج میرزا حسین معتمدی فر» را که عمر شریف خویش را در راه تبلیغ و ترویج فرهنگ غنی اهل بیت (علیهم السلام) سپری کرد، به عموم مردم مومن و عزیز شهرستان تربت جام و همه ارادتمندان آن روحانی بزرگوار و به ویژه به خاندان محترم و بازماندگان آن مرحوم تسلیت عرض و علو درجات ملکوتی ایشان را از خداوند متعال مسئلت می نماییم.»مراسم تشییع امروز پنج شنبه ساعت ۹صبح از مقابل فرمانداری تا مصلای الغدیر انجام خواهد شدوسپس برای تدفین به بهشت رضا(ع) مشهد مقدس انتقال خواهد یافت.
ارسال دیدگاه
ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ساعتی در خانه پدری شهید کاوه و همکلامی با خواهر و فرزند شهید
ترسول/ «یادم هست اگر محمود از ساعت 16 دیرتر به خانه می آمد، آقا مغازه را تعطیل می کرد و می رفت سر زمین فوتبال انتهای خیابان امام رضا (ع)، نزدیک پایانه مسافربری امروز تا ببیند چرا محمود دیر کرده و مشغول چه کاری است، همسایه ها می گفتند: حاج آقا چرا این قدر خودتان را اذیت می کنید، این بچه هم مثل بقیه بچه ها بزرگ می شود دیگر! اما آقا گوش نمی کرد، با دلسوزی تمام و ممارست، نهال نوپایش را باغبانی می کرد. نهالی که به ثمر نشست، آن هم چه ثمری.»حوالی ظهر است و مهمان خاطرات خواهر کوچک و دختر شهید کاوه شده ایم، آن هم در خانه پدری شهید که در و دیوارش حس و حال این شهید بزرگوار را تداعی می کند. اتاق پر از خاطرات شهید است، قاب عکس های نصب شده روی دیوار، پرچم ها و تابلوهای یادگار از جبهه و جنگ و از همه مهم تر دو بانویی که امانتدار خاطرات و راه و رسم شهید هستند. خواهر شهید که در این بزم خاطرات دلنشین، میزبان ماست، صحبت هایش را پس از فراز اولیه این گزارش، ادامه می دهد: همراهی پدر و محمود به حدی بود که بعضی جوانان ناباب محل، کلی کلک سوار می کردند تا قبح نافرمانی از پدر را برای محمود بشکنند اما نتوانستند.«چه چیزی محمود را به این سطح از ایمان، شجاعت و بصیرت رساند؟» خانم کاوه اولین عامل را کانون خانواده و دومین را تلاش پدر می داند و می گوید: خانواده ما، خانواده مقید و محکمی بود، پدر و مادر هر دو آدم های متشرع، انقلابی، منظم و خانواده دوستی بودند، ما بچه ها و به خصوص محمود هم همین طور تربیت شدیم، هیچ وعده غذایی بدون حضور همه اعضای خانواده خورده نمی شد، همه با هم نماز می خواندیم و کارهای مشترک زیادی را در کنار هم انجام می دادیم، به همین دلیل همدل بودیم و در یک مسیر حرکت می کردیم. از طرفی توجه بابا به محمود بسیار زیاد بود و برای تربیت او تلاش می کرد، هم در کار مغازه به او جایگاه داده بود تا مسئولیت پذیر بار بیاید، هم او را با خود به جلسات سیاسی و انقلابی می برد و او را پای درس آیت ا... خامنه ای می نشاند، هم برای تحصیل و ورزش و حتی خورد و خوراک او و البته همه فرزندانش برنامه های دقیق می ریخت. شاید بعضی ها فکر می کردند این همه تلاش لازم نیست اما پدر ثمره تلاش هایش را دید.خواهر از بچگی های برادر می گوید، این که محمود کوچک عاشق پلیس بازی بود و سه خواهرش را دنبال خودش می کشاند تا همه با هم پلیس بازی کنند. می گوید: وقتی که محمود بزرگ تر شد پدر دوست داشت او خطیب شود اما محمود که هم به درس خیلی علاقه داشت هم به کارهای عملیاتی تر، تصمیم گرفت هم در حوزه درس بخواند، هم فوتبال و تکواندو و تیراندازی را ادامه بدهد، هم کارهای فنی و برقی انجام بدهد. محمود در کارهای اقتصادی هم به واسطه همراهی با پدر در مغازه استعداد درخشانی داشت. سرانجام وارد سپاه شد و استعدادش را که دیدند با وجود سن کم، راهی تهران شد برای محافظت از بیت امام، از این جا به بعد ما خیلی کم محمود را می دیدیم و این آغاز دلتنگی های ما بود که با جبهه رفتن محمود به اوج رسید.محمود وقتی به مشهد می آمد هم با یک دنیا کار می آمد، تمام شبانه روز آن قدر آدم در خانه جمع می شدند و به او لطف داشتند که تا وسط کوچه کفش جمع می شد. آمدن محمود همان و برنامه ریختنش برای بعضی مسئولان همان. او از برخی مسئولان در مشهد خیلی گله داشت و می گفت این ها خیلی غافل از جنگ هستند. برای همین هر بار یک برنامه ای می گذاشت یا مثلا عملیاتی در منطقه ای انجام می داد تا برخی از این مسئولان را به خود بیاورد. یک بار به گفته یکی از همرزمانش، محمود برای این که برخی از همین مسئولان در مشهد را به خود بیاورد، چند نفر از آن ها را با خودش به جبهه برد، روز همه جا را نشان شان داد، شب که شد خسته نباشید گفت و گذاشت بخوابند. بندگان خدا خوابیده بودند که یک باره با صدای انفجار و تیراندازی از خواب پریدند و نمی دانستند چه کنند، بعد هم چند سرباز عراقی بالای سرشان آمدند و اسلحه را روی سرشان گرفتند، این ها هم درنگ نکردند، زانو زدند و همه با هم فریاد زدند: «دخیلک یا صدام!» به این جای کار که رسید، یک باره محمود بالای سرشان ظاهر شد و با عصبانیت گفت: دیدید گفتم شما از حال بچه ها بی خبرید؟! همه بهت زده به محمود نگاه کردند، بلند شدند و تازه فهمیدند که همه چیز نقشه محمود است که رزمنده های عرب زبان اهوازی را مامور سنجش آن ها کرده است. این اخلاق محمود بود، ذهنش پر از دغدغه بود و برای رفع مشکل، نقشه ها و برنامه های دقیق و خلاقانه می کشید، تا به نتیجه نمی رسید هم دست بردار نبود.زهرا کاوه صحبت هایش را به شجاعت و مسئولیت پذیری برادر می کشاند و می گوید: محمود از همان کودکی شجاع و مسئولیت پذیر بود و همه مشکلات خانواده را می دانست، مشکلات محله و مشهد را هم می دانست و دوست داشت همه را حل کند. مثلا یادم هست یک موقعی در عطاری پدر پودر شست و شوی لباس نبود، اصلا در هیچ جای مشهد نبود، آن روزها بهش می گفتند برف. یک روز بعد از ظهر دیدیم محمود 12 ساله با خوشحالی از پله ها بالا آمد و آقا را صدا کرد وگفت: آقا برف خریدم، بیاین مغازه رو پر کنین که مشکل حل شد. آقا رفت توی راه پله و دید محمود یک وانت بار برف را در پاگرد خالی کرده، شاید الان خیلی ها چنین درایتی را در یک بچه 12 ساله تشویق کنند یا لااقل توی ذوقش نزنند اما آقا بدون تعارف عصبانی شد و گفت محمود! این کار اسمش احتکار است! چه کار کردی بابا! و معنی احتکار را برای محمود توضیح داد و بدون معطلی همه برف ها را به بازار برگرداندند. محمود محکم بود، توی ذوقش نخورد، تلاش کرد تا راه درست حل کردن مشکلات را یاد بگیرد.یک حواله ماشین پیکان از سپاه به او داده بودند، آن قدر در جیبش ماند و با همان حواله به جبهه رفت و برگشت که چیزی از آن باقی نماند، آخر سر هم برای آن که از اصرارهای ما برای گرفتن ماشین خلاص شود، حواله را دور ریخت یا مثلا از اوقاف هزار متر زمین به فرماندهان سپاه می دادند، آن را هم نگرفت و بین رزمنده ها تقسیم کرد. یک پاترول هم امام جمعه تربت حیدریه به او داد که آن را هم قبول نکرد، از این حواله ها و تحفه ها بسیار بود که محمود هرگز هیچ کدام را قبول نکرد، هیچ هدیه ای وارد خانه و زندگی ما و خودش نشد، حتی اگر یک بسته قند و شکر بود. این چیزها و خیلی رفتارهای دیگری که در جبهه داشت، محمود را عزیز کرده بود.نوبت به دختر شهید می رسد، او هم خاطراتش با پدر را مرور می کند و می گوید: پدر خودش را وقف ایران، سلامتی مردم و پیروزی انقلاب کرده بود. وقتی من به دنیا آمدم، مسئولیت 10هزار رزمنده بر دوش پدر بود و او به احترام رزمنده ها و خانواده هایشان به دیدن من نیامد تا عملیات دچار مشکل نشود و تمام توانش را برای حفاظت از نیروها و پیروزی عملیات بگذارد، وقتی ماموریت تمام شد به خانه برگشت و مرا دید، مادر می گوید آن روز فقط می خندید و مدام از تو عکس می گرفت، به نظرم پدر از آن آدم هایی بود که وقتی بود با تمام وجود بود و لحظات را ماندگار می کرد. وقتی هم پیش ما نبود، دلش به آقاجان گرم بود که محکم و استوار از ما محافظت می کرد.خواهر شهیدکاوه رشته صحبت برادرزاده اش را می گیرد و ادامه می دهد: محمود در جبهه همیشه جلودار بود، حتی یک روز مرخصی نگرفت و هیچ چیز را برای خودش نخواست. شما باور می کنید ما که خانواده محمود بودیم هرگز نفهمیدیم که او از فرماندهان جنگ است؟ این سمت ها و حرف ها برایش اصلا ارزش نداشت که بازگویشان کند. برای همین علاقه به محمود به حدی بود که 11رزمنده مجروح شدند تا پیکر او بعد از شهادت به دست بعثی ها نیفتد و با چنگ و دندان محمود را برگرداندند. هنوز هم لطف مردم به محمود و خانواده اش ادامه دارد و من افتخار می کنم که چنین برادری داشتم.
ارسال دیدگاه
ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
3دهه انتظار برای دوبانده شدن جاده ترانزیتی سرخس
با شروع وفعالیت تجاری گمرک و پایانه مرزی سرخس در سال 74 محور مشهد- سرخس که یکی ازجاده های فرعی بین شهری و فاقد هر گونه استانداردهای لازم ترانزیتی بود، به تدریج از پر ترددترین محورهای حمل و نقل زمینی وشاهراه ورود به کشورهای آسیای میانه دربخش ریلی وجاده ای در شمال شرق کشور شد؛ به طوری که هم اکنون با همه محدودیت هایی که کشور ترکمنستان در بحث حمل و نقل زمینی ایجاد کرده، روزانه صدها کامیون ترانزیتی و صادراتی در این محور تردد دارند؛ اما آنچه در این میان مغفول مانده، بحث امنیت و جان مردم و مسافران دو شهرستان سرخس ،صالح آباد وصدها روستای حاشیه این محور است که با این حجم تردد ،باید 185 کیلومتر را که بیشتر نقاط آن کماکان فرسوده ،کم عرض وفاقد هر گونه خط کشی وعلایم لازم است با ترس و وحشت طی کنند. متاسفانه آمار تصادفات منجر به مرگ در این محوربالاست و خانواده های بسیاری داغدار عزیزانشان می شوند. محور مشهد سرخس بر اساس مطالعات انجام شده به پنج قطعه تعریف شده، که سه قطعه اول در حوزه مشهد و دوقطعه 4 و5 ،از مرزداران شروع میشود و تا سرخس ادامه دارد. در دهه 70 بود که عملیات ساخت محور جدید از کیلومتر35 محور مشهد-سرخس حدفاصل روستای آب روان آغاز شد و در دهه 80 در سه قطعه 15 تا 20 کیلومتری بهصورت یکطرفه زیربار ترافیک به سمت سرخس قرار گرفت . در طولانیترین بخش از پاسگاه اسماعیل آباد تا دوراهی جاده صالح آباد و شرکت جهاد نصر که حوزه راهداری مشهد قرار دارد ،تردد دو طرفه است و جزو نقاط پر حادثه این محور بهشمار می رود که تاکنون اقدامی برای یکطرفه شدن آن انجام نگرفته است. اما بعد از اتمام ناقص قطعه یک تاسه، قطعه 4 الف وب از سال 85 حدفاصل مرزداران تا شورلق وسپس گنبدلی در دوفاز به طول 45 کیلومتر آغاز شد که بخش مرزداران به علت شرایط کوهستانی وجود دو دهنه تونل و یک پل ،سالهاست، با تخصیص اعتبارات قطره چکانی پیشرفت لازم را ندارد و با همه وعده های انتخاباتی نمایندگان و مسئولان کشوری، مردم سرخس از همان جاده پر پیچ وخم مرگ با آن حجم تردد کامیون ها طی طریق می کنند ودر محور وحشت و مرگ به مرکز استان می روند. با وجود امضای تفاهم نامه هایی با وزارت نفت در خصوص مشارکت در ساخت این محور، اما افق روشنی از سوی مسئولان راهسازی در استان در این زمینه مشاهده نمی شود.
ارسال دیدگاه
ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.













