تحصیل زیر سقف لرزان عدالت آموزشی
آمار دانش آموزان محروم از امکانات آموزشی و بازمانده از تحصیل نگران کننده است، امروز باید به فکر چاره بود
چندی پیش دو آمار تکان دهنده از سوی آموزش و پرورش استان اعلام شد. آمارهایی که به خوبی نشان می دهد باید در بحث «عدالت آموزشی» تجدیدنظر اساسی صورت بگیرد. 40 هزار دانش آموز بازمانده از تحصیل در استان خراسان رضوی یکی از این آمارها بود. با آن که این روزها به برگزاری امتحانات نوبت اول نزدیک می شویم اما 40 هزار دانش آموز استان هنوز در هیچ مدرسه ای ثبت نام نکرده اند و باید آن ها را جزو ترک تحصیل کرده ها قلمداد کنیم. آمار دیگری که اوایل سال تحصیلی اعلام شد، بهره مند نبودن 40 درصد دانش آموزان استان از سامانه شاد بود، اتفاقی که بدون شک معلول شرایط نامناسب اقتصادی و البته همه گیری کروناست. از سوی دیگر دانش آموزانی نیز وجود دارند که به دلیل نداشتن شناسنامه از تحصیل بازمانده اند. متاسفانه باید گفت آثار منفی این بازماندگی از تحصیل در سال های بعد خود را نشان می دهد و برای کم اثر کردن آن، باید از امروز به فکر چاره باشیم و برنامه های عملیاتی را پیاده کنیم. اقداماتی که از یک سو نیازمند اصلاح قوانین و از سوی دیگر بهره مندی از امکانات بیشتر برای دانش آموزان مناطق محروم است. تامین امکانات هم نیازمند همت عالی دولت است و هم دست خیران نیک اندیش را می بوسد. خیرانی که البته همیشه پای کار بوده اند و اگر نوع دوستی و نیک اندیشی آن ها نبود، قطعا شرایط سخت تری داشتیم. در گزارش امروز نگاهی داریم به مقوله تفکیک مدارس، همچنین گزارشی از یک مجتمع فرهنگی تهیه کردیم که به کودکان بدون شناسنامه و بازمانده از تحصیل، آموزش های لازم داده می شود.
عدالت آموزشی با تفکیک مدارس شدنی نیست!
حمیدرضا حلاجیان/ یکی از شاخصهای عدالت در هر جامعهای عدالت آموزشی است که میتوان آن را پایه ای برای سایر پیشرفتها در هر جامعه و منطقه ای دانست. عدالت آموزشی به معنای ایجاد فرصت برابر در آموزش برای همه است که در قانون اساسی به وضوح به آن اشاره شده است.اصل سی ام قانون اساسی در این خصوص تصریح میکند: دولت موظف است وسایل آموزشی و پرورشی را رایگان برای همه ملت تا پایان دوره متوسطه فراهم آورد و وسایل تحصیلات عالی را تا سرحد خودکفایی کشور به طور رایگان گسترش دهد.موضوعی که طی سال ها در کشور و متعاقباً در استان به خصوص در نقاط محروم مغفول مانده است.
رهبر معظم انقلاب در شهریور امسال در دیدار با مسئولان آموزش و پرورش کشور در باره عدالت آموزشی اظهار کردند:« یک نکته بحث مدارس دولتی است که مراقب باشیم مدارس دولتی جوری نباشد که دانش آموزی که در مدارس دولتی تحصیل میکند، احساس کند مثلا فرض کنید امکان قبولیاش در کنکور کمتر است؛ این [طور] نباید باشد یعنی بایستی ما سطح مدارس دولتی را، هم از لحاظ آموزش و هم از لحاظ پرورش، جوری بالا بیاوریم که خود آن دانشآموز احساس اعتماد کند، خانواده او هم که میخواهند این فرزند را بفرستند به مدرسه دولتی، احساس نکنند که دارند او را به یک جایی بیپناه میفرستند و رها میکنند؛ این جوری نباید باشد؛ باید به مدارس دولتی به معنای واقعی کلمه رسیدگی بشود.»
قبولی های کنکور از آن کیست؟
نگاهی به آمار نشان میدهد که طی این سال ها ۹۰ درصد قبولی های کنکور مختص مدارس خاص و غیر دولتی است در حالی که تنها ۱۰ تا ۱۱ درصد کل جمعیت دانش آموزان کشور در این مدارس درس می خوانند. قابل تأمل این که بودجه کل آموزش و پرورش ایران در سال گذشته ۵۰ هزار میلیارد تومان بوده درحالی که درآمد مدارس خاص و غیر دولتی 20 هزار میلیارد تومان بوده است. بودجه کل آموزش و پرورش استان در سال ۹۹ بنا به گفته ابری معاون پشتیبانی اداره کل آموزش و پرورش استان 4 هزار و ۸۰۰ میلیارد تومان بوده که طبق گفته ها بیش از 90 درصد آن صرف حقوق معلمان می شود.
بنا به گفته معاون آموزش متوسطه اداره کل آموزش و پرورش استان خراسان رضوی درکنکور ۹۹، ۳۰۶ نفر در استان رتبه زیر هزار را کسب کردهاند. این تعداد هنگام نمودار شدن به تفکیک مناطق و ناحیه های آموزشی به وضوح تبعیض در نظام آموزش و پرورش استان را آشکار می کند به طوری که فقط مجموع رتبه های زیر هزار در سه ناحیه برخوردار و ثروتمند شهر مشهد یعنی ناحیه های 6، 4 و 3 حدود نیمی از کل تعداد رتبه های زیر هزار استان را به خود اختصاص داده اند.
با این حال مدیر کل آموزش و پرورش علت موفقیت مناطق برخوردار را در کسب رتبه های ممتاز کنکور وجود مدارس خاص دانست و توضیح داد: تمرکز مدارس سمپاد بیشتر در این حوزه هاست.
تا کنکور هست، عدالت آموزشی محقق نخواهد شد
صابری معاون آموزش متوسطه اداره کل آموزش و پرورش استان با اشاره به این که تا زمانی که کنکور داشتهباشیم عدالت آموزشی که مدنظر ماست محقق نخواهد شد افزود: تا زمانی که موضوع کنکور را داشته باشیم که یک مسابقه علمی است، طبیعی است که مدارس خاص و در رأس آن ها مدارس سمپاد قبولی بیشتری خواهند داشت. او ادامه داد: دانش آموزان مدارس سمپاد که بیشترین میزان قبولی در کنکور متعلق به آن هاست بر اساس آزمون علمی گزینش میشوند و موضوع صرفاً پول نیست بلکه کسانی که استعداد بهتری دارند شانس قبولی بیشتری هم دارند. موضوعی که قاسم علی خدابنده بر آن تاکید کرد و توضیح داد: مدارس سمپاد بیش از آن که پولی باشد بر اساس آزمون ورودی است که بر پایه معیار و مقیاس علمی استوار است.
صابری معاون آموزش متوسطه اداره کل آموزش و پرورش استان در این زمینه افزود: ما موافق تفکیک مدارس به این شکل نیستیم اما باید بپذیریم این مدارس بر اساس قواعد موضوعه ای است که بعضی از آن ها مصوب شورای عالی انقلاب فرهنگی است و ما چارهای نداریم که مجری قانون باشیم والا موافق این تنوع نیستیم. مدیر کل اداره آموزش و پرورش استان نیز تصریح کرد: تجربیات همه دنیا به این رسیده که دانش آموزان را نباید تفکیک کنیم و همه باید به صورت تلفیقی آموزش ببینند و در سایر کشورها هم بحث مدارس خاص تقریباً دیگر جمع شده و عموم دانشآموزان در یک نوع مدرسه مشغول تحصیل اند زیرا دانشآموزان در اجتماع کنار یکدیگر زندگی خواهند کرد.
کمبود فضای آموزشی و نیروی انسانی اصلی ترین دلیل محقق نشدن عدالت آموزشی
خدابنده در ادامه گفت وگو اظهار کرد: ما به دنبال تحقق عدالت آموزشی هستیم ولی ادعا نمی کنیم که توانسته ایم آن را محقق کنیم و عدالت آموزشی کامل در استان رعایت میشود.
او دلایل اصلی محقق نشدن عدالت آموزشی را کمبود فضای آموزشی و نیروی انسانی مجرب در همه مناطق استان برشمرد و ادامه داد: اولین قدم برای تحقق عدالت آموزشی این است که ما فضای آموزشی مناسب را در اختیار دانشآموزان قرار دهیم بنابراین توجه ما در برنامه ریزی ها هدایت خیرین و بودجه نوسازی به حاشیه شهر است.
وی در باره کمبود نیروی انسانی مجرب توضیح داد: تعداد زیادی از همکاران ما که در شروع کار به مناطق محروم میروند بلافاصله درخواست انتقال به جای دیگر را می دهند و هر سال تعدادی از آن جا خارج می شوند، به رغم این که ما در سه سال گذشته بیشترین آمار استخدامی را به مناطق محروم و کم برخوردار اختصاص دادهایم و اتفاقاً رشد زیادی در استخدام نیروی انسانی داشتیم اما فقط نیروهای ورودی جدید به آن مناطق می روند و نیروهای با سابقه برای مثال هیچ وقت باخرز را برای خدمت انتخاب نمی کنند.
دلیل اصلی کمبود معلم نیست!
اما دکتر سید مجید حسینی، عضو هیئت علمی دانشگاه تهران بر خلاف مدیر کل آموزش و پرورش، مسئله اصلی را کمبود معلم نمی داند و می گوید: مسئله اصلی این است که دولت به حوزه آموزش به عنوان هزینه نگاه می کند و الا چطور در حوزه درمان کمبود منابع نداریم؟ یا ارز ۴۲۰۰ تومانی را برای واردات غذای سگ تأمین میکنیم؟ چطور در دهه 60 می توانستیم آموزش رایگان برای همه داشته باشیم که کشور فقیر بوده و درگیر جنگ اما در دهه ۸۰ و ۹۰ نمیتوانیم این کار را انجام دهیم؟ درآمد سالانه بین معلم ها و پزشکان یکی از شاخص های عدالت در کل کشورهاست.
جدا سازی دانش آموزان ممنوع!
وی در گفتوگو با روزنامه خراسان با بیان این که دولتهای نئولیبرال به آموزش نگاه کالایی دارند و آن را جزو هزینه خود قلمداد میکنند توضیح می دهد: دولت های نئولیبرال آموزش با کیفیت را برای طبقه برنده می خواهند و امروز آموزش با کیفیت برای این طبقه فراهم است.
وی ادامه می دهد: ما مدل های مختلفی از هوش در انسان ها سراغ داریم که تعداد آن ها ۳۴ نوع است اما این جداسازی ها در مدارس سمپاد طبق آزمونی است که بر پایه هوش ریاضی انجام می شود.
حسینی می افزاید: امروز مهم ترین ایده تربیت در جامعه شناسی هم آمیزی است و ما نباید افراد را در آموزش از یکدیگر جدا کنیم زیرا جدا سازی، آموزش اجتماعی را محقق نخواهد کرد. من با اصل حمایت از نخبگان موافقم اما معتقدم این حمایت باید بدون جداسازی انجام شود. آن ها باید با جامعه هم آمیزی داشته باشند تا بتوانند به مردم خدمت کنند.
گزارش میدانی خراسان از یک مجتمع فرهنگی در حاشیه مشهد که به کودکان بازمانده از تحصیل، آموزش می دهد
آرزوهایی که رنگ نمی گیرد
بهاره موفقی/ به انتهای کوچه تنگ و خاکی شاهنامه 24 می رسیم، درهای مجموعه فرهنگی شهید بصیر که باز می شود، انگار به دنیای دیگری پا گذاشته ایم. دیگر از سکوت کوچه خبری نیست. فضای این جا پر شده از صدای خنده های کودکانه ای که حتی منظره اندوهناک برگ های به جا مانده از پاییز و انباشت شده در گوشه حیاط مدرسه، به چشم نمی آید. این جا یک مدرسه است، اما مدرسه ای که نه سرایدار و بابای مدرسه دارد و نه دانش آموزانش، شناسنامه دارند. این جا یک مجموعه فرهنگی- اجتماعی است که برای سوادآموزی بچه های بدون شناسنامه راه اندازی شده است، بچه هایی که به خاطر نداشتن شناسنامه بدون هویت شناخته می شوند و به همین دلیل در مدارس عادی پذیرفته نمی شوند و با وجود آرزوهای بزرگ شان برای معلم یا پزشک شدن، محروم از شرایط عادی تحصیل هستند. محرومیتی که گویی دست سرنوشت برای شان رقم زده است.
ای کاش پدرم معتاد نبود!
به محض ورود به حیاط مدرسه، مریم و حمیده را می بینم که چنان با شوق برگ های زرد درختان را با جاروهایی که در دستان کوچک شان دارند، در گوشه حیاط مدرسه تلنبار می کنند که انگار حیاط خانه خودشان است، خانه هایی که به دلیل مشکلات خانوادگی و فقری که گریبانگیر بیشتر خانواده های این دانش آموزان است، دلخوشی های کوچک شان در آن جان نمی گیرد و همه امیدشان به همین مدرسه ای است که در دورترین نقطه شهر قرار دارد. بیشتر آن ها برای تامین معاش خانواده به کار کردن سر زمین های کشاورزی مشغول اند. آن گاه خسته از کار، راه مدرسه را پیش می گیرند تا تمام شوق کودکانه شان را در همان حیاط کوچک مدرسه رها کنند. چنان ذوق و شوق دارند که در باورم نمی گنجد با کدام رمق، جان نحیف شان را از سر زمین های کشاورزی به پشت صندلی های مدرسه کشانده اند تا سواد خواندن و نوشتن یاد بگیرند.
منیره یکی از دانش آموزانی است که از ابتدای ورودم چشمانش را به من دوخته و هر بار به محض این که می فهمد متوجه او شده ام، نگاهش را از من می دزدد. به طرفش می روم. در حالی که خجالت زده است، می گوید:« خانم شما معلم جدید هستید؟» با معرفی خودم سرصحبت را با او باز می کنم. منیره 12 ساله و دانش آموز کلاس اول است. او قامت کوچکی دارد، به طوری که در نگاه اول به نظر نمی آمد بیشتر از 7 سال داشته باشد. دست هایش رنگ گل های زعفران را به خود گرفته، اما آن طور که می گوید روزگارش رنگی نیست. همان طور که گوشه حیاط مدرسه و دور از جمع ایستاده ایم، می گوید:« من خیلی به درس خواندن علاقه دارم و آرزو دارم همیشه به مدرسه بروم، مادر و پدرم هم همین طور. با این که من در مشهد به دنیا آمده ام اما چون شناسنامه ندارم، نمی توانم به مدرسه بروم. به دلیل این که پدربزرگم شناسنامه اش تقلبی بوده و مشکل داشته است، من هم مانند پدرم شناسنامه ندارم.» خجالتش که می ریزد یک باره مرا بغل می کند و می گوید: « من شما را خیلی دوست دارم، معلمم را هم خیلی دوست دارم، پدرو مادرم را هم خیلی دوست دارم اما...» ناگهان چهره خندانش درهم کشیده می شود، لب می چیند و اشک هایش روی گونه هایش می ریزد و می گوید:« اما خانم پدر من معتاد است و شب ها به خانه نمی آید. بچه ها مرا مسخره می کنند. چون قدم کوتاه است و همین طور به خاطر این که پدرم معتاد است. دخترخاله ام پدر خیلی مهربانی دارد، دوست داشتم پدر من هم مثل پدر او بود. مادرم برای کار به گل چینی می رود و برای آسایش ما هر کاری می کند. من فرزند بزرگ خانواده هستم و دو خواهر 7 ساله و یک ساله هم دارم. وقتی مادرم سر کار می رود معلمم اجازه می دهد خواهرم را با خودم به مدرسه بیاورم». وقتی از او می خواهم درباره شرایط زندگی اش بیشتر توضیح بدهد، می گوید:« ما در اتاق کوچکی که مادربزرگم به ما داده، زندگی می کنیم. گازی نداریم که روی آن غذا درست کنیم و برای درست کردن غذا به خانه مادربزرگم می رویم.» منیره به خاطر یادآوری غصه هایش با همان چهره درهم کشیده راهی کلاس درس می شود.
آرزو دارم بتوانم درس بخوانم
مهسا یکی دیگر از دانش آموزان 12 ساله ای که در کلاس اول درس می خواند و مانند بیشتر دانش آموزان این مدرسه کار می کند. وقتی وارد حیاط مدرسه می شود، خستگی در چهره نحیف اش آن قدر پیداست و رنگ پریده به نظرم می آید که توجهم را جلب می کند. سر صحبت را که با او باز می کنم، می گوید:« ما چهار خواهر هستیم. من و خواهر 13 ساله ام سر زمین گل کار و مخارج خانواده مان را تامین می کنیم. پدرم پارسال فوت کرد و مادرم بیماری قلبی دارد و نمی تواند کار کند. هر روز از ساعت 6 صبح تا 4 بعدازظهر سر کار می رویم. من با این که در ایران به دنیا آمدم و مادرم ایرانی است، چون پدرم افغان بوده شناسنامه ندارم. دوست ندارم سر کار بروم اما بیشترروزها از ساعت 6 صبح تا 4 بعدازظهر با خواهرم سر کار می رویم. آرزو دارم درس بخوانم و دکتر شوم.»
فهیمه یکی دیگر از دانش آموزان 10 ساله این مدرسه است که در کلاس اول درس می خواند. او در زابل به دنیا آمده و مانند دیگر دانش آموزان این مدرسه شناسنامه ندارد. چهار خواهر و برادر دارد که با خواهر کوچک ترش به این مدرسه می آید و خودش فرزند بزرگ خانواده است. فهیمه درباره شرایط زندگی اش می گوید:« پدرم پایش پلاتین دارد و نمی تواند سر کار برود. اما گاهی سر گذر برایش کار جور می شود و به بنایی می رود. مادرم هم یک روز در میان سر زمین برای جمع کردن گوجه و زعفران می رود. مادرم به خاطر خواهر کوچکم که دو سال دارد و موقع نبودن مادرم گریه می کند، نمی تواند هر روز سرکار برود. من خودم این روزها زعفران پاک می کنم و برای هر کیلو، 20 هزار تومان دستمزد می گیرم.» وقتی درباره آرزوهایش از او می پرسم، می گوید:« آرزو دارم شناسنامه داشته باشم. دوست دارم پای پدرم خوب شود که سر کار نروم چون اجاره نشین هستیم و برای کرایه خانه باید کار کنیم.» ناگهان سکوت می کند و از به زبان آوردن حرف های دلش خجالت زده می شود. کمی بعد دوباره به طرفم می آید و درحالی که چادرش را روی سرش جابه جا می کند، صورتش را با چادرش می پوشاند و می گوید:« خانم یخچال و فرش هم نداریم، پولی هم که داریم همه را برای کرایه خانه پرداخت می کنیم.»
دانش آموزان این مجموعه مدرک تحصیلی نمی گیرند
نرگس رستمی، عضو گروه جهادی نورالزهرا که مسئولیت این مجموعه را به عهده دارد، درباره اشتغال این دانش آموزان می گوید:« با توجه به اشتغال بیشتر این کودکان به کار حتی در سنین کم، ما ساعت برگزاری کلاس ها را عصر و در زمانی کوتاه گذاشتیم. بازه زمانی مهمی که ما برای آموزش در این مدرسه تعریف می کنیم، سه ماه پایانی است که سر زمین های کشاورزی کار نیست. به طور مثال در فصل برداشت زعفران، ما 18 نفر غایب داشتیم.»
رستمی درباره این مدرسه و شرایط دانش آموزان می گوید:« بنا به دلایلی، قانون و مسئولان صلاح ندانستند به این کودکان شناسنامه بدهند، با این حال ما به عنوان نیروهای جهادی از پای ننشستیم و با همکاری یکدیگر در زمینه سوادآموزی این کودکان شروع به فعالیت کردیم. این مدرسه سال 96 تاسیس شد. علاوه بر سواد ما در زمینه معیشت و درمان به این بچه های بی هویت یا مشکوک التابعه خدمات می دهیم. بچه هایی که به این جا می آیند 99 درصدشان به صورت خانوادگی تحت پوشش ما هستند و قرار است روی سواد مادرهای این دانش آموزان هم کار کنیم. هفته ای یک بار غذای گرم برای آن ها تهیه می کنیم چون در بحث تغذیه ضعیف هستند. این جا حدود 500 تا 600 بچه باسواد شده اند. دانش آموزانی که امسال شناسایی کردیم 191 نفر هستند. اما فعلا 80 نفر دانش آموز دخترو پسر ثابت داریم. پسرها در روزهای فرد و دخترها در روزهای زوج به مدرسه می آیند. بچه های این مجموعه بین 7 تا 15 سال دارند. با توجه به تجربه سال های قبل ما امسال مقطع پیش دبستانی را هم به کلاس ها اضافه کردیم چون بعضی از این کودکان اطلاعات پایه حتی درباره فصل ها و رنگ ها نداشتند. کلاس های این مدرسه تا پایه سوم است. متاسفانه به این دانش آموزان مدرک داده نمی شود و تلاش می کنیم اگر آموزش و پرورش حمایت کند، این موضوع تحقق یابد.»
دانش آموزانی که با خواهر و برادر کوچک ترشان به مدرسه می آیند
وقتی در کنار این دانش آموزان سر کلاس حضور پیدا کردم، متوجه شدم آن ها کتاب ندارند و معلم کتاب های چیده شده روی میز را بین آن ها توزیع می کند. بعد از تمام شدن کلاس هم کتاب ها را به معلم تحویل می دادند. رستمی درباره تامین هزینه های تحصیل این دانش آموزان می گوید:« همه هزینه ها از سوی خیرین تامین می شود.حتی کتاب و لوازم تحریر آن ها را هم ما تامین می کنیم که هزینه بر است. همچنین معلم های ما جهادی بودند و امسال، اولین سالی است که برای رفت و آمد آن ها به این راه دور هزینه می دهیم. حتی آن ها الان هم با حداقل دستمزد جهادی پای کار آمده اند. مثلا دانش آموز مادرش سرکار می رود و او یک بچه یک سال ونیمه گرسنه را هم با خودش به مدرسه می آورد! مجموعه آموزشی تا این حد با این دانش آموزان همکاری می کند که در مدرسه حضور پیدا کنند و به دلیل محدودیت های خانواده از تحصیل بازنمانند. خیلی از این ها همراهی با خودشان می آورند. چون اگر خواهرو برادر کوچک تر شان اجازه نداشته باشد همراه شان باشد، دانش آموز مجبور می شود به مدرسه نیاید چون مادران شان بیشتر سرپرست خانوار هستند.»
آرزوی شان در نامه به امام رضا(ع)؛ داشتن مدرسه
رستمی در پاسخ به این سوال که این مدرسه چگونه راه اندازی شد، می گوید:« فاز اول این مجموعه در مسجد حضرت زهرا(س) واقع در شاهنامه26، با 250 دانش آموز راه اندازی شد. این دانش آموزان با توجه به تعدادشان و این که انرژی زیادی داشتند، دوست داشتند مانند دانش آموزان مدارس عادی در حیاط بازی کنند که چنین امکانی میسر نبود، از طرفی همسایه ها هم اذیت می شدند. این نکته باعث خیر شد تا ما یک مکان مستقل داشته باشیم. این که می گویم ما این جا را از امام رضا(ع) داریم به این دلیل است که بچه ها وقتی باسواد شده بودند، ما آن ها را به درخواست خودشان به حرم برده بودیم و از آن ها خواستیم به امام رضا(ع) نامه بنویسند تا ببینیم آرزوهای شان چیست. بیشتر بچه ها درنامه شان نوشته بودند که ما آرزو داریم به مدرسه برویم. پس از این اتفاق ،ما دیدیم درست است که بحث سواد آموزی را در مدرسه شروع کرده ایم اما بچه ها هنوز در حسرت مدارس عادی هستند و به ما می گفتند آن ها سر صف می روند، کلاس دارند، زنگ تفریح به حیاط می آیند اما ما این چیزها را نداریم.چون بعضی از آن ها یکی دوماه به مدارس دولتی رفته بودند که کادر آموزشی متوجه شده و از پذیرش آن ها خودداری کرده بود. اما با لطف و عنایت امام رضا(ع) این مدرسه راه اندازی شد. این مدرسه هم مربوط به 30 سال قبل است و متروک بود و هیچ کاربری نداشت. این مکان متعلق به آموزش و پرورش است و سپاه آن را بازسازی کرد.»
موقع رفتن از مدرسه مهسا به طرفم می آید و می گوید:« به نظرشما من دکتر قلب شوم بهتر است یا دندان پزشک؟» سکوت می کنم...