یادداشت
تعداد بازدید : 55
لطفا این سوژه را از ما بگیرید!
نویسنده : سعید برند معاون سردبیر
تابستان برایشان پادشاه فصل هاست! نه مثل زمستان سرمایی دارد که استخوان های چسبیده به پوست شان را بسوزاند و نه مثل بهار و پاییز رگبارهای پراکنده، که سقف خانه شان را نمناک کند، سقفی که جنسش از کارتن است و گاهی کف پوش می شود آن هنگام که دردهای فروخورده را به رگ های بی جان تزریق می کنند! از شانس بدشان هیچ گاه در مسیر مسئولی نبودند تا از پشت شیشه دودی خودرواش دیده شوند و در نظرسنجی او شرکت کنند، هر از گاهی تنها خیران شهر سراغ شان را می گیرند، پلو قیمه ای می خورند و برای زباله گردی فردا رمق تازه ای می گیرند.
حالا دیگر از خبرنگارها هم فراری نیستند، دیگر از فلش دوربین شان نمی ترسند، بس که این سال ها آن ها را در کنار گودال ها و آلونک های خود دیده اند. بارها نوشته ایم از نفس هایی که در کارتن حبس می شوند، بارها رفته ایم در میان شان، شب را صبح کرده ایم در گرمخانه، از شرایط کمپ های اجباری ترک اعتیاد نوشته ایم، حتی پیش آمده که خیری پای کار آمده و برای زوج کارتن خوابی، خانه ای اجاره کرده است، اما این گزارش ها را پایانی خواهد بود؟! می شود روزی را تجسم کرد که شعار «مشهد، شهر بدون معتاد متجاهر» رنگ واقعیت به خود بگیرد؟ می شود دیگر زنی در شب های سرد زمستان به چاله ای پناه نبرد و خودش را در آغوش دیگری گرم نکند؟ امیدوارم به مدیران جوانی که در حاشیه شهر رفت و آمد دارند و از پشت شیشه خودروشان آسیب های اجتماعی را نمی بینند تا این آرزوی کوچک ولی چندین ساله محقق شود و در شهر امام مهربانی ها، گرمخانه هایی ایجاد شود تا افراد بی خانمان شب را بدون ترس از گزند سرما و گرما و متجاوز صبح کنند، آن هم بدون سوال و جواب که از کجا آمدی، برای چه آمدی و کجا خواهی رفت؟
اما تا این جا می شود «جمع آوری» و راه زیادی تا «سامان دهی» کارتن خواب ها و معتادان متجاهر داریم. راهی که اگر به درستی تکمیل نشود و در حد پاک سازی صورت مسئله و ایجاد گرمخانه باقی بماند، شاید نتیجه عکس هم بدهد و عاملی باشد برای کوچ بیشتر افراد بی سرپناه به حاشیه مشهد که همین حالا هم پنجه در پنجه انواع آسیب های اجتماعی زده اند.
سامان دهی کارتن خواب ها و معتادان متجاهر، همت متعالی و ایفای نقش دیگر سازمان ها را می طلبد، نه فقط شهرداری و نیروی انتظامی و دادگستری و بهزیستی.
وقتی خانواده معتادی که دستگیر و به کمپ اجباری ترک اعتیاد فرستاده شده، گرفتار تهیه نان شب است، آسیب های اجتماعی دیگری از راه می رسد و در بهترین حالت معتاد سعی می کند از کمپ فرار کند تا از طریق همان خرده فروشی یا زباله گردی و ... همچنان روزگار بگذراند، آیا شرکت های برق و آب و گاز و نهادهای حمایتی آماری از این خانواده ها دارند و در هنگام درمان سرپرست خانواده، حمایت لازم را از خانواده او انجام می دهند؟ آیا سازمان فنی و حرفه ای، پیشه ای به معتاد ترک کرده و درمان شده آموخته است که وقتی از زمین و زمان طرد می شود، روی پای خود بایستد به جای آن که پای بساط دوستان قدیمی اش بنشیند؟ آیا مهر سوء پیشینه تا ابد بر پیشانی او می نشیند و سدی می شود بر هر حرکتی که می خواهد انجام دهد؟
حکایت معتادان متجاهر و کارتن خواب ها
که البته همه آن ها گرفتار اعتیاد نیستند وبرخی از سربی پناهی به گوشه و کنار حاشیه شهر پناه برده اند ،همان مثال معروف ماهی دادن و ماهیگیری یاد دادن است. مادامی که برای درمان اساسی آن ها اقدامی نکنیم، احداث گرمخانه و نذر پلو قیمه اگر چه مُسکن خوبی است اما مشکل را ریشه ای درمان نمی کند و هنوز باید این افراد سوژه خبرنگارها باشند.