روایت حاج ماشاءا... آخوندی درباره فرمانده گردان تخریب شهید محمد قاسم موحدی
تعداد بازدید : 18
قاسم یک تخریب چی باعرضه بود
غفوریان- وقتی تخریب چی شدی یعنی هر لحظه آمادهای برای رفتن. وقتی تخریب چی شدی یعنی خیلی راحت میتوانی از این دنیا و مافیها رها شوی. وقتی تخریب چی شدی یعنی پرواز با اولین اتفاق. وقتی تخریب چی شدی یعنی من از همه آماده ترم برای پرواز. وقتی تخریب چی شدی...
تازه حاج ماشاء ا... آخوندی می گوید: «شهید آقا مهدی میرزایی برای این که نیروها را جذب تخریب کند سخت گیری می کرد و هر کسی را وارد تخریب نمی کرد...» امروز با حاج آقا آخوندی که پس از جنگ، گردان تخریب نیروهای خراسان بیشتر با نام او شناخته می شود، همکلام شدم تا درباره یکی از همین تخریب چی ها گفت وگو کنم؛ درباره شهید محمد قاسم موحدی که تا قبل از 24 سالگی به مسئولیت فرماندهی گردان تخریب و نیز فرماندهی آموزش تخریب لشکر5نصر خراسان هم می رسد و سرانجام در همین مسئولیت و پس از چند نوبت مجروحیت های شدید به شهادت می رسد.
شهید میرزایی، موحدی را جذب تخریب کرد
آخوندی که قبل و بعد از شهید موحدی مسئولیت گردان تخریب لشکر را به عهده داشته است،میگوید: شهید قاسم موحدی از رزمندگان قدیمی بود که از ابتدای جنگ در جبهه ها حضور داشت و به واسطه شهید بزرگوار مهدی میرزایی که آن موقع فرمانده تخریب لشکر 5 نصر بود، جذب این واحد شده بود.آن موقع «تخریب» به شکل واحد و گردان تشکیل نشده بود. آن دوره آقا قاسم در یکی از گردان ها بود و به دلیل هم محله ای بودن با آقا مهدی میرزایی همدیگر را پیدا می کنند و همرزم می شوند. آقا مهدی در جذب نیروهایش دقت زیادی به خرج می داد و برایش مهم بود کسانی را به تخریب بیاورد که به درد این کار بخورند. از این رو احساس کرده بود که قاسم میتواند در تخریب موثر باشد بنابراین او را به واحد تخریب دعوت کرد.البته این را هم بگویم که آن دوره جذب گردان ها سازوکار مشخصی نداشت که به طریق تعریف شده ای این کار انجام شود و در واقع فرماندهان و مسئولان نیروهایشان را براساس توانمندی ها و استعدادهایشان شناسایی و جذب می کردند.
قاسم باعرضه بود
آقا قاسم هم جزو نیروهای باهوش، باعرضه و با اراده آن دوره بود که کارهای بزرگی در دوره مسئولیت اش انجام داد. او تخریب را به گونه ای آموخته بود که از بسیاری از هم دوره ای هایش جلوتر بود و گاهی مواردی را درباره تخریب میدانست که جلوتر از دانش دیگران بود.
اواخر سال 60 نزدیکی های نوروز قرار بود قاسم به تخریب بپیوندد که متاسفانه در پی یک پاتک در چذابه، خمپاره ای کنار او فرود میآید و از ناحیه پا به شدت مجروح می شود. آن موقع آقامهدی همیشه از قاسم تعریف و تمجید می کرد و می گفت: یک آقاقاسم داریم که ان شاءا... به زودی به ما در تخریب اضافه می شود. خلاصه این که کلی از قاسم برای ما تعریف می کرد. این مجروحیت شهید موحدی باعث شد چند ماه در آمدنش تاخیر ایجاد شود. پس از چند ماه او با همان وضعیت مجروحیت پا ، خودش را به آقامهدی میرزایی رسانده بود. من تا آن موقع قاسم موحدی را ندیده بودم. در اولین برخوردهایم با قاسم، او را شخصیتی آرام و متین دریافتم. گاهی تصور می کردی خیلی خونسرد است اما جوانی پرکار، بسیار دوست داشتنی و صبور بود. بعد از شهادت آقا قاسم با پدرش ملاقات کردم. وقتی در حرکات و کلام پدر آقاقاسم دقت می کردم حقیقتا قاسم را نسخه ای کپی شده از پدرش در مسائل اعتقادی و کار می دیدم. به هر روی، آقا قاسم به ما در تخریب اضافه شد و ما می دیدیم او در دوره ای که در تخریب بود تا شهادت، چگونه در ماموریت ها سرسختانه کار می کرد و برای کار، خواب و خوراک نداشت.
همه پسرعموها در جبهه بودند
در آن زمان پسرعموهای آقاقاسم هم در منطقه بودند. شهید علی موحدی، کاظم، علی (پسرعموی دیگرش که از آزاده هاست) و خلیل پسرعموهای او بودند که تمامی شان آن سال ها درجنگ حضور فعال و جدی داشتند. در واقع آقاقاسم از نظر خانوادگی هم دارای پشتوانه ای با حال و هوای جبهه و جهاد بود.بالاخره چند ماه از حضورش در تخریب گذشت و مدتی هم در واحد تخریب در قسمت آموزش نیروها فعالیت کرد تا این که مجدد مجروح شد. پس از مجروحیت اش، به فرماندهی آموزش تخریب لشکر 5 نصر رسید. یعنی سه تیپ جوادالائمه(ع)، امام رضا(ع) و امام صادق(ع) که لشکر 5 نصر را تشکیل می دادند، نیروهایشان تحت مسئولیت آقا قاسم موحدی آموزش تخریب را فرا می گرفتند.
پرواز در پاک سازی
وقتی برادر قاسم شهید شد، من از لشکر 5 نصر به لشکر 21 امام رضا(ع) مامور شده بودم. شهریور سال 64 بود که آقا قاسم و تعدادی از نیروهایش برای پاک سازی مرکز آموزش شهید حیدری در ایلام اعزام شده بودند و او هنگام پاک سازی مهمات در 24 سالگی به شهادت رسید.
علی فهمیده قاسم زاده از دوستان شهید قاسم موحدی نیز در بیان خاطره ای از دوران نوجوانی او چنین نقل می کند: قاسم به نماز خیلی اهمیت می داد و خاطرم هست برای قرائت صحیح نماز خیلی حساس بود. یک روز به قاسم گفتم: تو چرا این قدر اصرار داری که قرائت نماز صحیح باشد، در صورتی که هنوز به سن تکلیف نرسیدهای؟ قاسم در جواب من گفت: انسان قبل از این که به سن تکلیف برسد، باید تمرین داشته باشد تا زمانی که به سن تکلیف رسید، در این زمینه مشکلی نداشته باشد. بارها می دیدم که برای این مسائل وقت می گذاشت و اصرار داشت همه چیز درست باشد.
به یاددارم زمانی که در 18-17 سالگی بود، هر کدام از نمازهای یومیه اش را که می خواند همراه با آن نماز قضا هم می خواند. حتی بعضی وقت ها نمازهایش طولانی می شد. یک بار از او پرسیدم: قاسم! چندتا نماز می خوانی؟ مثلاً نماز ظهروعصر دوتا نماز بیشتر نیست، در پاسخم گفت: من نماز قضا دارم و نمازهای قضایم را می خوانم. البته نه به عنوان این که نمازهایش ترک شده باشد، بلکه روی حساسیت هایی که درباره انجام تکالیفش داشت ، می خواست به گردنش تکالیف قضا شده ای نباشد.