درباره شهید مدافع حرم مصطفی عارفی
تعداد بازدید : 13
گفت من را از زیر آینه و قرآن رد نکن!
گروه پلاک عزت- 12 اردیبهشت 1395 روزی بود که تدمر در سوریه محلی شد برای تحقق آرزوی آقا مصطفی. شهید مدافع حرم و همشهری امام رضا(ع)مصطفی عارفی را می گویم. حالا سه سال از پرواز او گذشته است و اگرچه او امروز میان ما نیست اما یاد و خاطره او همچنان در میان شهدای مدافع حرم ویژگی های خودش را دارد و می توان بارها وبارها آن را به جان خواند و دیده با آن شست. در سومین سالگرد شهید مدافع حرم مصطفی عارفی سه روایت درباره این شهید را با هم مرور می کنیم.
روایت 1- فقط یک بار خداحافظی کرد
زینب عارفی همسر شهید مصطفی عارفی درباره آخرین دیدار می گوید: آخرین باری که رفت به خنده می گفت:«این بار منو از زیر آینه و قرآن رد نکن تا شهید بشم.» در آخرین دیدارمان وقتی از در خانه بیرون رفت، دستش را روی قرآن گذاشت و به من گفت:«ازاین قرآن خواستم که این بار خدا شهادت را نصیبم کند» همیشه وقت رفتن چند بار بر می گشت و با ما خداحافظی می کرد ولی بار آخر فقط یک بار خداحافظی کرد .
من از این موضوع ناراحت شدم و بلافاصله بعد از رفتن اش با او تماس گرفتم و دلیل این کار را پرسیدم. آقا مصطفی با خنده و شوخی، از جواب دادن طفره می رفت. بعد ها متوجه شدم به خاطر این که وابستگی ها مانع رفتن اش نشود، این کار را انجام داده است.
روایت 2- شغل مصطفی چه بود؟
حاج آقا عبدالعلی عارفی پدر مصطفی هم که به خاطرات عروس اش گوش می کرد و گاه آهی از سر حسرت می کشید، حالا برایم صحبت می کند؛ می گوید:«آقا مصطفی، ام دی اف کار بود» بعد به آشپزخانه شان اشاره می کند و ادامه می دهد:تمام ام دی اف های این آشپزخانه را آقا مصطفی کار کرده است.مصطفی بعد از سال 1390 که تکفیری ها حرم ائمه(ع) را تخریب کردند، برای باز سازی حرم ائمه(ع) به سامرا رفت و سال های بعد هم هر سال در ایام اربعین به کربلا می رفت و در مراسم مذهبی آن جا شرکت می کرد. بعد از مدتی تصمیم گرفت برای دفاع به عراق برود و درعملیات حومه فلوجه حضور داشته باشد. مصطفی با شهید اسدی، شهید کوهساری، شهید هریری و شهید جواد محمدی همرزم بود. دوسال قبل ازرفتن اش به سوریه دایم به عراق می رفت و درآشپزخانه ها وکارهای مربوط به باز سازی حرم خدمت می کرد. پدر شهید عارفی که خودش هم در دفاع مقدس حضور داشته است، خاطراتی از دفاع مقدس تعریف می کند و می افزاید: «آقا مصطفی همیشه به دنبال آموزش موارد فنی جنگ بود و از هوش تاکتیکی و فنی بالایی برخوردار بود.زمانی که در فلوجه عراق بود با کمترین امکانات نارنجک های دست ساز درست می کرد، حتی یک اسلحه خودکار درست کرده بود و همیشه به دنبال به روز کردن اطلاعاتش بود، گاهی هم کتاب های نظامی را مطالعه می کرد و تا نیمه های شب در حال مطالعه بود.در فیلم هایی که خود شهید ضبط کرده، درباره تجهیزاتی که در محیط های عملیاتی ساخته توضیحاتی داده است.»
روایت 3- پرواز در تدمر
در عملیات موفقیتآمیز تدمر با فرماندهی مصطفی در گروهان امام رضا(ع) که هدف، آزادسازی امامزادههای منطقه بود، از این که مؤثر واقع شد، بسیار شاد بود.
شبهنگام بعد از تماس با خانوادهاش، برای شناسایی منطقه به لبه جلویی پرتگاه میرود تا از امنیت آن مطمئن شود؛ در همین لحظه یک نارنجک دستی به سویش پرتاب میشود و او را مجروح میکند.
بااین که مجروح خودش بوده اما پشت بی سیم که نیروی کمکی میخواهد نمیگوید خودش مصدوم است.
تا دو روز آتش به همان منطقه سرازیر میشود و بعد از تغییر موضع گروهان، میتوانند پیکر او را برگردانند.
روز بعد از انفجار، همسرش منتظر برگشتن او به خانه است که خبر شهادتش را از همسر یکی از رزمندگان میشنود.
خانم عارفی میگوید که همیشه منتظر خبر شهادتش بودم اما این بار چون منتظر بازگشت او بودم بسیار شوکه شدم ...