سی و هفتمین جشنواره فیلم فجر شب گذشته پایان یافت و سیمرغ های این دوره بر دوش منتخبان داوران نشست. جشنواره امسال که شانزدهمین دوره برگزاری آن در مشهد بود، بار دیگر ثابت کرد مخاطبان مشهدی به خوبی سینما را می شناسند و می دانند کدام فیلم ها، کدام بازیگران و کدام کارگردانان می توانند شانس های دریافت سیمرغ های جشنواره باشند. سند این ادعا میزان استقبال مردم مشهد از فیلم های این دوره بود، آماری که نشان می دهد فیلم های «سرخپوست»، «رد خون»، «جاندار»، «شبی که ماه کامل شد»، «غلامرضا تختی»، «متری شش و نیم» و «قصر شیرین» که نامزدهای اصلی دریافت سیمرغ های جشنواره بودند، پرمخاطب ترین آثار جشنواره فجر در مشهد بودند. این یعنی مخاطبان مشهدی سینما، فیلم خوب را می شناسند و برای تماشای یک فیلم درباره آن کسب اطلاع می کنند، این یعنی مردم استان خراسان رضوی با دیگر استان ها متفاوت اند و به سینما به چشم تفریح و وقت گذرانی نگاه نمی کنند، این یعنی بیش از 40 هزار مخاطب در مشهد علاقه مند به سینما هستند و حق طبیعی آن هاست که سال آینده جشنواره ای بهتر، منظم تر و باشکوه تر از امسال داشته باشند... .
اولین تجربه موفق 3 پردیس
شانزدهمین جشنواره فیلم فجر مشهد در کنار تکرار برخی ضعف های همیشگی، ویژگی های مثبت بسیاری داشت. مهم ترین آن عدالت توزیعی جشنواره در شهر بود، به گونه ای که پنج پردیس در پنج نقطه مختلف شهر، میزبان جشنواره شدند. در کنار پردیس قدیمی و نوستالژی هویزه که مشهدی ها از سال های دور با آن خاطره دارند و همچنان انتخاب اول بسیاری از سینمادوستان است، پردیس سینمایی اطلس هم در شانزدهمین دوره جشنواره حضوری موفق داشت و توانست میزبان بیش از 14 هزار مخاطب باشد. مهم تر از آن، اولین تجربه برگزاری جشنواره در دو پردیس تازه تاسیس «ویلاژتوریست» و «گلشن» بود، اتفاقی که مورد استقبال سینمادوستان مشهدی قرار گرفت و بخش قابل توجهی از مخاطبان جشنواره را به سوی خود کشاند. پردیس سینمایی سیمرغ هم در شانزدهمین جشنواره فیلم فجر مشهد میزبانی شایسته ای از مخاطبان خود داشت و استقبال مخاطبان از این پردیس ثابت کرد که اصرارهای سال های گذشته برای برگزاری جشنواره فجر در منطقه غرب مشهد بی دلیل نبوده است.
تکرار مشکلات همیشگی
پرونده جشنواره شانزدهم مشهد پنج شنبه شب بسته شد، جشنواره ای که با همه نکات مثبت و قابل تقدیر، دارای نقاط ضعف و کاستی های متعددی نیز بود. نامشخص بودن جدول اکران تا روز اول جشنواره، انتصاب های عجیب و غریب و متعدد در آستانه و همزمان با برگزاری جشنواره! باز و بسته شدن ناگهانی ظرفیت بلیت فیلم ها روی سایت سینماتیکت، اعلام نکردن قبلی برای باز شدن سئانس های فوق العاده، بی اعتبار بودن کارت های صادرشده برای اصحاب رسانه و تکرار بلاتکلیفی روزانه برای تهیه بلیت، رعایت نشدن شان منتقدان فیلم و پیش کسوتان عرصه سینما و ... ، برخی از این مشکلات عمده است که هر سال تکرار می شود. مشکلاتی که قابل مدیریت و برنامه ریزی است، به شرط آن که دبیرخانه ای دایمی برای جشنواره فیلم فجر مشهد دایر شود، به شرط آن که در طول سه سال، دبیر جشنواره فیلم فجر مشهد سه بار تغییر نکند و به شرط آن که گوش شنوایی برای شنیدن و نقدها باشد و دوباره تصمیم سازی ها به یک هفته مانده به برگزاری جشنواره هفدهم موکول نشود.
نگاهی به برخی فیلم های جشنواره
سرخپوست تحسین برانگیز
سعید برند
شاید بتوان گفت سرخپوست جزو معدود فیلم های جشنواره امسال است که دقیقه ای از آن پرت نیست. داستان درست از همان دقیقه اول فیلم شروع می شود و تا سکانس آخر، مخاطب را همراه خود نگه می دارد، حتی تا لحظه آخر هنوز برای مخاطب مشخص نیست که سرگرد چه تصمیمی خواهد گرفت، اگر چه که لحظه اتخاذ تصمیم خیلی ضعیف نشان داده شده است، با این حال کارگردانی خوب، طراحی صحنه زندان و موسیقی تاثیرگذار فیلم نیز از دیگر مولفه هایی است که می توان سرخپوست را برای دیدن به دیگران پیشنهاد کرد، به ویژه با بازی متفاوت نوید محمدزاده.سکانسی که جناب سرهنگ حکم به دست در میان بیابان به دنبال سرگرد می گردد تا حکم وی را به او بدهد، در میان آن همه سکانس به جا و منطقی توی ذوق می زند، همچنین تاکید بیش از حد کارگردان بر چوبه دار نیز می تواند جذابیت داستان را حداقل برای مخاطب تیزهوش کم کند!
قصر شیرین، تلخ اما دلنشین
قصر شیرین به خوبی اثبات می کند که معیار انتخاب یک فیلم خوب نمی تواند صرفا ساخته قبلی کارگردانش باشد. هر چقدر رضا میرکریمی فیلم دختر را بد ساخته، می توان به جرئت گفت امسال در «قصر شیرین» به خوبی جبران کرده است. روایتی احساسی و غمگین از رابطه شکست خورده شیرین و جلال به زیبایی هر چه تمام تر به تصویر کشیده شده است، بدون آن که شیرین در فیلم حضور داشته باشد. محسن قرایی و محمد داودی با هنرمندی توانسته اند داستان را به سادگی برای مخاطب تعریف کنند، بدون آن که سوالی در ذهن مخاطب ایجاد شود و تا پایان فیلم آزارش دهد، شخصیت های قصر شیرین همگی باور پذیرند و هر کس می تواند در زندگی خود نمونه هایی از جلال ها و شیرین های این قصه را بیابد. علاوه بر بازی خوب حامد بهداد در قصر شیرین، ایفای نقش هنرمندان خردسال فیلم یعنی نیوشا علی پور و یونا تدین که هر دو جزو نامزدهای بهترین بازیگری نقش مکمل بودند، واقعا تماشایی است.
تقلیل ماجرای نیمروز
بر خلاف «ماجرای نیمروز» که به خوبی توانسته بود، یک روایت عاشقانه را تا انتهای فیلم حفظ کند و درست جایی که خانه تیمی منافقان منهدم می شود به پایان برساند و لطمه ای به اصل داستان وارد نکند، اما مهدویان در رد خون یا همان ماجرای نیمروز 2 از این مهم بهره ای نبرده است و اتفاقا داستان جانبی فیلم بر روایت اصلی چیرگی دارد. ماندن در دو راهی یک رابطه عاطفی و وظیفه شناسی کاری، این قدر در رد خون پر رنگ است که دیگر مخاطب کاری به داستان منافقان ندارد و همه منتظرند ببینند که کمال و شوهر خواهرش در نهایت چه تصمیمی درباره خواهر لیلا می گیرند.
وقتی داستان تمام می شود، اما فیلم نه!
شاید مهم ترین نقدی که بر «متری شش و نیم» می توان وارد کرد این است که چرا داستان خیلی زودتر از فیلم تمام می شود؟! دقایق پایانی فیلم بیشتر شبیه صدور بیانیه های اجتماعی و درد دل ها یا توجیهات یک متهم است که چرا از سر نداری دست به خطا زده است، حرف و حدیث هایی که البته بیشتر از دله دزدها و خرده فروش ها شنیده ایم نه از یک قاچاقچی بزرگ و بین المللی! سعید روستایی آن قدر گرفتار این حرف و حدیث ها می شود که در 15 دقیقه پایانی فیلم هیچ اثری از پیمان معادی بازیگر اصلی پلیس نیست، افسر پلیسی که با همه پلیس هایی که تا کنون در فیلم های سینمایی دیده ایم، متفاوت است. ا ز دیگر نکات مثبت فیلم، بیان پررنگ و اگر چه کمی تلخ از واقعیت های اجتماعی و نوع مواجهه با آن ها و روند رسیدگی به آن هاست. بازی ویژه معادی و قاب های فوق العاده هومن بهمنش به ویژه در اداره پلیس از دیگر نقاط مثبت متری شش و نیم است.
یک تفاوت اساسی با آژانس شیشه ای
درباره «دیدن این فیلم جرم است» سخن بسیار گفته شده است، شاید عبور از خط قرمزهایی که خط قرمز نیستند و برخی تابوشکنی ها و بیان حقایق که البته از عهده هر کسی برنمی آید مهم ترین نقطه قوت فیلم باشد اما چیزی که پس از «دیدن این فیلم جرم است» در ذهن بسیاری از مخاطبان شکل می گیرد، مقایسه این فیلم با آژانس شیشه ای است. غافل از این که این دو فیلم اگر چه در واژه گروگانگیری مشابه اند اما اختلاف عمیقی در انتقال پیام وجود دارد. در بیان این تفاوت ها همین بس که در آژانس شیشه ای، حاج کاظم تفنگی بدون فشنگ به همرزمش می دهد و آن، یعنی این که از ابتدا قرار نبود گلوله ای شلیک شود یا به اصطلاح خون از دماغ کسی ریخته شود. اما در دیدن این فیلم جرم است، مخالفان به خودشان در برابر نیروهای خودی حق تیر می دهند فقط شرط می کنند که تیر اول را آن ها نزنند!!
طلای بدلی
نوید زنده روحیان
نقطه قوت: یک برش از زندگی چند جوان امروزی شاید بتواند برای بینندگان خاص جذابیتی را ایجاد کند، یا حس همذات پنداری شان را برانگیزد اما چیزی که مشهود است این که فیلم «طلا» حرف تازهای برای گفتن ندارد و در نهایت میتوان در حد یک سرگرمی خوب به آن نگاه کرد. تنها سکانسی که بیننده را به فکر فرو می برد، سکانس پایانی است که یک چرای بی دلیل در ذهن ایجاد میکند، همین!
نقطه ضعف: فیلمنامه واضح مهمترین نقطه ضعف فیلم است که مانع از ایجاد جذابیت در ذهن مخاطب می شود و نمیتواند جهت خاصی به افکار بدهد و اورا با خود همراه کند، انگار همه چیز از قبل چیده شده و قرار نیست هیچ چیز غیرعادی یا طبیعی رخ دهد.
فیلمی برای همه
فیلم «قسم» باید برای همه مردم رایگان اکران شود. «محسن تنابنده» بار دیگر به سراغ سوژه ای رفته که یکی از معضلات اجتماعی این روزهای کشورمان است. فیلمی خوش ساخت، با ریتمی تند و فیلم نامه ای قابل قبول که تماشاگر را به خوبی با خود همراه می کند و با اطلاعات قطره چکانی که به تدریج به بیننده میدهد، سعی دارد مخاطب را در موقعیت دلخواه خود قرار دهد و همین یعنی، تنابنده میداند از این فیلم چه میخواهد. یکی از نکات قابل توجه در این اثر این است که، فیلم فقط با اتکا به بازیگران شاخص ادامه نمییابد و شاخصه اصلی تنابنده در بازیگیری از نقشهای فرعی کاملا مشهود است، این یعنی قرار گرفتن درست شخصیت ها سر جای خود. نیمه پایانی فیلم که اوج کار نیز هست، کاملا بیننده را در جایگاه قضاوت قرار میدهد و او را به جایی میرساند که در چند لحظه نظرات و ذهنیات متفاوتی را تجربه کند، این یعنی سازندگان فیلم توانسته اند بر ذهن بیننده اثر بگذارند.
فیلمی در تراز جهانی
وحید تفریحی
نقاط قوت: «شبی که ماه کامل شد» یک فیلم تمام عیار در کلاس جهانی است؛ جدیدترین اثر سینمایی نرگس آبیار یک عاشقانه ناآرام در دل یک روایت تلخ و خشن از اتفاقی است که تک تک مردم این سرزمین با پوست و گوشت خود آن را درک کرده اند و با آن ارتباط دارند. باید آبیار را تحسین کرد که چنین جسورانه ماجرای عبدالمالک ریگی و ورود به دنیای افراط زده و ترسناک تکفیری ها را روایت می کند، طوری که گاه مخاطب فراموش می کند کارگردان این فیلم یک زن است. کارگردانی نرگس آبیار همچون آثار قبلی اش بی نقص است، فیلم با وجود مضمونی که دارد اما تا حد زیادی از گرفتار شدن به شعارزدگی و البته نگاه یک سویه به ماجرا جان سالم به در برده است و هرچند زمان فیلم طولانی است اما به لطف ریتم منعطفی که دارد مخاطب از دیدن آن خسته نمی شود. تیم بازیگری «شبی که ماه کامل شد» هم هیچ حرفی برای گفتن باقی نگذاشته است؛ بازی درخشان فرشته صدرعرفایی در نقش یک زن بلوچ و مادر عبدالمالک ریگی، در کنار گریم عالی او چنان طبیعی و فوق العاده است که برخی مخاطبان حتی تا نیمه های فیلم پی به بازی این نقش توسط صدرعرفایی نمی برند، همچنین هوتن شکیبا در نقش عبدالحمید ریگی.بازی ها درخشان است و انتظار سیمرغ برای بازی های بی نقص بازیگران این فیلم به هیچ وجه دور از انتظار نیست.
نقاط ضعف: نرگس آبیار در نشست خبری بعد از اکران فیلم خود در تهران اعلام کرد که هدفش از ساخت فیلم روایت عشق فائزه منصوری همسر برادر عبدالمالک ریگی بود؛ این به نظر مهم ترین نقدی است که به این فیلم وارد می شود. اگر هدف روایت این عشق است، فیلم برای آن کم گذاشته و این عشق درست دیده نشده است و شخصیت فائزه کاراکتری منفعل است که حتی در فیلم آن چنان که باید به تکامل نمی رسد.
بازی خوب حیایی و دیگر هیچ!
نقاط ضعف و قوت: «درخونگاه» یک فیلم متوسط است، نه خوب و نه بد. مخاطب از همان تیتراژ ابتدایی تکلیف این فیلم را می داند، آن جایی که فیلم به مسعود کیمیایی تقدیم می شود و مشخص می کند که قرار است با فیلمی در ساختار سینمایی کیمیایی مواجه شوی، همین طور هم می شود؛ نیمچه قهرمانی در دل یک خانواده ضعیف و فقیر در یکی از خیابان های کم برخوردار تهران که خطر به جان خریده و سال ها در ژاپن کارگری کرده تا خانواده اش را نجات دهد اما نارو می خورد و تنها می ماند و... تنها عاملی که می تواند مخاطب را ترغیب به تماشای آن کند بازی بی عیب و نقص و متفاوت امین حیایی در نقش اصلی فیلم است. درخونگاه هیچ چیز ندارد جز بازی خوب حیایی.
و «ناگهان درخت» ...
آذر صدارت
نقاط قوت: از آن جا که در جشنواره امسال و هرسال، منتقدان سینما بیش از این که به «چگونه گفتن» یک حرف بپردازند، به «چه گفتن» میپردازند و آن قدر به حرفی که قرار بوده فیلم و فیلمساز بزند توجه نشان میدهند که از اصل مطلب، از فرم و تکنیک و تصویر، از خودِ «سینما» غافل میشوند، شاید تماشای فیلمی مثل «ناگهاندرخت» برای تعداد زیادی، کسلکننده باشد. اما واقعیت این است که ناگهاندرخت، خودِ سینماست؛ قابها و رنگهای چشمنواز در ترکیب با موسیقی شنیدنی، دریچهای میشود برای دعوت مخاطب به دنیای شخصیِ تجربهزیسته کارگردان. دنیایی که اگرچه متفاوت و جذاب است اما قواعدِ بیرحمانه زندگی، بر آن حاکم است. ناگهاندرخت بهرغم جان بخشیدن به خاطرات و فانتزیهای شخصی کارگردان، میتواند تصویری از زندگی و تجربههای همه ما باشد: تعللها، تنبلیها، بلاتکلیفیها و بزنگاههایی که بهخاطر یک بدشانسی، همهچیز بههم میریزد.
نقاط ضعف: ناگهاندرخت، قرار است مثل فیلم قبلی کارگردان، ادای دینی باشد به تمام خاطرات و علایق فیلم ساز. از شهر رشت و دریا و باران و دشت تا مفاهیمی مثل مهرمادری و کودکِ درون و اولین تجربه معصومانه عشق، اما متاسفانه بازیگران، انتخاب مناسبی برای جانبخشیدن به این ماجراها نیستند و زوج معادی و افشار، حداقل به اندازه حاتمی و مصفا، در ایجاد تصویری هماهنگ با ذهنیات کارگردان، موفق نیستند.
«رد خون» ماندگار
نقاط قوت: یک بیگپروداکشنِ وطنی تمامعیار. زمانِ طولانی، لوکیشنهای متعدد، ماجرای پیچیده و حساس، داستانِ جذاب با جزئیات دستاول که برای اولین بار بر پرده سینما میبینیم (جلسه سخنرانی مسعود رجوی یا جلسات فکتخوانی)، بازیگران متعدد و سوژه جسورانه که براساس تعریفهای استاندارد، خوراکِ شکلگیری یک درام هیجانانگیز است (درام، از جایی شروع میشود که قهرمان فیلم با یک چالش روبهرو میشود و چه چالشی دشوارتر از انتخاب بین آرمانها و خانواده؟) ماجرای نیمروز1، برای اولین بار در ایران، یک تریلر سیاسی درست و درمان پیش روی مان قرار داد و جسارت و تلاش مهدویان برای تکرار آن تجربه شیرین و شگفتانگیز، ستودنی است.
نقاط ضعف: بله. ردخون، ادامه منطقی ماجرای نیمروز است اما انگار شخصیتهای فیلم قبلی، در تمام سالهای بین این دو برش تاریخی، فریز شده و هیچ تغییری نکردهاند، یا حداقل ما متوجه تغییرشان نمیشویم. در عینحال، شخصیتهای جدید، درست و حسابی معرفی نمیشوند و منِ مخاطب تا انتهای فیلم، عباس و لیلا و ... را نمیشناسم، متوجه انگیزههای شان از پیوستن به سازمان مجاهدین و مبارزه مسلحانه و حالا شک و تردیدشان نمیشوم و طبیعتا با رنج و مصائبشان همذاتپنداری نمیکنم. در عینحال، روایت و حال و هوای فیلم، کمی شلخته و شلوغ است و مخاطب، بین ماجراهای ریز و درشت فیلم، سردرگم میماند.
فیلم بدون فیلم نامه
محمد امین شرکت اول
نقاط منفی: «مردی بدون سایه» به رغم حضور بازیگران بنامی مانند «علی مصفا»، «لیلا حاتمی» و «امیر آقایی» آن چنان بدون چفت و بست است که بیننده تصور می کند «علیرضا رئیسیان» بدون هیچ فیلم نامه ای تصمیم به ساخت آن گرفته است. این فیلم آن چنان بی در و پیکر است که به راحتی می توان چند شخصیت آن را حذف کرد، بدون آن که نه فقط به داستان اصلی فیلم، بلکه به داستان های فرعی آن هم خللی وارد شود.
کپی نابرابر اصل «بدون تاریخ، بدون امضا»
نقاط منفی: اگر اهل فیلم و سینما باشید، از همان سکانس های اول می توانید به این موضوع پی ببرید که کارگردان «جمشیدیه» در داستان خود خواسته درون مایه ای مانند داستان اصلی فیلم «بدون تاریخ، بدون امضا» را به نمایش بگذارد. «کیومرث پوراحمد» نیز با بازی در این فیلم، در کنار داشتن فیلم «تیغ و ترمه» در جشنواره امسال، توانست به خوبی کارنامه کاری خود را در این دوره مخدوش کند.
نقاط مثبت: «سارا بهرامی»و « حامد کمیلی» زوج فیلم «ایتالیا، ایتالیا» در این فیلم هم بازی قابل قبولی داشتند، اما موضوع نخ نمای اثر، تا حدودی بازی آن ها را هم تحت تاثیر قرار داده است.
23 سرباز ایران
مصطفی عبدالهی
نقاط قوت: «23 نفر» بار دیگر ثابت می کند که دفاع مقدس ما دریای بی پایان سوژه است و تا سال های سال می توان از آن بهره برد. داستان فیلم اگرچه پیش از این در کتاب «آن 23 نفر» و برنامه «ماه عسل» روایت شده است اما تماشای آن روی پرده سینما در قالب یک فیلم داستانی حال و هوای متفاوتی دارد.
نقاط ضعف : نقد وارد بر این فیلم، نقش کمرنگ همه 23 نفر است و داستان فقط حول رفتارهای چند نفر آن ها می چرخد، برخلاف آن چه در کتاب «آن 23 نفر» روایت شده است.
برزخی برای عاشقان «تختی»
نقاط قوت: یک فیلم پرتره از شخصیتی که همه ایرانیان به او عشق می ورزند: «غلامرضا تختی». فرقی نمی کند که چند ساله باشیم و چقدر آقا غلامرضا را بشناسیم اما در باورمان، ابر قهرمانی به نام «تختی» نقش بسته است و همین باور و ذهنیت برای نشستن پای فیلم و دنبال کردن سکانس به سکانس آن کافی است. روایت داستانی از دل تاریخ معاصر ایران همراه با صحنه هایی دیدنی از مردم داری یک قهرمان ملی، در کنار سکانس هایی تماشایی از کشتی، که خیلی خوب از آب در آمده است، دیدن این فیلم را برای هر مخاطبی جذاب می کند. داشتن این ویژگی ها یعنی بدون شک فیلم بهرام توکلی اکران موفقی را پیش رو خواهد داشت.
نقاظ ضعف: مهم ترین نقدی که بر فیلم بهرام توکلی وارد است، ابهامی است که پس از تماشای آن در ذهن علاقه مندان به تختی نقش می بندد، هر چند که خیلی ها هم ترجیح می دهند سکانس پایانی را فراموش کنند و باور قلبی خود به پهلوان ایرانی را زنده نگاه دارند. این که کارگردان و نویسنده با چه مستندات و منطقی تصمیم گرفته اند مبهم ترین بخش زندگی غلامرضا تختی را با دیدگاه خود روی پرده سینما از ابهام خارج کنند، موضوعی است که مطمئنا درباره آن بسیار صحبت خواهد شد.