مروری بر جایگاه یکی از شهرهای تاریخی خراسان در دوران قاجار
تعداد بازدید : 55
کلات؛ تبعیدگاه روشنفکران
نویسنده : غلامرضا آذری خاکستر
کلات در لغت به معنی «آبادی و زیستگاه بر فراز کوه» است. مفهومی که تجلی آن به انضمام یک طبیعت زیبا و تاریخ و فرهنگی غنی؛ هویت این منطقه را شکل داده است.این منطقه کوچک اما پُرظرفیت، همان دژ نفوذ ناپذیری است که تیمور گورکانی 14 بار به فتح آن کوشید و ناکام ماند و همان قلعه امنی است که نادرشاه افشار خزاین به غنیمت آورده از هند را درونش پنهان ساخت.اما نقش کلات در تحولات تاریخی، سیاسی و اقتصادی خراسان بزرگ کم نبوده و ردپای آن را میشود در اسناد و نقشه های تاریخی و آثار مکتوب دید. جالب است بدانید، این منطقه به نامهای دارالثبات، دژ خدایآفرین، کلات نادر و کلات نادری نیز در تاریخ یاد شده و حتی شهرت آن به اشعار فردوسی هم رسیده است.پس از کشورگشایی و فتوحات نادرشاه افشار این خطه بیشتر مورد توجه قرار گرفت و اهمیت سیاسی و نظامی آن موجب شد تا مورد توجه سیاحان خارجی و گردشگران باشد. در دوره قاجار دوری از مرکز حکومت و شرایط خاص کلات باعث شد تا این منطقه تبعیدگاه شماری از روشنفکران آن روزگاران باشد.
بلیت خروج از کلات
شاید ندانید که سالیان پیش، ورود و خروج به کلات تابع شرایط خاص زمانی میشد و به همین دلیل در آن دوران به تعدادی از سیاحان که قصد ورود به این منطقه را داشتند، بنا به دلایلی اجازه ورود داده نشد. از جمله «جیمزبیلی فریزر» انگلیسی که در ژوئن 1833م. قصد سفر به کلات و دیدن آن جا را داشت اما با مخالفت یلنگ توشخان حاکم کلات مواجه شد. علاوه بر این، بیرون آمدن از این منطقه نیز با برگه خروج ممکن بود.«در کلات رسم است که هرکس می خواهد از داخل کلات خارج شود، باید بیاید از حاکم بلیت خروج بگیرد. والا قراول ها و مستحفظین دربند مانع او می شوند. بلیت عبارت است از یک قطعه کاغذ که حاکم می نویسد خطاب به مستحفظینِ دربندها که فلانی از فلان دربند عازم است، مانع او نشوید.[1]»
«حیرت»؛ اولین تبعیدی کلات
تبعید به کلات یکی از مسائل قابل توجه در دوره قاجار است. به ویژه تبعید روشنفکران و کسانی که اهل اندیشه بودند. گزارش منابع تاریخی حاکی از آن است، «حیرت» نخستین فردی است که مدتی به کلات تبعید شده بود. شاهزاده ابوالحسن میرزا شیخ الرئیس قاجار فرزند حسام السلطنه که در عرصه شعر به «حیرت» تخلص داشت در سال 1294ق. برای خدمت در آستان قدس عازم مشهد شد و در مشهد مجالس درس و خطابه تشکیل داد. سخنان دلپذیر شیخ الرئیس موجب شد تا در میان اهل علم و فضیلت جایگاه خوبی بهدست آورد و سپس ناظر دارالشفاء آستان قدس شد. در سال 1296ق. محمد تقی میرزا رکن الدوله برادر ناصرالدین شاه حاکم خراسان و متولی باشی آستانه شد. بنا به دلایلی بین او و شیخ الرئیس اختلافاتی پدید آمد که باعث شد تا شیخ الرئیس تحت الحفظ به کلات نادری تبعید شود و سه ماه در آن منطقه باشد. وی در قطعه شعری به شرایط تبعید اشاره کرده است: نامم گرفت خطه بغداد تاهری/ وندر کلات ماندم چون گنج نادری[2] غیر از لباس تقوی غیر از حجاب قدس/ منت زجامه ای نکشم بهر ساتری
روزنامه نگار تبعیدی
احمد مجد الاسلام کرمانی در سال 1288ق. به دنیا آمد و تحصیلات صرف و نحو را نزد ناظم الاسلام کرمانی به پایان رساند و سال 1308ق. به اصفهان رفت و به تحصیل فقه نزد ملا محمد باقر فشارکی پرداخت و اصول خارج را در محضر میر محمد تقی مدرس به پایان رساند و اجازه اجتهاد کسب کرد. تاسیس جمعیت ادبی و مدرسه نوین برای بچه های اصفهان از دیگر اقدامات مجد الاسلام بود که با مخالفتهایی مواجه و تعطیل شد. انتشار مقالات در روزنامههای ثریا و حبل المتین و پرورش باعث شد تا ظلالسلطان حاکم اصفهان درصدد آزار و اذیت وی برآید و او را به قتل تهدید کند. در چنین شرایطی مجدالاسلام عازم تهران شد و فعالیتهای سیاسیاش را آن جا در قالب همکاری با روزنامه ادب و نگارش مقالاتی علیه استبداد ادامه داد. بدگویی از عین الدوله و عضویت در انجمن مخفی، زمینه های تبعید وی را فراهم کرد. جرم واقعی مجدالاسلام را فعالیت بر ضد دولت و شبنامه نویسی ذکر کردهاند.[3] سرانجام در 24ربیع الثانی 1322 مجدالاسلام به همراه حسن رشدیه و میرزاآقا اصفهانی دستگیر و به کلات تبعید شد. آنها مدت هفت ماه در کلات بودند.ملک زاده در کتاب تاریخ مشروطیت ایران در ارتباط با تبعید این سه نفر نوشته است:«عینالدوله که اقتدارش روزبهروز دامنه پیدا میکرد و طبع مستبدش با افکار نوین سازش نداشت بر آن شد تا افرادی را که به آزادی خواهی معروف بودند و از اوضاع کشور انتقاد میکردند، از میان بردارد این بود که سهنفر از روشنفکران را که هریک معروفیت و موقعیتی در میان مردم داشتند دستگیر وبه سخت ترین وضعی به کلات فرستاد و در آن قلعه مخروبه محبوس کرد.[4]» رشدیه در نامه ای اوضاع کلات را مطلوب توصیف کرده و در شرح آن نوشته است: «در کلات دوازده فرسخ در دوازده فرسخ آب جاری با اشجار مثمره درهم میوههای متنوعه روی هم، هوای لطیف، آب گوارا، نان گندم خالص، برنج صدری، روغن معطر، با بره های پرواری...[5]»
تبعید بنیان گذار مدارس نوین به کلات
میرزاحسن رشدیه در سال 1315ق. موفق شد اولین دبستان نوین کشور را در تهران تاسیس کند اما فعالیت های سیاسی او در زمینه مشروطه، زمینه های تبعید وی را فراهم می کند.
رشدیه در کلات تلاش کرد تا مدرسه ای تاسیس کند. شرح این موضوع در سفرنامه کلات آمده است:« حاجی میرزا حسن از بس میل به معاشرت و تربیت اطفال داشت و در کلات هم همه روزه اصرار می کرد که حاکم حکم کند تمام بچه ها را در دارالحکومه حاضر نمایند تا حاجی، مکتب رشدیه راه بیندازد و آن ها را تربیت کند و تعلیم بدهد. حاکم بیچاره عذر میآورد که بچههای این جا از شش، هفت سالگی مشغول کار میشوند و کمتر هنر آنها این است که چندین راس گوسفند برداشته در کوهها به چِرا میبرند و اگر ماهی دو تومان هم به پدر و مادر آنها بدهند راضی نخواهند شد که پسرهای آن ها بیایند مشغول درس خواندن بشوند...[6]»پس از عزل عینالدوله و در زمان صدارت مشیرالدوله، رشدیه را که در آن موقع به عنوان تبعید در کلات به سر می برد، با احترام به مشهد دعوت کردند.[7] صنیع حضرت از دیگر افرادی است که محکوم تبعید به کلات شده است. احمد کسروی، نویسنده کتاب «تاریخ مشروطه ایران» درباره وی مینویسد: چون در جلسه بیست و سوم (نهم ذوالحجة) محمدعلیشاه مجدد با مشروطه خواهان دوستی کرد و دستور داد اوباشان را دستگیر کنند. صنیع حضرت پنهان شد و او را در خانه پدرزن خود دستگیر کردند که در میان آنان گریخته بود. سرانجام در روز دوشنبه بیست و نهم ذوالحجة 1325 به موجب رای عدلیه به 10 سال حبس در کلات محکوم شد و به صوب زندان اعزام گشت .[8]
تبعیدیهایی که به کلات نرسیدند
میگویند میرزا ابراهیم خان منشیزاده و میرزا اسدا... خان ابوالفتح زاده را که در حقیقت بنیان گذاران کمیته مجازات بودند(گروهی که در اواخر دوره قاجار اقدام به ترور افرادی می کردند که به نظرشان ایادی بیگانه بودند) به بهانه تبعید به کلات نادری از تهران بیرون بردند و در ۲۷ ذیقعده ۱۳۳۶ در خفا به مغیث الدوله پسر ناظم الدوله دستور دادند در بین راه سمنان به دامغان آنها را تیرباران نمایند.[9] برای این منظور، دو اسب بدون زین و یراق و رکاب در اختیار آن دو نفر گذاشتند تا سوار شوند و راه مشهد را همراه ژاندارم ها پیش گیرند. در 12 کیلومتری سمنان ژاندارمها به آنان پیشنهاد کردند که آهسته از جلو بروند تا ژاندارم ها در قهوهخانه چای صرف کنند و به دنبال آنان بروند، همین که منشیزاده و ابوالفتح زاده چند قدمی از قهوه خانه دور شدند، ژاندارمها هیاهو به راه انداختند و چنین وانمود کردند که زندانیان گریختهاند و بلافاصله شروع به شلیک کردند، ابوالفتح زاده براثر گلوله به قلبش در دم جان سپرد و منشی زاده با ژاندارمها درگیر شد و سرانجام کشته شد.[10]
اجرای تئاتری که منجر به تبعید شد
اما یکی دیگر از تبعیدیهای کلات، سیدعلی آذری بود. او 4 خرداد 1309 تئاتری عمومی با عنوان «وصلت های گوناگون» را در تالار اعتبار السلطنه مشهد با هدف کمک به زلزلهزدگان سلماس اجرا کرد. اداره معارف خراسان و نظمیه مشهد اجازه نمایش آن را برای دوشب داده بودند که یک شب اختصاص به تماشاگران زن داشت. استقبالی که بانوان از این نمایش کرده اند در تاریخ هنر خراسان کم نظیر بود. با شروع نمایش محمد رفیع خان نوایی رئیس نظمیه مشهد دستور تعطیلی آن را می دهد و بانوان این اقدام را توهین تلقی کرده و تا نیمههای شب در محوطه سالن اعتبارالسلطنه تجمع میکنند و روز بعد برای اعتراض به دفتر محمود جم که آن ایام استاندار خراسان بود، می روند. جریان لغو تئاتر در روزنامه حبل المتین منعکس شده و علی آذری بهخاطر برهم زدن نظم عمومی شهر 48 روز زندانی و سپس به کلات تبعید میشود.
منابع
[1]. سفرنامه کلات گوشه ای از تاریخ مشروطیت ایران. احمد مجدالاسلام کرمانی. دانشگاه اصفهان، ص274
[2]. شیخ الرئیس (حیرت). نیکوهمت. مجله وحید. آذر 1350. شماره 9
.[3] حیات یحیی. یحیی دولت آبادی. ج2. تهران: عطار. 1361، ص65
[4] زندگی نامه پیر معارف رشدیه بنیان گذار فرهنگ نوین ایران. فخرالدین رشدیه. تهران: هیرمند. 1370، ص121
[5]. همان، ص124
[6]. سفرنامه کلات گوشه ای از تاریخ مشروطیت ایران. ص283
[7]. زندگی نامه پیر معارف رشدیه بنیان گذار فرهنگ نوین ایران، ص175
[8]. تاریخ مشروطه ایران. احمد کسروی. ج1. تهران: امیرکبیر. 1361، ص531
[9]. خاطرات سیاسی فرخ. تقریر مهدی فرخ "معتصم السلطنه". به اهتمام و تحریر پرویز لوشانی. تهران: امیرکبیر. ۱۳۴۷، ص10
[10]. ایران در جنگ بزرگ. احمد علی سپهر. ج1 تهران: ادیب. ۱۳62، ص503