به روایت تاریخ
تعداد بازدید : 79
روایتی از فعالیت بیمارستان شوروی در شهر مشهد
ماجرای تجویزات پزشکی شوکت خانم
نویسنده : غلامرضا آذری خاکستر
با استقرار ارتش سرخ و دایر شدن دوباره کنسولگری شوروی در ایران، تلاشهای متعددی از سوی این کشور برای تحکیم روابط با ایران آغاز شد که بسیار متفاوت با دوره تزارها بود و تلاش شد خاطرات تلخ گذشته حضور روسها در دوره قاجار برای ایرانیها تکرار نشود. یکی از مقرهای مهم روسها در مشهد بود و به همین دلیل قوای نظامی این کشور در مدت حضورشان در این شهر اقداماتی را انجام دادند تا رضایت نسبی مردم تامین شود. البته بخش عمده فعالیت شوروی در مشهد در رقابت با اقدامات کنسولگری انگلیس بود. در ادامه این مطلب از ورود روسها به عرصه خدمات بهداشتی در مشهد روایتی برای شما خواهیم گفت.
کافور به گردن آویزان میکردیم
بعد از شهریور 1320 ، به دلیل موقعیت خاص مشهد و اشغال آن توسط ارتش سرخ، شهر با کمبودهای متعددی روبهرو میشود. در این میان، گسترش برخی بیماریهای واگیردار نظیر تیفوس، تیفوئید، اسهال و... بر نگرانی اهالی میافزاید. نیروهای متفقین برای جلوگیری از سرایت بیماری به سربازانشان ناچار بودند تلاشهایی هرچند اندک انجام دهند تا از شیوع هر چه بیشتر بیماری جلوگیری کنند. در این میان نیروهای شوروی علاوه بر درمان بیماران، مقداری واکسن و سرم ضد تیفوئید و ضد اسهال در اختیار مقامات بهداشتی خراسان میگذاشتند.دکتر محمود مصدق یکی از پزشکان قدیمی مشهد بود. پدربزرگ او، میرزا داود امینالتجار و پدرش از جمله مهاجرانی بودند که در جریان انقلاب بلشویکی به مشهد مهاجرت کردند و در ارتش استخدام شدند ، او در خاطراتش وضعیت بهداشتی شهرمان را چنین بیان کرده است:«یادم است سال 1321 یا 1322؛ محصل سال چهارم دبیرستان نظام تهران بودم، کیسهای کافور به ما دادند آنها را به سینه مان آویزان میکردیم، چون شپش از بوی آن بدش میآمد.»
مطب مجانی
کمی بعد با افتتاح انجمن روابط فرهنگی ایران و شوروی شعبه خراسان، کمیسیون بهداری این انجمن نیز آغاز به کار کرد. یکی از اقدامات این مجموعه، ایجاد مرکز مشاوره طبی زیر نظر پزشکان متخصص شوروی بود. روز پنج شنبه 7 آذر 1323 این مطب مجانی در محل تیمارگاه شهرداری (اول خیابان خواجه ربیع جنب آتشنشانی) با حضور نایب کنسول اتحاد شوروی بوروچنکو و دکتر سامیراد رئیس کمیسیون بهداری انجمن روابط فرهنگی و آقای دکتر سالاری رئیس بهداری شهرداری مشهد و پزشکان ایران و شوروی افتتاح شد. در این مراسم دکترشربانین پزشک ارشد بیمارستان شوروی و نایب رئیس کمیسیون بهداری انجمن روابط فرهنگی، ضمن قدردانی از همکاری پزشکان مشهد نوید داد که افتتاح مطب اولین قدمی است که به منظور توسعه روابط بهداشتی ایران و شوروی برداشته شده و کمیسیون بهداری در آینده خدمات مفیدی در امور بهداشتی ارائه خواهد داد. در طول یکسال فعالیت این مرکز از آذرماه 1323 تا دی ماه 1324 جمعاً پنج هزار و8 نفر از بیماران شهر مشهد در این مطب معاینه و معالجه شدند.
بیمارستان شوروی در مشهد
ارتش سرخ در اواخر جنگ جهانی دوم موفق به راهاندازی بیمارستانی مجهز و مدرن در مشهد شد. در هشتم تیرماه 1325 برابر با 29 ژوئن 1946 بیمارستان شوروی مشهد رسماً افتتاح شد و به بهره برداری رسید. این بیمارستان در میدان سراب منزل حاج عباس توکلی قرار داشت.
در روز افتتاحیه، اعتمادی نایب التولیه و استاندار استان نهم، ماتویف سرکنسول اتحاد جماهیر شوروی در مشهد، بانو دکتر آفاناسیوا نایب رئیس بیمارستان شوروی تهران و دکتر احمد سالاری رئیس بهداری استان نهم، سخنرانی هایی مبنی بر تأثیر چنین بنگاههایی، در تحکیم روابط دوستانه دو کشور و بهبودی بهداشت در ایران انجام دادند. در بخشی از این سخنرانیها اشارات صریحی به نابه سامانی وضعیت بهداشتی مشهد در آن دوران میشود:«شهر مشهد از نظر بهداشتی دارای موقعیت خاصی است؛ زیرا علاوه بر امراض بومی و محلی به دلیل این که از اغلب نقاط، همه نوع اشخاص مبتلا به هر نوع بیماری برای زیارت به این جا آمد و شد می کنند، میتوان آن را یکی از منابع مهم انواع و اقسام بیماری دانست... بیمارستانهای چهارگانه مشهد (در سال 1325ش) با حدود 250 تختخواب، فضای کافی برای بستری کردن بیماران خود این شهر و افرادی که از دیگر نقاط خراسان و بسیاری از شهرهای دیگر کشور مراجعه می کنند، در اختیار ندارد و به همین دلیل ممکن است کسی که به بیمارستان احتیاج دارد، چندین روز منتظر خالی شدن تختخواب بماند، با این وضع ممکن است بیمارانی در نتیجه دیر رسیدن به بیمارستان از دست بروند یا بیماریشان صعب العلاج شود.»
بیمارستانی با امکان عمل جراحی آرایش پوست
بیمارستان شوروی مشهد از امکانات خوبی برخوردار بود به طوری که سرویس معالجه امراض جلدی و مسری را پروفسورآ. آکیلیاشنکو اداره می کرد و معالجه امراض زنانه و کمک به معالجه زنان باردار، توسط یکی از بهترین پزشکان و متخصصان در این فن یعنی بانو ت.ای لینیک انجام میشد. بخش جراحی به سرپرستی پروفسور ن.ن.چرنوولوف با بهترین روشها و امکانات جدید خدمات رسانی می کرد. جالب این جاست که در بیمارستان شوروی مشهد، عمل جراحی آرایش پوست صورت و قسمتهایی از پوست بدن نیز انجام می گرفت. حتی پزشکان این بیمارستان به بیمارانی که توان حرکت نداشتند؛ در منازل کمک فوری می رساندند. در بیمارستان بخشی برای معالجه با برق، نور و رادیولوژی نیز دایر بود .بیمارستان شوروی مشهد دارای 25 تخت و سهپزشک در قسمتهای امراض داخلی، جراحی و رادیولوژی بود و از اوایل شهریور نیز واحدهای معالجه با برق و نور، رادیولوژی و دارالتجزیه به آن اضافه شد و پاسخ اطبا و مریضها نیز بنا به درخواست آنان به زبانهای روسی، فارسی و فرانسه داده میشد. خدمات دهی در این بیمارستان بدین شکل بود که مریضها باید روز قبل از معالجه نام نویسی میکردند. ساعت کار بیمارستان از ساعت 8 صبح تا یک بعد از ظهر و از 4 تا 6 بعد از ظهر تنظیم شده بود.
ماجرای تجویزات پزشکی شوکت خانم و دکتر فرانسوی
عبدالمجید مجید فیاض از شهروندان مشهدی و نویسنده کتاب « از باغ قصر تا قصر آرزوها » در بخشی از خاطرات خود به نحوه معالجهاش بهصورت سنتی و جایگاه بیمارستان شوروی در اوضاع نابه سامان آن دوران نوشته است:«شبی در ناحیه راست شکم احساس درد کردم. دردی که کمکم وسعت گرفت و مرا مستأصل کرد؛ دردی بود توأم با استفراغهای پیدرپی که از شدت بیتابی در مقابل آن مثل مار به خود میپیچیدم. زنِ پدرم، شوکت خانم که ادعای اطلاعات تجربی پزشکی داشت و در خانواده ما معروف به دکتر شوکت بود و برای درد هر دردمندی نسخهای میداد، بدون آنکه از آپاندیسیت و احتمال عفونت و این روده زایده چیزی شنیده یا دیده باشد و بفهمد که این علایم میتواند نشانه آن بیماری باشد، به تصور این که دل درد من یک دل درد عادی و احتمالاً ناشی از سرما خوردگی است، راساً دست به معالجه من بی دست و پا و بیصاحب زد... ناشیانه آجری را در آتش به شدت داغ کرد و آن آجر داغ شده را در حولهای پیچید و روی محلّ درد شکم من گذاشت. نه تنها این عمل را در آن شب چند بار تکرار کرد، بلکه مقداری جوش شیرین هم به حلق من ریخت که طبق گفته طبیب خانوادگی ما، دکتر قوام نصیری، همه این درمانها دقیقاً ضد بیماری آپاندیسیت بودند».وی که مدتی را در بیمارستان شوروی مشهد بستری شده بود، وضعیت این بیمارستان را چنین تشریح میکند:«برای عمل جراحی تک و تنها به بیمارستان جدید التأسیس شوروی در مشهد مراجعه کردم که آن روزها حُسن شهرتی داشت. یک شب پیش از عمل مرا بستری کردند تا کارهای مقدماتی و معاینات لازم انجام بگیرد... جراحی که میبایست فردایش مرا عمل کند مردی بود کوتاه قد، با ریشهای تپلی و چشمهای نجیب و هوشیار و سیاهتر از رنگ آن ریشها، صورتی استخوانی و چهرهای حاکی از رنج و سختی کشیدنها، من که از کلاس ششم دبیرستان به تشویق مسیو کورگیان معلم زبان فرانسه به این زبان علاقه مند شده بودم تقریباً مشکل زبان نداشتم. پزشک جراح، پروفسور چرنیشفسکی، که فرانسه هم میدانست به آشنایی مختصر من با زبانهای روسی و فرانسه اهمیت نداد و به کمک مترجم با من به گفت وگو و سؤال و جواب پرداخت... وقتی پی برد من مایل هستم که به جای بیهوش شدن با بی حسی موضعی عمل شوم و حتی اصرار دارم در صورت امکان بدانم و ببینم که چه بر سرم میآورد، خوشحال شد و خندید. صبح روز عمل، شخصاً به اتاق من آمد و کنار تختم نشست و مدتی با من حرف زد و شوخی کرد . پروفسور چرنیشفسکی از این که میدید میتواند با من به فرانسه صحبت کند و من با چنان روحیهای آماده عمل جراحی هستم از من خوشش آمد و با برخوردی دوستانه همانطور که کنار تخت من نشسته بود به تقاضای من با حوصله تمام آن چه را از او سؤال کرده بودم روی کاغذ کشید و به من نشان داد که آپاندیس چیست و کجای شکم قرار دارد و او با من چه خواهد کرد... وقتی عمل جراحی با بی حسی موضعی تمام شد و من از کش و واکنشهای مبارزه با درد غرق عرق شده و از حال رفته بودم، پروفسور ملافه را از روی صورتم عقب زد و زایده جراحی شده را که مثل عقرب سیاه جلوه میکرد با پنس گرفت و نشان داد و گفت: این همان چیزی است که تو میخواستی ببینی... ببین، امّا دیدنی نیست. پروفسور با همسرش و دو کودک یک ساله دوقلو در گوشهای از بیمارستان آپارتمانی داشتند و آن جا زندگی میکردند. زنش هم جزو کادر بیمارستان و شاید هم سرپرستار بخش دیگری غیر از جراحی بود... شب سوم که حال من رو به بهبودی کامل میرفت، چرنیشفسکی به اتاق من آمد و دستم را گرفت و با خود راه برد و دوباره به روی تخت بازگرداند و گفت دستور دادهام که یک مریض بی آزار و هم سن و سال تو را بیاورند این جا بخوابانند که تنها نباشی و حوصلهات سر نرود... تو یک هفته دیگر این جا خواهی بود. هنوز پنیسیلین کشف نشده بود و بیم عفونت شدید می رفت...».
تعطیلی بیمارستان شوروی در مشهد
تختهای بیمارستان شوروی در مشهد به علت آنکه تازه تأسیس بود معمولاً خالی بود و تعداد بیماران بستری شده در آن جا از تعداد انگشتهای دست نمیگذشت. در 18 مهرماه 1325 بیمارستان شوروی برای استفاده از رادیولوژی از شرکت برق مشهد تقاضای افزایش ولتاژ برق کرد.[9] فعالیت بیمارستان شوروی در مشهد تا سال 1328ش. ادامه داشت. سرانجام روزنامه خراسان در تاریخ اول تیرماه 1328 خبر برچیده شدن و تعطیلی کنسولگری شوروی در مشهد را اطلاع رسانی کرد و فعالیت بیمارستان هم به اتمام رسید.