شیرین کاریهای حیدرخان
53سال پیش در چنین روزی، روزنامه «خراسان» نوشت:
مردی که به نظر میرسید به تازگی وارد شهر شده است، روز گذشته در یکی از خیابانهای فرعی حوالی چهارراه مقدم، جوانان محل را به دور خود جمع نمود و با کارهای جالب همه را محو تماشای خود ساخته بود. این مرد که بازوانی ستبر و ریشی پرپشت داشت و خود را «حیدرخان» معرفی میکرد، با چند مورد تردستیهای ماهرانه، اعجاب تماشاگران را برانگیخت.
وی برای شروع و مقدمه برنامهاش از میان تماشاگرانی که دور تا دور او حلقه زده بودند، یک ساعت مچی گرفت در دهانش گذاشت، سپس یک لیوان آب روی آن سر کشید و ساعت را بلعید. در ادامه مقداری خرده شیشه را که به همراه داشت در بشقابی ریخت و آن را به دست گرفت و با قاشق شروع به خوردن شیشهها نمود و در مدت کوتاهی در میان تحیر و تعجب تماشاچیان، بشقاب شیشه را نوشجان کرد.
یکی دیگر از کارهای جالب وی این بود که مقداری روزنامه را از جعبه درآورد و آن را به کمک دستیار خود جلوی چشم همه پارهپاره نمود و بعد شروع به خوردن آن ها کرد. پس از این که همه پارههای روزنامه را خورد، دست به دهان برد و یک نوار کاغذی را از آن بیرون آورد و شروع به کشیدن نمود، در مدت ۳ دقیقه بیش از ۵۰ نوار متصل و به هم پیوسته کاغذی را از حلقوم خود بیرون داد و جلوی تماشاچیان انداخت تا همه ببینند.
قسمت بعدی برنامه او، پرتاب وزنه ۲۰ کیلویی بود که حیدرخان مانند قهرمانان افسانهای، سینهاش را سپر آهنی کرده بود و ضربات سخت و جان فرسای گلوله فلزی را تحمل میکرد و خم به ابرو نمی آورد.حیدرخان که گویا برنامهاش را نیمهتمام گذاشته بود، در حالی که مشغول جمع کردن اسباب و لوازم کارش بود، رو به جمعیت تماشاچی کرد و گفت: یادتان باشد، چنان که خواستید از این به بعد عملیات شگفتآفرین من را تماشا کنید، باید پول بیشتری خرج کنید. وقتی که جمعیت چند قدمی دور شدند، ناگهان صدایی او را به خود آورد که میگفت: آقا! آقا! تکلیف ساعت ما چه میشه؟
مردی گوش همسرش را برید و جلوی سگ انداخت
در جریان یک نزاع خانوادگی مردی گوش همسرش را برید و جلوی سگ انداخت. به دنبال اختلافاتی که از مدتها قبل بین محرم و همسرش کلثوم وجود داشت، مشاجرهای بین آن دو روی داد که در جریان آن محرم، گوش راست همسرش را برید و جلوی سگی انداخت. کلثوم تا خواست به خود آید و گوش بریدهاش را از روی زمین بردارد، سگ آن را به دهان گرفت. کلثوم ناچار با گوش بریده خود به پاسگاه ژاندارمری قلعه ساختمان مراجعه کرد و ماجرا را شرح داد. او شکواییهای علیه شوهرش تسلیم نمود، به دنبال شکایت کلثوم، شوهرش دستگیر و به دادسرا اعزام شد. بانو کلثوم نیز جهت معالجه به بیمارستان انتقال یافت . محرم که به همراه مامورین ژاندارمری به دادسرا اعزام شده بود، مدعی گردید که همسرش از مدتها قبل بهطور مخفیانه با جوانی در ارتباط بوده است و وی این کار را برای تنبیه و گوشمالی او انجام داده است.