دعوای خونین به خاطر زدن گوسفندان
48سال پیش در چنین روزی، روزنامه «خراسان» نوشت:
فردی به نام محمدعلی هنگامی که در مزرعهاش مشغول کار بود، متوجه شد که گوسفندان شخصی به نام یوسف، وارد مزرعه او شدهاند و مشغول از بین بردن زراعتهای او هستند.لذا با عجله خود را به محل گوسفندان رساند و آنها را از مزرعهاش دور کرد. یوسف که از دور ناظر جریان بود، نزد محمدعلی آمد. به او گفت: چرا گوسفندهای مرا از مزرعهات بیرون کردی و آنها را زدی؟
موقعی که محمدعلی میگوید: این چه حرفی است که تو میزنی؟ یوسف با کاردی که به کمرش بسته بود به محمدعلی حمله می کند و با دو سه ضربه کارد، محمدعلی را مجروح و نقش زمین می کند و خود متواری می شود. اهالی ده که از جریان مطلع شده بودند، قضیه را به اطلاع ماموران ژاندارمری میرسانند و یوسف توسط ماموران دستگیر گردید و محمدعلی که مجروح شده بود برای معاینه به مشهد آمد و به پزشکی قانونی مراجعه کرد.
دست این جوان قطع می شود
دوچرخه سواری به نام محمد دهقان 30ساله با یک دستگاه اتوبوس مسافربری در جاده ای در نزدیکی کارخانه قند آبکوه به شدت تصادف نمود و به سختی مجروح و مصدوم گردید. به طوری که دو دست نامبرده تا آرنج نرم گردید که بایستی قطع گردد. وی در حال شوک بستری شد.
جیببر شارلاتان
جیببری به نام یدا... که در حین ارتکاب جیببری توسط پلیس در بازار بزرگ دستگیر شده بود، با پلیس گلاویز شد تا بلکه فرار نماید که با کمک عده ای از کسبه او را به کلانتری اعزام نمودند.
از برق خبری نیست
با وجود این که مدت یک سال از نصب تیرهای سیمانی میگذرد، متاسفانه از سیمکشی برق منطقه خبری نیست. چون فصل تابستان است و مردم احتیاج مبرمی به برق دارند و از طرفی موتورهای برق شاندیز نیروی زیادی جهت تامین برق روز ندارند، خوب است برق منطقه خراسان در این مورد اقدامی فوری به عمل آورد.
دلواپسی از نیامدن به خانه
مردی به نام حسن به خاطر این که زنش شهربانو بچه اش را زده بود، با زنش اختلاف پیدا کرد و بعد از دعوایی که با او نمود، خانه را ترک کرده و ناپدید گردید. زن این مرد که بعد از پنج روز از نیامدن شوهرش به خانه دلواپس گردیده و بدون خرجی مانده بود، روز گذشته به دادسرا مراجعه کرد تا تکلیف او و بچه خردسالش که بی سرپرست و بدون خرجی مانده بودند، روشن گردد. وی در عرض حال خود نوشت:شوهرم شوفر می باشد و چند روز پیش موقعی که به خانه آمد، چون دید بچهام را میزنم ناراحت گردید و بر سر همین موضوع بین ما دعوا شد و او از خانه خارج گردید و دیگر از او تا به حال خبری نشده است و من و بچه ام چون کسی را در این شهر نداریم، بدون خرجی مانده ایم.