100 سال خاطره را بر در و دیوار عکاسخانه کوچکش نشانده است. توی آن عکسهای سیاه و سفید یا رنگی، لبخندهای زیادی ثبت شدهاند، لابد بعد آنکه عکاس گفته؛«بگو ســـــیب». عکاسی او جای دنجی است برای تماشای تاریخ مصور مشهد. به ویژه اگر چاشنیاش روایت شیرین استادی باشد که 5دهه خاطرات مردمان این شهر را ثبت و ضبط کرده است.«حمید عربلین» یکی از قدیمیترین عکاسان شهرمان است که هنر عکاسی را موروثی و از خاندانی هنرمند دریافت کرده است. او در و دیوار مغازهاش را نشانمان میدهد و تصاویر قدیم و جدید نصب شده بر روی آن را محصول هنر عکاسی پنج نسل از خانواده خود عنوان میکند. برای تورق آلبوم خاطرات این مرد، دمی با او به گفتگو مینشینیم.
روایت یک شرط برای آموزش عکاسی
عربلین حکایت ورودش به این عرصه را اینگونه آغاز میکند: پدربزرگم نقاش صحن و سرای حرم مطهر رضوی بود و پدرم نیز علاقهمند به هنر عکاسی. این یعنی ریشههای این هنر در خانواده ما خیلی عمیق است. وی ادامه میدهد: پدرم برای آموختن عکاسی سراغ استاد محمدی میرود که عکاس حرفهای در عبدالعظیم تهران بود و از او درخواست میکند تا زیر و بم این هنر را به وی بیاموزد. محمدی هم به شرط اینکه پدربزرگم پردهای از حرم و بارگاه حضرت رضا(ع) برایش نقاشی کند، این آرزو را اجابت میکند. پدرم پس از طی دورهای یکماهه نزد وی، از سال 1319 تا 1353به صورت حرفهای در سبک عکاسی فوری مشغول به کار بود. این قرابت پدر با هنر عکاسی باعث میشود تا حمید عربلین نیز با عشق به عکس و دوربین قد بکشد.
عشق خانوادگی؛ میراث نسلها
این استاد، فراگیری عکاسی را مرهون عشق پدرانش به این هنر عنوان میکند. او از کلاس ششم دبستان به دلیل سنگینی کار پدر، همزمان با تحصیل، عصای دستش میشود. این عکاس با سابقه مشهدی در اینباره میگوید: از سال 1336، با داشتن کمتر از 12 سال سن، به صورت حرفهای پیش پدرم مشغول به کار شدم. چند صباح بعد، یعنی اوایل دهه 40 عکاسی برقی آمد و من هم آن را آموختم. در ضمن، گاهی عکاسی آماتور را در کنار عکاسی فوری انجام میدادم.وی با ورق زدن هر برگ تاریخی از عمرش، شمار بسیاری از عکسهای ریز و درشت را از آرشیو چند ده ساله بیرون آورده و خاطرهبازی میکند. حتی برای روشنتر شدن نحوه کار دوربینهای عکاسی و سختیهای آن، آلات و ادوات عکاسی گرد گرفته را از کنج انبار بیرون کشیده و نشانمان میدهد. عربلین در ادامه میافزاید: از سال52 سبک غیر فوری و از سال 67 به بعد هم دوربین سهپایه فانوسی به بازار عکس و عکاسی وارد میشود که فیلمهای آنها تخت بودند. از سال 76 تا 80 ، عکسهای سیاه و سفید و رنگی غیرفوری میگرفتم و پس ازآغاز دوره عکاسی دیجیتال به مدت 15 سال است که به عکاسی در موضوعات مختلف از قبیل ورزشی، خانوادگی، اجتماعی و خصوصاً زیارت مشغول هستم. این عکاس باشی قدیمی خاطر نشان میکند: عکاسی از طبیعت به روش غیرفوری را بیش از سایر گونهها دوست دارم. البته از سال 1369 فیلمبرداری و عکاسی را به طور توأمان انجام میدهم. این چهره هنری در برههای نیز عهدهدار مدیریت بخش سمعی و بصری بیمارستان امام رضا(ع) بوده است.
ثبت یک انقلاب روی نگاتیو
در اثنای گفتگوی ما، آقای عربلین بارها به سراغ آلبومهای ریز و درشت خود میرود تا جلوهای از هنر خود را پیش چشممان بنشاند. او که یکی از عکاسان نامدار انقلاب مشهد نیز هست، بیان میکند:با پر رنگتر شدن حوادث ایام انقلاب، عکاسی از این اتفاق تاریخی به دغدغه من بدل شد. صدها فریم عکس از زنان و مردان انقلابی که در تظاهرات آن دوران در خیابانهای اصلی پیرامون حرم مطهر رضوی و بیمارستان امام رضا(ع) حضور داشتند، تهیه و آرشیو کردم. او با آب و تاب فراوان از آن روزها و شبهای پر التهاب شهر مشهد سخن میگوید. گویی با هر قطعه عکس، تاریخ دوباره برایش زنده میشود. عربلین با گشودن آلبوم دیگری از کارهای هنریاش، به موضوع عکاسی زیارت و به قول خودش، عکاسی حرم و بارگاه میپردازد. گنبد و گلدسته، ایوان و شبستان، صحن و رواق از منظر چشم عکاس قدیمی این شهر دور نمانده است. در این میان، عکسهای خانوادگی در کنار پرده بارگاه نورانی ثامنالحجج(ع) عکاسخانههای قدیمی، حال و هوای نوستالژیک دیگری دارند.
سرپنجه هنرمندانه برای تولید یک خاطره
او در ادامه با تشریح تمایز هنر قدیم و جدید عکاسی تأکید میکند: هنر قدیم، هنر دست بود.عکاسان گذشته، تمام کارهایی همچون روتوش، چاپ و رنگ کردن عکس را با سختی و سرپنجه هنرمندانه خود به سرانجام میرساندند. دیگر عکس و عکاسی ارزش و منزلت گذشته را ندارد، دورانی بود که در آن مردم برای گرفتن یک عکس در شب عید، مدتها در نوبت منتظر میماندند اما حالا گوشیهای همراه و سلفیهای شتابزده، جایگزین ثبت خاطرات سنتی شدهاند. استاد عربلین در پایان گفتگویمان، عشق بیپایانش را به هنر در قالب این ابیات بیان میکند:
به یاد من ای عکس بمان که مرا / به جز تو از همه هستی نشان نخواهد ماند
ای عکس نشان روی ماهم بودی / بر تازه جوانیام گواهی بودی
من پیر شدم ولی جوانی تو هنوز / افسوس رفیق نیمه راهم بودی