گفتوگو با «علی سیفی»؛ قهرمان وزنه برداری معلولان درباره موانعی که در زندگی کنار زده است
تعداد بازدید : 91
بیمبارزه بازنده هیچ میدانی نشویم
نویسنده : چوپان
در سالن تمرینی ملاقاتش میکنم که تقریبا از امکانات خالی است، پیش از آنکه قدم پیش بگذارم و «سلام» را بهانه اعلام حضورم کنم، چند دقیقهای تلاشش را می بینم و انرژیاش را تحسین می کنم و اینکه ورزش را مقدمهای کرده است برای غلبه بر معلولیت و هر محدودیتی که به ضمیمه آن میآید.
علی سیفی 20 سال دارد ومعلولیت دو پایش از تولد همراه او بوده است. خودش میگوید از 13سالگی وارد ورزش شده و از 15سالگی، وزنهبرداری را حرفهای دنبال کرده است. او در مسابقات مختلف ملی و آسیایی شرکت کرده و آخرین افتخارش با کمی بدشانسی و مصدومیت، نایب قهرمانی آسیاست.
با این جوان با انگیزه و ورزشکار موفق، همکلام میشویم و از او درباره آرزوهایش می پرسیم.
برای قهرمانی جنگیدم
علی، قصه آشناییاش با ورزش را برایمان این طور تعریف میکند: 13 سالم بود که در مدرسه توانخواهان به واسطه اصرار یکی از مربیانم، به سراغ ورزش پینگپنگ رفتم. اما در مقطع بالاتر، مربیانم به من پیشنهاد کردند که به واسطه ساختار بدنیام وزنهبرداری را دنبال کنم؛ از قضا این رشته را بیشتر پسندیدم و خیلی زود هم در آن پیشرفت کردم.
6 ماه بعد از شروع رشته وزنه برداری، به مسابقات کشوری انتخابی تیم ملی دعوت شدم. خوشبختانه بخت یارم بود و همراه این تیم شدم. اولین مسابقهای که در آن حضور داشتم، رقابتهای آسیایی مالزی بود. پیش از این مسابقه، آمادگی داشتم که رکورد خودم را 10کیلو جابه جا کنم و قهرمان شوم اما متاسفانه از ناحیه عضله سینه آسیب دیدم. با این حال نمیخواستم به این راحتی دست از تلاش بکشم پس در فرصت باقی مانده، سعی کردم با تمرین و مراقبت، توان حضور در این رقابتها را پیدا کنم و همین هم شد و ماحصلش برای من یک عنوان نایبقهرمانی بود. خیز بعدی من برای مسابقات پارالمپیک است.
این جوان ورزشکار تاکید میکند که انگیزه اولیهاش از ورود به ورزش، مقامآوری نبوده بلکه فقط میخواسته از این طریق روحیه اش را بهبود دهد.
وی میافزاید: من دیپلم گرافیک دارم و دوست دارم بعد از کسب موفقیت در رشته ورزشیام، دنبال تحصیل بروم.
حمایتهای کم، روحیه بزرگ
حرف را با علی میکشانیم سمت موضوع حمایتها؛ در پاسخ بیان میکند:میزان حمایتها از وضعیت محل تمرینم مشخص است. کمکی هم اگر میشود، از حجم هزینههای ما کمتر است. مثلا من برای شرکت در مسابقات قهرمانی آسیا حدود 15 میلیون تومان هزینه کردم اما میزان جایزه در نظر گرفته شده فقط 6 میلیون تومان بود. از طرف فدراسیون هم هیچ حمایتی نمی شویم و تنها اقدامشان، تامین محل اقامت و تغذیه در اردوهاست اما خب هیچ کدام اینها مرا متوقف نکرده است.
این جوان ورزشکار، میتواند الگوی افراد بسیاری باشد که معلولیت، کام زندگیشان را تلخ کرده است. خودش در این باره میگوید: سعی کردهام این حال خوبم را که به واسطه پیدا کردن مسیر زندگیام است، به دیگران منتقل کنم. چندی پیش یک موسسه مرتبط با معلولان در تهران از طریق شبکه های اجتماعی با من ارتباط برقرار کرد تا جلساتی انگیزشی برای اعضای آن برگزار کنم. جالب اینجاست که مادر یک خانم معلول هم با من تماس گرفت و گفت بعد از خواندن مصاحبه من در یکی از رسانهها، حال خود و دخترش حسابی دگرگون شده است، حالا آن دختر که از ناحیه دست دچار مشکل بود، به صورت حرفه ای در رشته دو و میدانی فعالیت می کند.
او تاکید میکند که بخشی از حال خوب امروزش را مدیون خانوادهاش است؛«مادرم از لحاظ روحی و مالی بسیار به من کمک کرده است و امیدوارم روزی با افتخارآفرینی های بین المللی بتوانم زحماتش را جبران کنم.»
مدالم را مدیون حضرت رضا(ع) هستم
این جوان ورزشکار از عنایت حضرت رضا(ع) به خودش میگوید و توضیح میدهد: قبل از مسابقات آسیایی مالزی به حرم رفتم و از آقا خواستم تا کمکم کنند که دست پُر برگردم. همین هم شد و با مدال نقره، نذر خود را ادا کردم.
او چکیده کارنامه موفقیتهایش را این طور بیان میکند: در سه مسابقه کشوری شرکت کردم که نتیجه آن یک مدال طلا و یک نقره بود. 5 دوره قهرمان استان شدم و به نایب قهرمانی مسابقات آسیایی نیز رسیدم.
پرواز کردن حس خوبی داشت
او چند کلام هم خطاب به آدمهایی میگوید که در زندگی درگیر معلولیت هستند؛« می توان متوقف شد، زندگی از این بابت بهانه کافی به بعضی از ما داده است اما انتخاب دیگر ما میتواند حرکت رو به جلو باشد. یعنی بیمبارزه بازنده هیچ میدانی نشویم. پیشنهاد می کنم معلولان در خانه نمانند. این را در تک تک مصاحبه هایم گفته ام تا به گوششان برسد. تاکید می کنم که معلولان عزیز وارد عرصه ورزش شوند و دگرگونی را در زندگیشان تجربه کنند.»
حرف آخر او با ما روایت یک خاطره است؛«آرشا اقدسی بدلکار کشور از دوستانم است. یک بار که به مشهد سفر کرده بود، باهم برای تمرین او به محل تونل باد رفتیم. بعد از اتمام برنامهاش پرسید: می خواهی پرواز کنی؟ با خوشحالی استقبال کردم. حاضر شدیم و امتحان کردیم و بسیار حس خوبی بود. بعد از پرواز از من پرسید: می دانستی اولین نفری هستی که با این شرایط معلولیت این گونه پرواز را تجربه کردی؟ در ابتدا فکر کردم محض دلگرمی من این را می گوید اما بعد دیدم درست بوده و این تجربه من اولین در نوع خودش بوده است. صرفنظر از همه اینها پرواز حس خوبی داشت.»