شهر و استان در شبکههای اجتماعی
عکسی قدیمی از بلیت های هواپیما مربوط به سال 75. در آن سالها هواپیماسواری گویا آن قدرها گران نبوده و با دوهزار و ده تومان می شد، پرید.
اما رضا کیانیان که اخیرا در نشست شبهای بخارا حضور یافته بود، خاطرهای تعریف کرده است، از بستری که او را به نویسندگی علاقهمند کرد:« سال سوم دبیرستان در گروه نمایش برادرم، فعالیت داشتم. چیزی را که همیشه، برادرم از ما می خواست این بود که می گفت: هر حرفی دارید بنویسید! من، شفاهی قبول نمی کنم! اگر نقدی به نمایش دارید بنویسید! خوشتان آمده یا مخالف آن بودید، بنویسید! هر چه می خواهید، باید بنویسید! و ما یاد گرفتیم، بنویسیم.» او نکته جالبی هم بیان کرده از علاقهاش به روشنفکری آن هم صرفا با عینکی شدن: «آن دوره هم به هر حال دوره ای بود که اگر در فضای روشنفکری بودیم و کتاب نمی خواندیم و نخوانده بودیم، طرد می شدیم. به خوبی به یاد دارم که در کلاس سوم دبیرستان که بودم، همۀ روشنفکران عینک می زدند و من نیز با اینکه چشمانم سالم بود اما مدام به پدرم می گفتم که من در زمان درس خواندن، دچار ناراحتی چشم شده ام. پدر، مرا نزد دکتر خانوادگی مان برد. دکتر گفت که می خواهد فقط با من صحبت کند و پرسید که دوست داری عینک بزنی؟ گفتم نه! چشمانم مشکل دارد! گفت بسیار خب من یک عینک برایت می نویسم که شماره نداشته باشد.»
خداداد عزیزی فوتبالیست پیشـکسوت مشـهـدی، اخیرا در مصاحبه ای با «ورزش 3 » با همان صراحت لهجه معمول خود از امروز و دیروزش گفته است. او جایی در میانه خاطراتش می گوید که چطور به خاطر پوشیدن دمپایی از تیم ملی حذف شده است: «من را به خاطر پوشیدن دمپایی و به بهانه بی احترامی خط زدند. از آن زمان به بعد 19 ماه دعوت نشدم؛ من در آلمان بازی می کردم اما به تیم ملی دعوت نمی شدم! یک روز جلال طالبی به تمرین کلن در آلمان آمد و گفت سوءتفاهم ها برطرف شده و برگرد. من هم گفتم سوءتفاهمی ندارم، دعوتم کنید، می آیم. بعدا فهمیدم که سوءتفاهمی در کار نبوده، قراردادی با فدراسیون آمریکا برای حضور در تورنمنت امضا شده بود که آمریکایی ها گفته بودند اگر در مسابقات خداداد، علی دایی و کریم باقری باشند، ما 800 هزار دلار پرداخت می کنیم. خلاصه رفتم و بازی کردم و مشکلی نبود».