از قوچان تا مراوه تپه ، 486 کیلومتر همراهی آقا معلم با عشایر
6 ماه در خراسان رضوی صبح را به شب می رسانند و 6 ماه آسمان پرستاره گلستان را به تماشا می نشینند اما طراوت طبیعت را همیشه به همراه دارند، صفای روزگار را بر چهره نشانده اند. در دل شب باران میبارد و مه غلیظ همه جا را فرا می گیرد؛ آنقدر که با وجود سرعت بالای برف پاک کنها و حرکت لاک پشتی خودروهای کاروان «خدا قوت» اداره کل آموزش و پرورش خراسان رضوی در گردنههای منتهی به دهستان «سوزش» استان گلستان باز هم چندین بار در جاده گم میشویم.
گزارش
کارت پستالهایی بکر از دل طبیعت
شب را در مهمانسرای جهاد کشاورزی دهستان سوزش به صبح رساندیم. برای رسیدن به محل اقامت عشایر قوچانی دوباره به دل جاده میزنیم، با این تفاوت که مه و سرما و تاریکی جای خود را به چشم نوازی جادهای بینظیر داده که پیچ و خمهایش به سرسبزی مراتع و چمنزارهایی انبوه آراسته شده است.
تا چشم کار میکند سرسبزی مسحور کنندهای به چشم میآید و حیرت از این همه زیبایی، به اشتیاق رفتن میافزاید. درست همانند کارت پستالهای زیبایی که از تصاویر ناکجا آباد فلان منطقه زیبای جغرافیایی بهمان کشور خارجی دیدهایم و شاید بسیار فراتر از آن... از پس هر گردنهای که عبور میکنیم به دامنهای زیباتر میرسیم و شوق دیدن زیبایی بیشتر هیجانمان را بیشتر می کند.
مراوه تپه؛ ایستگاه طبیعتی بینظیر
نیم ساعتی از پیچ و تاب خوردنمان در مسیری بغایت زیبا و روح نواز گذشته است. حالا وارد دشتهایی شدهایم که تا چشم کار میکند، سرسبزی است و طراوت و تازگی.
شیشههای خودرو پایین است و همگی در سکوت به پر کردن ریهها از عطر هوای تازه مشغولیم. از فاصله دور، مدارس عشایری سوسو میزند. در امتداد مسیر به مینی بوسی قدیمی میرسیم که سرویس مدرسه بچههاست. از آن عبور میکنیم و در محل مدارس عشایری توقف می کنیم. کانکسهای مدارس در کنار چند خانه سنگ و کاهگلی عشایری قرار دارد.
26 سال در میان عشایر
«رسول مولوی» مدیر مجموعه مدارس عشایری خراسان رضوی در منطقه «مراوه تپه» با روی باز به استقبالمان میآید. او که خود عشایرزاده است، 26 سال است که در این منطقه مشغول به خدمت است. هوای دامنگیر اینجا در این سالها او را سخت دلبسته و ماندگار کرده است، آنقدر که فقط هر دو هفته یک بار برای دیدن خانوادهاش 486 کیلومتر مسیر را برای رسیدن به قوچان طی میکند. او می گوید: عشایر قوچان 70 تا 80 هزار دام دارند و از 15 آبان تا 20 اردیبهشت اینجا هستند و سپس بر میگردند.
وارد اتاق کاهگلی قدیمی میشویم که با زیلو و گلیم آراسته شده و دیوارهایش با تابلوهایی دست دوز که بیشباهت به فرش دستباف نیست، زیباتر شده است. وقت صبحانه است و ما میهمان یکی از خانوادههای عشایر هستیم. آنها هم سنگ تمام گذاشتهاند؛ نان محلی، پنیر محلی، «ماست پوست خیکی»، روغن حیوانی و سرشیر و دوغ گرم ... جای شما خالی...
در فاصله 20 متری ما 6 کانکس قرار دارد که 5 مدرسه ابتدایی و یک مدرسه متوسطه اول را تشکیل میدهد. قرار است به درههایی دورتر برویم که در هر کدام تنها یک کانکس به عنوان مدرسه قرار دارد. به اتفاق و به وسیله 4 خودرو راهی «نایب دره» میشویم که در فاصله 10 دقیقهای از دشت"تقر" قرار دارد. در میان جاده پر پیچ و خم خاکی که در بسیاری از موارد به گل و لای فراوان نیز می رسد، دشت های بزرگ و تپه های سرسبزی قرار دارد که تحمل ناهمواری مسیر را ممکن می کند.
مدرسهای در مرز ترکمنستان
بعد از 15 دقیقه حرکت در پیچ و تاب کوه ها و درههایی سرسبز اما صعب العبور، به کوه هایی رسیده ایم که در مرز ایران و ترکمنستان واقع است و در دامنهاش مدرسهای کانکسی با یک معلم و 5 دانش آموز قرار دارد. سکوت و آرامش اینجا به همراه صدای پرندگانی که در افق پرواز میکنند و هر از گاه صدایشان در بلندای پرواز به گوش میرسد، حس عجیبی را برایمان تداعی میکند. «ولی ا... اکبرزاده» آموزگار 29 ساله قوچانی که از 5 سال قبل معلم عشایر قوچانی است، درباره علت حضورش در اینجا می گوید: صفا و سادگی اینجا واقعا دامنگیر است. هر روز نیم ساعت طول میکشد تا با موتور به اینجا بیایم. خیلی از روزها موتورم در راه خراب شده یا سگ های گله دنبالم کرده اند و زمین خورده ام اما بعد از تعهد 5 سالهام برای خدمت در مناطق عشایری، دوست دارم بازهم با عشایر باشم.
وارد کلاس میشویم. 5 دانشآموز او با نظم و ترتیب نشستهاند. روی دیوار داخل کانکس پوستر طرح تحول سلامت دهان و دندان و اهداف دوره ابتدایی نصب شده و با فاصله کمی نقشه کشور، آموزش الفبا، آموزش بدن انسان و برنامه کلاسی قرار دارد. روی دیوار روبه رو هم نقاشی های دانشآموزان قراردارد. از سقف کانکس هم گلهای خشک شدهای آویزان است که بچهها تر و تازهاش را هر چند روز یک بار با خود میآورند.
دوباره به پیچ و تاب مسیر ناهموار جاده میافتیم تا به دبستان قاپلان دره پایین برسیم. بعد از 7،8 دقیقه به مقصد میرسیم. اینجا سه اتاق دارد و از کانکس خبری نیست. یکی از اتاقها کلاس درس است، دیگری انبار و یکی هم محل اتراق و استراحت آقای «حسن فرجام» آموزگار این مدرسه است که 9 دانشآموز دارد. وارد کلاس میشویم و آقا معلم به استقبالمان میآید. او میگوید: معمولا از ساعت 6 به بعد اینجا هوا تاریک است و من تنهای تنها هستم. اینجا نه تلویزیون هست، نه رادیو و نه تلفن همراه، اما شب های پرستاره ای دارد و برای آدم رویایی مثل من بسیار خاطره انگیز است. انگار کمی احساس سرما میکند. کلاه به سر دارد. میلاد هم از عشایر قوچان است و با خانواده به این جا کوچ کرده اند از او میخواهم یکی از شعرهای کتاب درسیاش را برایمان بخواند و او میخواند:
ای سلامم، ای سرودم/ ای نگهبان وجودم/ ای غمم تو، شادی ام تو/ مایه آزادی ام تو ... ای وطن! ...
مولوی معلمی است که ما را به تماشای اولین مدارس عشایری که 26 سال قبل ایجاد شد، می برد. اولین مدرسه چاله بزرگی است که به گفته مولوی رویش پلاستیک ضخیمی می کشیدند تا هم کلاس درس شود و هم محل استراحت و خواب معلم. در فاصله یکی دو متری از این کلاس، به کلاس های سنگ و گلی می رسیم که از سال 70 به بعد باب شد و حدود 20 سال هم از زمانی که کلاس های کانکسی مورد استفاده قرار گرفته می گذرد.
به اولین محل ورودمان در دشت تقر برمی گردیم. بوی قرمه ای که عشایر میزبان ما برای ناهار ظهر بار گذاشته اند بدجور دلبری می کند. دقایقی بعد در سفره میزبانی شان با قرمه و دوغ شتر از ما پذیرایی می کنند.
4 هزار و 375 دانش آموز عشایری در استان
قبل از حرکت، برای دقایقی با معاون پرورشی اداره کل آموزش و پرورش استان به گفت وگو می پردازم. حقیقی می گوید: 4 هزار و 375 دانش آموز در مقطع ابتدایی و متوسطه و در 16 شهرستان مشغول به تحصیل هستند و پشتیبانی آموزشی از آنها بر عهده 395 معلم است. قبلا به معلمان عشایر حق کوچ پرداخت می شد اما حالا قرار است این رقم به عنوان سختی کار به فیش حقوقی آنها اضافه شود.
بعد از یک روز همراهی با عشایر با صفای خراسان رضوی، از آنها خداحافظی می کنیم و به دل جاده می زنیم. در راه تا چشم کار می کند مرتع است و گوسفندانی که در دوسوی دشت مشغول چرا هستند.