ابتدای این هفته بود که خبر احراز هویت و شناسایی شهید « سعید حیدری» به انتظاری 32 ساله پایان داد وشوقی وصف ناپذیر را برای پدر و مادر و خواهران او پدید آورد. شامگاه یکشنبه گذشته خانه شهید «سعید حیدری» مملو از احساسات و عطر شهید سعید حیدری شده بود... بعد از 32 سال خبر شناسایی هویت این شهید از طریق آزمایش دی.ان.ای پایان انتظاری بود برای خانواده سعید. شهید سعید حیدری متولد 12 فروردین ماه 1340 در مشهد چشم به جهان گشود. با عضویت در بسیج طی سه مرحله از طریق لشکر پنج نصر خراسان به جبهه اعزام و در واحد تخریب این لشکر مشغول خدمت شد و در 8 اسفند ماه 1362 در عملیات خیبر در جزیره مجنون طعم شهادت را چشید و به آسمان پر گشود. شامگاه یکشنبه گذشته حال و هوای منزل شهید حیدری متفاوت بود؛ دور تا دور خانه پر شده بود از فرماندهان و همرزمان سعید و تعدادی خبرنگار که می خواستند ثبت کنند این لحظات را، همه گرد خانواده شهید حیدری حلقه زده بودند و آماده اعلام خبری که 32 سال این خانواده را چشم انتظار گذاشته بود. اهالی خانه متوجه حس غریبی شده بودند و بی تاب و گریان، منتظر بودند برای شنیدن خبر احراز هویت.
رویای پدر به حقیقت پیوست
حاج آقا حیدری، پدر شهید با نگاهی که در آن شوق شنیدن خبر مزار فرزندش نمایان بود، آرام اما پرشوق می گوید: سال 1362 بود که سعید در عملیات خیبر به شهادت رسید، قبل از شهادتش خواب دیدم که سعید همانند ابری بالای سر من است و بدنم را محکم گرفت، چند ثانیه طول نکشید که صدایی آمد و او را با خودش برد، همیشه از مفقودالاثری او ناراحت بودم و انتظار آمدنش را میکشیدم، تا این که خواب دیدم در یک بیابان بزرگ مقبره ای وجود دارد، صدایی مرا فراخواند و میگفت که سعید شما اینجاست؛ من فکر میکردم دیگر پیکرش بر نمیگردد اما برایم خیلی جالب است که می بینم توصیفاتی که برادران پاسدار از جایگاه تدفین شهدای گمنام در پادگان شهید کاوه می کنند با خوابی که من دیده ام تطبیق می کند.
حاجیه خانم بابازاده، مادر شهید نیز از چگونگی با خبر شدن شهادت فرزندش که در 8 اسفندماه شهید شده بود، این طور به ما می گوید: 28 اسفندماه سال 1362 بود، برای خرید شیرینی روز عید نوروز بیرون رفته بودم، با خودم می گفتم الهی بمیرم برای مادران شهدا که در این روزها که همه شاد هستند، در غم فرزندان شهید خود نشسته اند.
دیری نگذشت که به خانه رسیدم و متوجه حضور یکی از همرزمان سعید شدم، ناگهان فکرهایی که لحظاتی پیش در ذهنم خطور می کرد، برای خودم پیش آمد و خبر شهادت سعید را شنیدم...
گفته بودند شاید پیدا شود
مادر این شهید بزرگوار در حالی که بغض گلویش صحبت کردن را برایش سخت کرده بود، می گوید بعد ازشنیدن خبر شهادت فرزندم ، پرسیدم پیکر فرزندم پس چه شد؟! تنها یک پاسخ برایش داشتند که شاید پیدا شود... 32 سال چشم انتظار برگشتن پیکر پسرم بودم، سعید تنها 22 سال داشت که شهید شد و اگر الان در کنارم می بود 54 ساله بود.
مادر شهید می گوید: هنگامی که خبر آوردند فرزندم حدود 9 سال است در پادگان شهید کاوه ، نزدیک سکونت ما آرام گرفته خیلی خوشحال شدم. در این 32 سال مفقودی فرزندم روزهای سختی را گذراندم، همیشه ناراحت بودم که هیچ خبری از پسرم ندارم، اما اکنون خداوند مهربان را باید شاکر باشم چون دیگر چشم انتظار نیستم که چه هنگامی در خانه را می زنند تا خبر پیدا شدن سعیدم را بیاورند.
این مادر 73 ساله از دلتنگی ها و درددل های تنهایی اش با سعید برایمان می گوید: هر وقت در این مدت دلم برایش تنگ می شد، در مقابل عکس سعیدم میایستادم و با او حرف می زدم ....
مادر شهید اما حرف های دیگری هم دارد که حکایت غصه هایش است: ما واقعا رنج می بریم وقتی می بینیم این همه بدحجابی در جامعه وجود دارد. برای جوانان غصه می خورم و امیدوارم خداوند همه را به راه راست هدایت کند. زهرا خانم خواهر بزرگ تر سعید هم با شنیدن خبر احراز هویت برادرش حال و هوای متفاوتی پیدا کرده بود. او از رابطه صمیمی و نزدیک برادرانه و خواهرانه شان گفت، این که سعید همیشه از او می خواست پدر و مادرش را راضی کند که اجازه دهند سعید به جبهه برود. بعد از مفقود شدن سعید ما هیچ گاه احساس نمی کردیم او در بین ما نیست و هیچ گاه فرازهایی از وصیت نامه او را که تاکید می کرد مدافع نظام اسلامی و ولایت فقیه باشید، فراموش نمی کنم.
سعید و هدیه هایش
مریم خانم دیگر خواهر سعید هم در این میهمانی برای ما از خواهرانه هایش می گوید: خلوص نیت در گفتار و رفتار او همیشه برای من و فرزندانم الگو بوده است. برادرم بعد از گذراندن دوره سربازی در 22 سالگی عازم جبهه شد و هر وقت برای مرخصی به مشهد میآمد مقید به صله رحم و دید و بازدید از اقوام و همچنین اهل هدیه دادن بود. او درحالی که بغض گلویش را میفشرد، ادامه می دهد : برای خانواده ما روشن بود که سعید یک روز پیدا می شود و من خواب دیده بودم و یقین داشتم برادر عزیزم پیدا می شود و شاهد چنین روزی خواهم بود. من معلم هستم و همیشه در کلاس برای دانش آموزان صحبت می کنم که خیلی ها برای حفظ ناموس و خاک وطن جان فشانی کردند و توصیه ام به عنوان یک خواهر شهید به هموطنان عزیزم این است که حافظ خون شهدا و ارزش های اسلامی باشند.
آگاهم ساخت و به عشق رساند...
خواهر کوچکتر سعید که با او چهارده سال اختلاف سنی دارد از خاطرات شیرین برادرش برایمان می گوید: هنگامی که برادرم به جبهه رفته بود 9 سال داشتم، اما آنچه از برادرم در ذهنم مانده است عشق و محبت یک برادر به خواهر کوچکش است. او به نقاشی هایی که آثار هنری سعید بوده است اشاره می کند و می گوید: یادم نمی رود در همان دوران ، نقاشی کشیده بودم که سعید آن را باخود به جبهه برده بود و می گفت به همه دوستان رزمنده ام نشان دادم. در حالی که نگاهش حسرت نبودن برادرش را فریاد می زد ،کلمه به کلمه وصیت نامه سعید را از حفظ می خواند: با ثنای خالصانه خدای را که انسانم آفرید و مسلمانم نمود و شیعه ام ساخت و آگاهم کرد و به عشق رساند و مصلح کرد...
داماد خانواده و یکی از همرزمان شهید حیدری نیز دراین جمع حضور داشت و درباره سعید می گوید: شهید حیدری اسوه و الگوی اخلاق بود و شخصیت فراگیری داشت، او در جبهه برای رزمندگان نهج البلاغه و قرآن را تفسیر می کرد. او ادامه می دهد: سعید واقعا هنرمند بود و هنرش را در جبهه هم پیاده کرد، برگزاری تئاتر «توبه نصوح» آن هم با رزمندگان تخریبچی کار بسیار دشواری بود اما او به بهترین شکل آن را در جبهه اجرا کرد.
تعویض سنگ مزار شهید سعید حیدری
دوشنبه گذشته نیز خانواده شهید هنرمند سعید حیدری که ۳۲ سال پیکر وی به عنوان شهید گمنام در سپاه امام رضا(ع) آرام گرفته بود، بر سر مزارش حضور یافتند و با حضور آنها و مسئولان، سنگ مزار این شهید تعویض شد.