عکس العمل مردم و اعتراض به ناصرالدین شاه
ناصرالدین شاه سال 1300ق. در سفر دومی که به خراسان دارد، در مسیر وقتی به حوالی بجنورد می رسد، با جمعی از مردم گرماب مواجه می شود که شاهد اقدامات روس ها در مناطق واگذار شده بودند و بابت آن به شاه اعتراض میکنند، روایت گلایههای آنها را اعتماد السلطنه این گونه نوشته است: «جمعی از اهالی گرماب که یکی از دهات بجنورد است- و به خواهش روس ها به آنها داده شده - دیده شد که فریاد و گریه و ناله می کنند که مسجد ما و قبور پدران ما را چرا به روس ها دادید که در مسجد اسب بسته اند. شاه متغیر شده فرمودند آن ها را کتک زده و دور کردند. بعد مقرر شد انعامی به آن ها داده شود که در دشت آرمدلو(آرموتلو) حوالی کالپوش خانه بسازند و سکنی گیرند.[2] »
ما دوغ نیستیم
قریه فیروزه از دیگر نواحی واگذار شده به روس ها بعد از قرارداد آخال بود که حکایت واگذاری آن به روس ها قابل توجه است. «امیر حسین خان شجاع الدوله» ملقب به رشیدخان حکمران قوچان حدود 10 سال از واگذاری آن امتناع کرد و سرانجام در این راه از بین رفت. لرد کرزن سیاستمدار معروف انگلیسی که در سال ۱۸۸۹م. مطابق با سال ۱۳۰۷ ق. ضمن سفری به نواحی شمال خراسان دیداری با «امیر حسین خان شجاع الدوله» داشته است، زیرکانه نظر خان را راجع به روس ها می پرسد ولی جواب کوبنده خان او را متحیر می کند: فرصتی پیش آمد تا از پیر کهن سال نظرش را راجع به روسیه و تمایلات روسی خود او سوال کنم و گفتم: خراسان سرزمین بسیار غنی است و می گویند که روسیه قصد تصرف آن را دارند، وی پرسید: چگونه روس ها می توانند بر آن جا دست یابند؟
- به همان ترتیبی که سرزمین تک آخال(ترکمنستان) را تصرف کردند.
او جواب داد: نه این کار محال است. مردم در این راه جانبازی خواهند کرد و همه با هم برای حفظ مشهد خواهند ایستاد و سربازان خوبی هستند ما دوغ نیستیم که روس ها ما را سر بکشند. ما دیوار انسانی داریم که از دیوار سنگی محکم تر است.[3] البته در شجاعت «امیر حسین خان» روایت های مختلفی در منابع تاریخی ثبت شده است از جمله برخورد وی با ناصرالدین شاه قابل تامل است. ناصرالدین شاه در سفر به خراسان وقتی به قوچان رسید از قدرت و نفوذ «شجاع الدوله» بیمناک بود از این رو به این فکر افتاد که با تدبیری وی را همراه خود به تهران ببرد. بدین نیت به او گفت: «شجاع الدوله، تو با من به تهران بیا تا از وجودت بهتر استفاده کنم و کاری خوب به تو بسپارم. مظهر الدوله را به جای تو به حکومت قوچان و توابع منصوب و برای سرحدداری هم کسی مثل پسر عمویت قهرمان خان را معین کنم. شجاع الدوله جواب نگفت و مرخص شد. چند ساعت بعد وقتی پیشکش های او را از نظر شاه می گذراندند چشم او به جعبه ای در بسته افتاد. چون گشودند شاه سر مظهر الدوله را در آن دید هراسید اما به روی خود نیاورد. روز بعد وقتی شاه سوار اسب می شد خطاب به شجاع الدوله گفت: کسی را برای حکومت قوچان و بجنورد و توابع و سرحد داری لایق تر از تو نیافتم.[4]»
خوشحالی اعتماد السلطنه از فوت امیر حسین خان شجاع الدوله
اعتماد السلطنه (از رجال دربار دوره قاجار و عهد ناصرالدین شاه) در روزنوشت هایش وقتی خاطرات شنبه هفده ربیع الاخر 1311ق. را می نویسد، با اشاره به نحوه درگذشت «شجاع الدوله»، از این موضوع اظهار خوشحالی کرده و مینویسد: «شجاع الدوله، امیرحسین خان قوچانی از طایفه زعفرانلو که قریب هشتاد سال از عمرش رفته بود و شقی تر و ظالم تر و عاصی تر از او در عالم نبود و حمدا... آن هم از اسب زمین خورده و به درک واصل شده است. تفصیلش از این قرار است. با امین نظام با سواره زیادی و جلال عجیبی به جهت تعیین حدود تازه روس و ایران به خاک روس می رفتند. از اسب پیاده شده بود که به کالسکه سوار بشود. پایش به رکاب گیر کرده بود. اسب رم کرده بود و خان را به زمین کشانده بود، تا کله اش خورد شده بود. از تنبیهات آسمانی و مجازات سماوی گاهی شخص تعجب می کند که این شخص هزار نفر بیگناه را کشته است و بعد از هشتاد سال عمر در نهایت قدرت و عزت و راحتی منتها در مردن و جان کندن هفت و هشت دقیقه انتقام می بیند. این شخص مالک مکنت غریبی است و تمامش حق پادشاه است. خواهیم دید که سی وچهل هزار تومانی آن هم اگر نصیب شاه خواهد شد باقی را عمرو زید و خالد و ولید حیف و میل و نفله می کنند.[5]»
لعنت و نفرین به ناصرالدین شاه
اما رمضانعلی شاکری، مؤلف کتاب «تاریخ قدیم قوچان» روایتی عجیب از وقایع آن دوران دارد: «روزی که اهالی فیروزه را بهزور از وطن مألوف هزارساله و از یورت آبا و اجدادی کوچ میداده، زن و بچه را ویلان و سرگردان به خارکشی چناران ده فرسخی مشهد حرکت میدادند، زن و بچه دور بوته خارهای بیابان فیروزه و سنگهای قبرستان جمع شده، هایوهوی به راه انداخته، الوداع الوداع گویان کاری کرده که سنگهای بیابان به حال بیچارگان گریه میکردهاند و به ناصرالدینشاه لعنت و نفرین میفرستادند. شب همان روز زلزله قوچان حادث شد.[6]»
فیروزه یک بهشت کوچک
کلنل ییت سرکنسول انگلیس در مشهد در سال 1894میلادی به شمال خراسان مسافرت کرده و در سفرنامه خراسان و سیستان مطالبی راجع به قریه فیروزه و جدایی آن از ایران مطالبی آورده است. یکی دو میل مانده به میلان لو به محلی به نام چی ورمه (چورمه ) رسیدیم. چورمه دهکده کوچکی بود که حدود 40 خانوار رانده شده از فیروزه در آن زندگی می کردند. فیروزه یک دهکده مرزی متعلق به ایران بود که طبق توافق نامه ای دولت ایران آن را با دهکده دیگری واقع در مرز قفقاز معاوضه کرده بود. دولت روس این دهکده را به منظور فراهم کردن امکانات درمانی و رفاهی ناحیه عشق آباد خواستار بود. از شرایط آمده در این توافق نامه این بود که سکنه ایران باید این دهکده را تخلیه کنند و روس ها نیز بعد از تصاحب آن لازم است افرادی غیر ترکمن در آن مستقر سازند. مردم اخراج شده از این دهکده بسیار معترض و گله مند بودند، آن ها می گفتند که فیروزه یک بهشت کوچک خاکی بود... شاه دستور داد تا به هر خانواده اخراجی ده تومان نقد و 2خروار جنس بپردازند.[7] بعد از تسلیم فیروزه ، مرز جدید ایران و روسیه هنوز مشخص نشده بود و روس ها این فکر را در سر اهالی سرانی جا می انداختند که این ناحیه نیز متعلق به روس است و باید تحویل آنها داده شود، به همین دلیل اهالی سرانی بسیار نگران بودند بلایی که سر اهالی فیروزه آمد سر آنان نیز بیاید چرا که روسها بدان جا رفته و تمام چشمه ها را بازرسی کرده و گفته بودند این چشمه ها از فیروزه سرچشمه گرفته و چون فیروزه متعلق به روس هاست این چشمه هم به آن ها تعلق دارد و این نواحی هم باید به تصرفشان در آید.[8] در ادوار تاریخ جدایی مناطق شمال خراسان قصه ای تلخ و شنیدنی است که حتی در ادبیات عامیانه و فرهنگ شفاهی مردم شمال خراسان انعکاس پیدا کرده و سینه به سینه نقل و در تاریخ ماندگار شده است.
منابع
[1]. حرکت تاریخی کرد به خراسان در دفاع از استقلال ایران. کلیما... توحدی اوغازی. مشهد: ۱۳۵۹. ج1، ص436
[2] روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه: وزیر انطباعات در اواخر دوره ناصری مربوط به سالهای ۱۲۹۲ - تا ۱۳۱۳ هجری قمری از روی یگانه نسخه موجود در کتابخانه آستان قدس/ با مقدمه و فهارس از ایرج افشار.- تهران: امیرکبیر، 1350. ص244
[3] ایران و قضیه ایران. کرزن. ج1، ص161
[4] . رشیدخان سردار کل قوچان: روایتی تاریخی از دوران زندگی و حکومت امیر حسینخان شجاعالدوله حاکم قوچان. محمد تقدیسی. مشهد: همسایه آفتاب. ۱۳۹۰، ص39به نقل از مجله یغما. سال سی و یکم. شماره سوم. خرداد 2537. ص166
[5] روزنامه خاطرات اعتماد السلطنه. ص1043
[6]. اترکنامه؛ تاریخ جامع قوچان. رمضانعلی شاکری، ص 118
[7] .سفرنامه خراسان و سیستان. چارلز ادوارد ییت. ترجمه قدرتا... روشنی زعفرانلو، مهرداد رهبری. تهران: یزدان. ۱۳۶۵، ص170
[8]. همان، ص172