علی اکبر ملکی- چشم انتظاری خیلی سخت است، به خصوص زمانی که فرزند جوانت را با دست خودت بدرقه جبهه دفاع کنی و 36 سال هر روز چشمت به در خانه باشد که شاید خبری از او برایت بیاورند. همه این سال ها هم هر وقت ماه مهر می آید به این فکر کنی که اگر پسرت بود او هم باید به مدرسه می رفت و تو دوری اش را فقط از صبح تا ظهر تحمل می کردی...
اما او حالا 36 سال است که تو را چشم انتظار خودش گذاشته و تو در همه این سال ها در نبودنش نجواها کردی و درد دل ها داشتی و حتی سنگ مزاری نبود که آن جا حرف هایت را با پسرت در میان بگذاری...
هنوز دل نگران
صدیقه مهرآبادی، مادر شهید جاوید الاثر دانش آموز سعید مهرآبادی هنوز در روستای مهرآباد شهرستان داورزن دل نگران فرزندش است. وقتی از فرزندش صحبت می کند، بغض به سراغش می آید واشک هایش آرام از گوشه چشم هایش سرازیر میشود.
یک آرزو
او که همه این سال ها را به انتظار آمدن فرزندش صبوری کرده است، می گوید: «آرزو و امید دارم تا شاید فرزندم را قبل از ترک دنیا ببینم و برای آخرین بار او را در آغوش بکشم.» بعد از رفتن فرزند 16 ساله اش برای دفاع از کشور به جبهه جنوب در اواخر سال 61 پدر طاقت دوری فرزندش را نداشت و در حالی که یک ماه از رفتن اش نگذشته بود در اندیمشک به دیدنش میرود و این آخرین وداع پدر با فرزند شهیدش سعید میشود.
همه جادنبال تومی گردم...
وقتی پدر از سفر بر میگردد، مادر سراغ فرزندش را میگیرد؛ پدر در حالی که روی پله ها نشسته میگوید، حالش خوب است، اما چند روز بعد پیکر محمد، همرزم و دوست صمیمی سعید را که در عملیات والفجر یک به شهادت رسیده میآورند، مادر نگران پسرش میشود و به تمام بیمارستانها و مکان هایی که در تهران و شهرستانها می دانست، سر میزند اما از فرزندش خبری نمیشود و مدتی بعد جنازه شهید اسداللهی، دوست دیگر سعید را می آورند.صدیقه خانم بعد از مفقودالاثر شدن فرزندش سعید طاقت دوری فرزندش را ندارد و تا دو سال در بیمارستان بستری میشود. میگوید: بعد از آن به هر کجا سر زدیم هیچ نام و نشانی از سعید پیدا نکردیم و به درخواست پدر شهید به دلیل شرایط روحی خوبی که نداشتیم وسایلمان را از تهران جمع کردیم و به زادگاه مان روستای مهرآباد داورزن برگشتیم.
گفت اگر برنگشتم...
این مادر چشم انتظار ادامه میدهد، سعید امید من و خیلی دوست داشتنی بود، در زمان رفتنش گفتم مادر جان هنوز زود است برای رفتن به جبهه، دو سال مانده به سربازی ات، همان زمان برو. ولی گفت من وظیفه دارم به فرمان رهبرم عمل کنم و جا و زمان معطل کردن نیست اگر برگشتم دیگر به جبهه نمی روم ولی اگر برنگشتم حلالم کن و رفت و دیگر هیچ وقت برنگشت.
نشانی از سعید نیافتم
صدیقه خانم می گوید: بعد از پایان جنگ در زمان بازگشت اسرا در سال69 مجدد پیگیر شدم تا نام و نشانی از فرزندم پیدا کنم ولی هیچ کس خبری نداشت. بعد از ساکن شدن در روستا پرونده فرزندم را از تهران به سبزوار منتقل کردم ویک روز از طرف بنیاد شهید سبزوار آمدند و گفتند پیکر تعدادی از شهدای گمنام را آورده اند، اگر دوست دارید برای فرزند شما نیز مراسمی بگیریم و با خاک تبرکی تربت سیدالشهدا(ع) به نام فرزندتان سنگ قبری بگذارید که قبول کردیم.این مادر شهید در حالی که بغض کرده، ادامه می دهد: «بازگو کردن این مسائل حالم را منقلب و از نظر روحی اذیتم می کند. ولی وقتی به روحیات معنوی، ارادت فراوانش به اهل بیت(ع) و احساس تعلق خاطرش به کشورش فکر می کنم، آرامش پیدا می کنم و خداوند را شکر می کنم که او در مسیر درستی گام برداشت.» او حق داشت چرا که سعید پاره تنش بود و 36 سال چشم انتظار بازگشت او بود. پدر که اجل مهلت اش نداد تا بار دیگر نشانی از فرزندش را ببیند و در سال 92 به دیار باقی شتافت اما مادر که حالا سن و سالی از او گذشته در دلش کورسوی امیدی دارد تا شاید از فرزند دلبندش خبری به دست بیاورد. برای همین به گفته خودش در تمام مراسم های تشییع شهدا حاضر شده و با دیدن آن ها امیدش تازه تر می شود که روزی هم سعیدش بازگردد.مادر شهید می گوید: «آرزوی دیگری هم دارم این که روزی بتوانم به دیدار رهبر بروم. یک بار دعوت شدیم اما بیماری این امکان را از من گرفت که بتوانم ایشان را از نزدیک ببینم.» مادر شهید ادامه میدهد: تا کنون چندین نوبت به زیارت کربلا و سوریه نایل شده ام وهر بار که ما را با اتوبوس از مناطق جنگی عبور دادند نتوانستم جلوی گریه خودم را بگیرم و همیشه امید دارم روزی برسد بتوانم فرزندم را در آغوش بکشم.
وقف برای یاد شهدا
او چندی است به یاد شهدا یک ساعت و نیم آب از موتور عمیق روستای مهرآباد را به همراه دو جریب زمین به ارزش تقریبی حدود ۶۰ میلیون تومان که از مادرش به ارث برده وقف تبلیغ و ترویج فرهنگ ایثار و شهادت، کارهای عام المنفعه و وقف امور مسجد روستای مهرآباد کرده است تا مبادا مردم شهدا را فراموش کنند و بدانند برکات این انقلاب از ثمره خون شهیدان است، از ثمره ایثار و مقاومت مادران شهدایی که جگرگوشه خود را مقابل گلوله دشمن فرستادند تا این سرزمین برای همیشه پایدار و استوار بماند.