از «تریبون محله» بیشتر بدانید
حتما برای شما هم اتفاق افتاده وقتی مشکلاتی در محلهتان تجربه میکنید، با خودتان بگویید «ایکاش کسی بود حداقل حرفمان را میشنید و از آن مهمتر، نقد و خواستهمان را به گوش مسئولان مربوط میرسانـد.» خب! آیتــم «تریبون محــله» که از این به بعد پنج شنبهها در صفحه حرفمردم روزنامه خراسانرضوی پیش رویتان قرار میگیرد، قرار است همین نقش را ایفا کنــد. خبرنگاران این صفحه، هرهفته و با اعلام قبلی، به یکی از محلههای مشهد سر میزنند و گوششنوای درددلهای ساکنان آن محــله خواهند بود و با انعکاس حرف و خواستههای شما و پرسشگری از مسئولان مربوط، سعی میکنند گامی برای رفع آن معضلات بردارند.
مهم است با پیامککردن مشکلات محله خود به سامانه 2000999 یا ارسال حرفهایتان به شماره تلگرامی 09393333027 با هشتگ #تریبون_محله برای صفحه حرفمردم، ما را در اولویتبندی برای سر زدن به محلههای مشهد راهنمایی کنید و در ادامه، با رصد این صفحه، در جریان روز و زمانی که عکاس و گزارشگر خراسان رضوی قرار است به محلهتان سر بزنند، قرار بگیرید.
قلعه وکیلآباد منطقهای با 200سال قدمت
«قلعه وکیلآباد»، یکی از قدیمیترین نقاط مشهد، در انتهای حوزه شهری و چسبیده به منطقه ییلاقی و خوش آب و هوای طرقبه و شاندیز است که بنا به اسناد، قدمتی 200 ساله دارد. قلعهای با 5000 نفر جمعیت که از شمال و غرب به مسیل رودخانه چهلبازه، از شرق به محله فارغالتحصیلان و از جنوب، چسبیده به بولوار وکیلآباد است. منطقهای با کوچه پسکوچههای تنگ و قدیمی، موقعیت جغرافیایی خوب و دسترسی قابلقبول به تمام وسایل حمل و نقل عمومی که مدتهاست حال و روز خوشی ندارد و اهالی و ساکنانش از مشکلات و کمبودها، به ویژه موضوع «فریــز شدن» منطقه برای جلوگیری از هرگونه ساخت و ساز و تعمیر و ترمیم، گله دارنـد. اهالی معتقدند دستهای پشت پردهای، در تلاش است تا آن قدر به درخواست و گلایههای مردم این منطقه بیتوجهی شود تا همه چهاردیواریها روی سر مردم خراب شود و مجبور به فروش ملک و زمینشان شوند. تریبونمحله خراسانرضوی، این هفته به سراغ مردم این محله رفته تا حرفهای شان را بشنود و منعکس کند.
نوید زندهروحیان| قلعه وکیلآباد، منطقهای است که بهرغم قدمت و وسعت، همپای مناطق مجاور خود توسعه نیافته و هم اکنون یکی از لکههای بزرگ بافت فرسوده مشهد محسوب میشود. با وجود مصوبه شورای عالی معماری و شهرسازی در خصوص به سازی بافتهای فرسوده در سال 84، تا سال 95 این طرح در این منطقه، موفقیت چندانی در جلب رضایت اهالی برای فروش املاکشان نداشت. تا این که شورای چهارم، در خرداد 95 و به دنبال نارضایتی ساکنان این محله، وارد عمل شد و مقرر کرد ۱۸ هکتار از وسعت ۲۳ هکتاری قلعه وکیلآباد آزاد شود و شهرداری در بازه زمانی یک ماهه، طرح تفصیلی این محدوده (۱۸ هکتار) را تهیه کند و به شورا ارائه دهد. براساس این طرح، تنها پنج هکتار از حاشیه بولوار وکیلآباد به منظور اجرای طرحهای مد نظر باید حفظ میشد و در بقیه منطقه، شهروندان مجاز به ساخت و ساز بودند. منتها حالا هم اهالی معتقدند: «زمانی که ساخت و ساز در کل منطقه ممنوع و موضوع فروش املاک به یک شرکت خاص مطرح بود، با چند میلیون تومان میشد مصالح لازم برای ساخت یک واحد مسکونی خریداری کرد، اما به ما اجازه نمیدادند ولی حالا میگویند به غیر از پنج هکتار حاشیه بولوار، در دیگر قسمتها مجاز به ترمیم و به سازی یا ساخت دوباره هستیم، اما هیچ کس به این نکته که هزینهها چند برابر شده و ما توان ساخت و ساز نداریم، توجه نمیکند.» اگر شما هم کنجکاو شدهاید درباره این محله بیشتر بدانید، با ما همراه شوید.
پرسه معتادان، زمینبازی بیکاربرد و نبود فضای سبز
اولین نفر از اهالی محله که با ما هم صحبت میشود، خانمی حدودا 40 ساله است که نزدیک میآید و میگوید: «یکی از مهمترین مشکلات این منطقه، وجود تعداد زیادی مصرفکننده موادمخدر است که عصرها و شبها، در کوچهپسکوچهها به ویژه حاشیه زمین خاکی که مثلا قرار بوده زمین بازی بچهها باشد، پرسه میزنند و خب حضورشان، هم ترسناک است و هم تاثیر مخربی روی زندگی و آینده کودکان و نوجوانانی که شاهد مصرفشان هستند، دارد. همین زمین بازی، تا به حال چندین بار دروازه و فنسهایش را دزدیدهاند، روشنایی ندارد و بچه ها عملا نمیتوانند آن جا بازی کنند. ضمن این که در کل این منطقه، محض دلخوشی یک فضای سبز وجود ندارد؛ از شهرداری این جا آمدند و بازدید کردند و قول ایجاد فضای سبز دادند، اما هیچ خبری نشد. معدود جاهای محله هم که آسفالت دارد، به علت عبور و پارک ماشین های سنگین خراب شده است. کمی جلوتر که بروید، زمینهای این منطقه را که شهرداری تخریب کرده میبینید که تبدیل به پارکینگ خودروهای شهرداری شده است! مگر شهرداری اجازه دارد در محلی که به اسم ایجاد پارک و فضای سبز و محل ارائه خدمات تخریب میکند، خودروهایش را پارک کند؟»
خیابانهای تنگ و خاکی، در حسرت آسفالت
وارد کوچهپسکوچههای قلعه وکیلآباد میشوم. محلهای که در نگاه اول، حضور کودکان و نوجوانانش که مشغول بازی، بیرون از خانهها هستند، چشمگیر است. به سراغ گروهی از بچهها میروم و سلام میکنم و توضیح میدهم برای شنیدن مشکلات محلهشان آمدهام. دخترک 9-10 سالهای، میگوید: «من عاشق ورزشم؛ به ویژه اسکیت. دوست دارم مثل بعضی از همسن و سالانم، فضایی نزدیک خانهمان وجود داشت که میتوانستم در آن اسکیت بازی کنم اما هیچ زمین و پیست و امکاناتی وجود ندارد. حتی کوچه و خیابانهای محلهمان هم آسفالت نیست. به همین خاطر اگر بخواهیم در همین کوچههای خاکی اسکیت بازی کنیم، همیشه دست و پایمان زخـمی است. آسفالت هم دیگر چیزی است که ما باید حسرتش را بخوریم؟»
خانههای مخروبه، کوچههای تاریک فاضلاب رها شده
یکی از پسربچهها دستم را میگیرد و میکشد و میگوید: «با من بیا. خیلی چیزها هست که میخواهم برایت بگویم تا در روزنامه بنویسی.» و در ادامه، تعداد زیادی خانه مخروبه را نشان میدهد که در ظاهر پناهگاه مصرفکنندگان مواد مخدر، در شبهای سرد است. پسرک میگوید: «این خانهها را شهرداری خریده و همین طور رها کرده تا مخروبه شود و بماند و ما بیش از پیش اذیت شویم و برویـم. این کوچه ماست که خیلی تنگ و تاریک است، جوری که شبها به سختی میشود از آن عبور کنیم. ببین وسط کوچه چقدر آب جمع شده! ساکنان همه خانهها، هر روز فاضلاب خود را داخل کوچه رها میکنند و این آبها جمع و تبدیل به گنداب میشود.»
کلاف سردرگم نبود اجازه بازسازی، تخریب منازل و پیشنهاد پایین شهرداری برای خرید
چند نفری کنار مخروبهها ایستادهاند. یکی از آن ها جلو میآید و میگوید: «این خرابهها، حاصل اقدامات شهرداری این منطقه است. وقتی نه پروانه ساخت میدهند و نه اجازه بازسازی، مردم مجبور میشوند خانههای شان را رها کنند و بروند که البته ظاهرا مسئولان، همین را میخواهند. منزل پدربزرگ و مادربزرگ من همینجاست. خانه آنها دیگر قابل استفاده نیست و نیاز به بازسازی دارد اما مجوز این کار صادر نمیشود و ما مدام در طول هفته نگرانیم که مبادا اتفاقی برایشان بیفتد. حتی خواستیم خانه را بفروشیم اما نه اجازه فروش به غیر را میدادند و نه خودشان خریدار هستند. ماندیم گرفتار و مستاصل». مرد میان سالی، سررشته حرف را بهدست میگیرد و می گوید: «گیرم که خود شهرداری هم خریدار باشد، از مظلومیت مردم این جا سوءاستفاده میکند و زمینهای ما را با اجبار به قیمت بسیار پایین –متری 300هزار تا یک میلیون تومان-میخرد! آخر ما کجای این شهر یا حتی روستاهای اطراف برویم که بتوانیم با این پول، سرپناهی دست و پا کنیم؟ حاصل عمر و زندگی ما همین خانههایی است که سالها پیش این جا ساختهایم؛ چطور انتظار دارند که آن را دودستی تقدیمشان کنیم؟» خانمی حدودا 70ساله که 30 سال است در این محل زندگی میکند، حین صحبتهای ما وارد میشود و با صدایی بلند میگوید: «ما این جا را رها نمیکنیم! دهها شهردار آمدند و رفتند ولی ما و فرزندانمان هنوز این جا هستیم و میمانیم. شهرداری یا پیمانکارهای خصوصی، نمیتوانند ما را از این جا بیرون کنند یا زمینهای مان را مُفت بخرند. پس چه خوب است که با ما راه بیایند و پروانه ساخت بناهای مان را صادر کنند.»
انتظار عجیب 10ساله برای انشعاب آب!
جلوتر، دیوار به دیوار کال و بلوکهای بتنی، چند خانه کوچک که هرکدام شاید بیشتر از 50 متر مساحت ندارند، میبینم. مردجوانی که 29 سال دارد و نامش وحید است، آن حوالی است و از موضوع عجیب و مهمی گلایه میکند: «از سال 87 برای خانهام تقاضای انشعاب آب کردهام اما جوابی نمیدادند و فقط آمدند خانهمان را تخریب کنند. از ستاد فرامین امام(ره) نامه گرفتیم و در دادگاه، آبفا محکوم شد. اما باز هم به ما انشعاب دادند و هرچند روز یکبار، برای قطع آب به این جا میآمدند و چندین بار با وساطت پلیس بیخیالمان شدند. تا اینکه یک هفته پیش گفتند میتوانی انشعاب را دریافت کنی. خیلی خوشحال شدم و سریع به اداره آب رفتم اما گفتند سه میلیون تومان برای انشعاب و دو میلیون تومان بهعنوان جریمه آب غیرمجاز مصرفی باید پرداخت کنی تا انشعاب ایجاد شود! شما خانه و زندگی مرا ببین. فکر میکنی میتوانم این مبالغ را یکجا بپردازم؟ من که از سال 87 درخواست کنتور کرده بودم و آنها به من ندادند، کار غیرمجازی انجام ندادم که حالا جریمه شوم. با این حال بارها التماس شان کردم که تخفیف بدهند و تقسیط کنند اما فقط یک تخفیف جزئی دادند وگفتند ما همه وسایل را نقد میخریم و نمیتوانیم به شما نسیه بدهیم و من باز ماندم بی انشعاب آب.»
دریغ از یک درمانگاه و داروخــانه
آخرین نفری که با ما صحبت کرد آقای «شاهسوند» است که 60 سال دارد و 25 سال است در قلعه وکیلآباد مشغول میوهفروشی است و معتقد است این منطقه، از بیشتر روستاهای دورافتاده استان هم محرومتر است. شاهسوند میگوید: «یک داروخانه، مرکز بهداشت یا درمانگاه در این محله نداریم! بهداشت این جا به خاطر فاضلابهایی که از منازل رها میشود، زیر صفر است. اگر بچه یا بزرگ سالی، شب و نصفهشب دچار بیماری و مشکل جسمی شود، هیچ مرکز نزدیک و قابلدسترسی برای درمان اورژانسیاش وجود ندارد. واقعا تکلیف اهالی این منطقه مهجور و فراموششده چیست؟»