مهر ماه سال 95 بود که بعد از 33 سال چشم انتظاری، خانواده ای پیکر فرزند و همسر عزیزشان را که در عملیات خیبر به شهادت نایل آمده بود، تشییع کردند و پیکرش را در مزاری جای دادند که بیش از سه دهه خالی بود.شهید «حسن آزادی»، جانشین تیپ 21 امام رضا(ع) بود که در محور رطه در عملیات خیبر هدف اصابت ترکش راکت بالگردﻫای ﻋﺮاﻗﻰ ﻗﺮار ﮔﺮﻓﺖ و در هشتم اسفند سال 62 ﺑﻪ ﺷﻬﺎدت رﺳﻴﺪ و پیکرش در منطقه باقی ماند و به عنوان مفقود الاثر اعلام شد.به بهانه این ایام سراغی گرفتیم از خانواده این شهید بزرگوار و مروری داشتیم بر خاطرات او:
کاش خانواده ای در فراق نماند...
«علی آزادی»، برادر این شهید در گفت وگو با ما به سال ها چشم انتظاری خانواده اش اشاره می کند و می گوید: پدرم در سال 85 به رحمت خدا رفت. تا او بود، تاب غم فراق برای مادرم آسانتر بود اما بعد از درگذشت وی، این بار دو چندان شد. یک مزار خالی، دلخوشی اش بود.
وی ادامه می دهد: پیکر برادرم که آمد، حسابی دگرگون شدیم. باورش سخت بود بعد از 33سال دوری به آغوش خانواده بازگشته است. خواست خداوند بود که غم مادرم تسکین پیدا کند. آرزویم برای همه خانوادههایی که بی خبر از پیکر شهیدشان هستند، پایان چشم انتظاری هاست چون می دانم که این بار فراق چقدر سخت است، کاش خانواده ای در فراق نماند. او یادی می کند از برادرش و می گوید: «حسن» مثل نام خانوادگیمان، به معنای واقعی کلمه آزاده بود. یک ویژگی دیگر او رازداری بود. سینه اش گنجینه حرف های زیادی بود که به زبان نمی آورد. حتی از جبهه که می آمد هم از اتفاقات آن جا چیزی نمی گفت تا خانواده نگران نشوند.
خواب دیدم، خبر شهادتش را آوردند
در ادامه گزارش با محبوبه خسرونژاد، همسر شهید نیز به گفت و گو پرداختیم تا برایمان از روزهای باهم بودن و خاطرات همسرش بگوید: ما 29 مرداد 59 ازدواج کردیم و ایشان 31 شهریور که جنگ شروع شد، عازم جبهه شد.
وی می افزاید: همسرم مدت ها در جبهه بود و وقتی شهید شد، دخترم دو سال و شش ماه داشت. به نسبت روزهای کمی که با او زندگی کردم خاطرات زیادی از او در قلب و یادم به ثبت رسیده است. او عمدتا در جنگ بود اما همان سه سال و چند ماه، بودن ها و نبودن هایش برای من دنیایی خاطره و محبت است.
وی ادامه می دهد: خبر شهادت همسرم را 8 اسفند سال 62 برایم آوردند اما شب قبل از آن در خواب دیدم که به منزل مادرشوهرم رفتم. آن جا او مرا خطاب قرار داد و گفت؛محبوبه همسرت شهید شده و جنازهاش هم دست ما نیست... روز بعد عین همین خوابم تعبیر شد و برای پس گرفتن پیکر شوهرم 33سال منتظر ماندم.
این بانوی ایثارگر بیان می کند: سال ها بر مزاری بی پیکر حسن گریستم، می دانستم روحش آزاد و جسمش در اسارت مانده است. فکر نمی کردم دیگر قسمت شود به هم برسیم اما 13مهر دو سال پیش بود که خبر بازگشت پیکرش آمد. حالم عجیب منقلب شد. بنا به عادت تمام این سال ها به بهشت رضا و سر قبر او رفته بودم. لحظه ای که خبر آوردند جنازه همسرم آمده است اتفاقا در بهشت رضا بودم و آن لحظه حس می کردم زمین و آسمان به من می گفتند: خانم چشمت روشن، مسافر خسته تو بعد از 33 سال برگشته است. حال خودم را نمی فهمیدم انگار تاریخ دری را رو به سوی من باز کرده است. راس ساعت چهار پیکر شهید به خانه ام آمد و باورتان نمی شود در یک خانه 90 متری چه جمعیتی وارد شد و من همچنان بهت زده بودم.
وی مکثی می کند تا بغض مجال صحبت بدهد و بعد اضافه می کند: گفتند که باید در کنار دیگر شهدای سردار دفن شود. مخالفت کردم و گفتم، من سال ها با آن قبر خو گرفته ام. در نهایت موافقت کردند و درست شب تاسوعا بود که ایشان تشییع و 17 مهر مراسم خاک سپاری برگزار شد.
همسر شهید آزادی تاکید می کند: من به همه شهدا غبطه می خورم. آن ها آزاده بودند و در راه رسالت شان از همه چیز گذشتند. حیف است اگر این راه مقدس، بی رهرو بماند. کاش مراقب باشیم و قدر این همه ایثار را بدانیم.
وی در پایان تاکید می کند: شهید آزادی به نماز اول وقت معتقد بود و من نیز بر این باورم. به خواسته همسرم و تمام شهدا عمل کنیم.