عفّت، نفس را مصون می دارد و آن را از پستی ها دور نگه می دارد.
تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص 256 ، ح 5420
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
الهی! ضعیفم خواندی و چنین است، هر چه از من در وجود آید این است
الهی! تو دوختی در پوشیدم و آن چه در جام ریختی نوشیدم، هیچ نیامد از آن چه می کوشیدم.
الهی! من غلام آن معصیتم که مرا به عذر آرد و از آن طاعت بیزارم که مرا به عجب آرد
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
قطار تهران- مشهد در توفان گیر کرد
54سال پیش در چنین روزی، روزنامه «خراسان» نوشت:
گزارش خبرنگار ما از تهران حاکی است که قطار مسافربری مشهد که عازم تهران بود، صبح دیروز در فاصله بین ایستگاه کبیر و ابردشت به علت توفان شدید و شن روان ناچارا متوقف شد و بلافاصله به وسیله بیسیم به تهران اعلام خطر و کمک شد و در اسرع وقت، دو قطار نجات از تهران به محل مذکور با سرعت حرکت کرد.
به قرار اطلاع مامورین راه آهن با کمک ماشین ها و ابزار مربوط توانستند تپه های شن روان را از روی ریل ها به کنار بزنند به طوری که گزارش می رسد، هم اکنون توفان در آن نواحی در جریان است و برای رفع نیازمندی های مسافرین کمک های لازم و اقدامات اساسی انجام شده است.
یک حادثه عجیب و حیرت انگیز
خبرنگار ما اطلاع داد که روز گذشته اتومبیلی که حامل تیرهای چوبی بود با خودروی دیگری که 14نفر مسافر داشت و پنج نفر آن ها کودکان خردسال بودند، در مسیر همدان تصادف کرد. خودروی حامل مسافران به دره ای ژرف سرنگون شد.در حادثه مذکور همه مسافران به شدت مجروح می شوند و چند نفر به خونریزی مغزی دچار می گردند ولی پنج کودک شیرخوار که جزو مسافرین بودند، هیچ آسیبی ندیدند.مجروحین بلافاصله از ته دره بالا کشیده شدند و به بیمارستان منتقل گردیدند.
ممکن است مجددا در مشهد زلزله شود
متعاقب وقوع زلزله در نواحی شرقی ایران یک مقام مطلع وابسته به موسسه ژئوفیزیک دانشگاه تهران به خبرنگار ما گفت که دستگاه های ثبت زلزله ژئوفیزیک ایران یک زلزله را که از روز قبل خفیف تر است، نشان می دهد و بعید نیست که این زلزله مجددا در همان نواحی شرق ایران و همچنین مشهد و نیشابور و دیگر شهرهای خراسان روی دهد. البته باید متوجه باشند این زلزله به شدت زمین لرزه قبلی نخواهد بود.
شلیک هوایی سارقین را فراری داد
ساعت 3 بعد از نصف شب، یکی از مامورین گشت کلانتری 6 هنگامی که سر پست خود به نگهبانی مشغول بود به دو نفر عابر که بسته ای را حمل می کردند، مظنون شد و به آن ها دستور ایست داد.
چون آن ها از توقف خودداری کردند با اسلحه کمری خود یک تیر هوایی شلیک کرد و دو نفر فوق الذکر بسته را به زمین گذاشته و متواری شدند. بسته که حاوی مقداری کرک و مو بود از محلی سرقت شده بود. اکنون پلیس در جستجوی سارقین است.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تصویر تاریخی از مرمت و نوسازی گنبد پیرپالاندوز واقع در ضلع شرقی حرم مطهر رضوی
عکاس: علی اصغر ناصری مهر
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
فوتبالیست پیش کسوت خراسانی گفت: «انتقاد از تیم ملی برای ما عادت شده است.» خداداد عزیزی تاکید کرد که بخشی از این انتقادها از عادت اهالی فوتبال به انتقاد کردن از کی روش برمی گردد. وی گفت: « همه این ها حرف های تکراری است که مطرح می شود. آن چه ما درباره بازی های تدارکاتی باید مورد توجه قرار دهیم این است که هر چه بازی های تدارکاتی ما بیشتر باشد، به نفع بازیکنان تیم ملی است. ما باید بازی های تدارکاتی بیشتری با تیم های آفریقایی داشته باشیم.»
شهردار مشهد پستی اینستاگرامی از یک مدرسه متفاوت منتشر کرد و نوشت:«امروز اول وقت بازدیدی داشتم از مدرسه طبیعت . این مدارس را در باغهای دست نخورده احداث میکنند تا بچهها بتوانند طبیعت را لمس کنند و در این دنیایی که اکثر بچه ها در آپارتمان ها وفضاهای کوچک حبس شده اند، فضای آزاد را حس کردن نعمتی است... هنوز هیچ یک از دستگاههای رسمی این نوع مدارس را به رسمیت نشناختهاند با این که حدود 80 مدرسه در کشور از این نوع وجود دارد... این لطافتها میتواند در این دوران وانفسای ضد محیط زیستی در زندگی آینده کودکان نقش جدی داشته باشد، خدمت خوبی است اما ضعف هایی هم داشت که باید با همت عالی مردم رفع شود.پیشنهاد میکنم شهروندان عزیز سری به این مدارس بزنند.»
نمایی از طبیعت زیبای ازغد
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
زیر آسمان این شهر آدمهایی هستند که از مرگ، زندگی میسازند. آنها کیمیاگر نیستند، تنها مردمانی هستند که به معجزه همدلی باور دارند. رسالت شان نیز نجات جان آدمهایی است که برای زنده ماندن به عضوی از همنوعشان نیازمندند.
این آدم ها در خط مقدم مسیر دشوار «اهدای عضو» قرار دارند. همانهایی که باید خبر تلخ مرگ مغزی شدن بیماری را به خانوادهاش بدهند و از آنها بخواهند تا اعضای بدن عزیزشان را احسان کنند... در این راه درشتی و نفرین زیاد شنیدهاند و تلخیهای فراوانی را تجربه کردهاند اما مصمم هستند که این فرهنگ را بیش از پیش در جامعه ترویج کنند.
ابراهیم خالقی مسئول واحد فراهم آوری اعضای پیوندی دانشگاه علوم پزشکی مشهد و محمدی، جانشین مددکار بیمارستان منتصریه مشهد، نماینده یک گروه بزرگ شاید صدنفری از تیم اهدا و پیوند عضو هستند که برایمان از تجارب شان در این سالها میگویند.
بعضیها هنوز باور ندارند
صحبت را خالقی آغاز میکند، در پاسخ به این سوال که مواجهه جامعه با بحث اهدای عضو چگونه است؟ می گوید: «در دهه 80 مردم با مسئله اهدای عضو مشکل داشتند اما هم اکنون با توجه به فعالیت رسانهها این فرهنگ به خوبی جا افتاده است. اما چیزی که پای افراد را در این راه سست میکند، شک آنها به وضعیت مرگ مغزی است. مرگ مغزی را شش نفر تایید میکنند: پزشک معالج، متخصص اعصاب، جراح اعصاب، متخصص بیهوشی، متخصص داخلی و مدیرکل پزشکی قانونی. اما بازهم باور نمیکنند! فکر میکنند ما باند مافیا هستیم یا از کسی پول گرفتهایم و سر اعضای بدن عزیزان شان معامله کردهایم. پیش آمده که در حضور خانواده بیمار از او نوار مغزی گرفتهایم و آن نوار مغزیِ صاف را نشان خانوادهاش دادهایم اما بازهم قادر به پذیرش موضوع نبودهاند. در مقابل اش بیماری را داریم که نارسایی کبد دارد و مثلا اگر تا 48 ساعت آینده پیوند نشود، فوت میکند! بعضی از مردم هنوز باور ندارند یا نمیدانند که مرگ مغزی حالت برگشت ناپذیر قطعی است».
حتی ثانیه ها تعیین کنندهاند
محمدی ادامه حرف را میگیرد و میگوید: «بدترین قسمت کارمان جایی است که شاهد از دست رفتن فرصتها هستیم. بعضیها همان اول آب پاکی را روی دستمان میریزند و رضایت نمیدهند اما بعضی وقتکشی میکنند و امید واهی میدهند. نمیدانند که در این فاصله یک نفر دیگر هم دارد میمیرد! خانمی به ما مراجعه کرد که برادرش در بیمارستان امام رضا(ع) به کمای کبدی رفته بود، اتفاقا همزمان در بیمارستان قائم(عج) بیماری داشتیم که مرگ مغزی شده بود و گروه خونیاش با برادر این خانم یکی بود. با خانواده مرگ مغزی صحبت کردیم. همه رضایت دادند به جز همسرش. برادر بیمار مرگ مغزی به ما گفت تا شب رضایت همسر را جلب میکند، شب با او تماس گرفتیم اما هنوز اقدامی نکرده بود. قرار بر این شد که تا صبح رضایت را بگیرد. صبح زود خبر رضایت را گرفتیم و سعی کردیم در کوتاهترین زمان هماهنگی های لازم را برای اهدای عضو انجام دهیم اما متاسفانه فقط یک ساعت قبل از انجام عمل، بیمار مرگ مغزی در بیمارستان فوت شد در حالی که اگر همان شب رضایت همسر متوفی را جلب کرده بودند شاید آن بیمار کبدی هم نجات پیدا میکرد. در کار ما ارزش زمان به ثانیهها وابسته است. هرزمان که به ما اعلام کنند رضایت کامل دارند، هر ساعتی از شبانه روز که باشد، ما کارمان را شروع میکنیم.»
زندگی را به هیچ قیمتی نمیتوان خرید
خالقی سالهاست تجربه حاضر شدن بر بالین بیماران مرگ مغزی و کسب رضایت از آنها را داشته است. سینهاش پُر است از خاطره، برایمان تعریف می کند:«چند روز پیش خانمی را آوردند که شوهرش با چاقو به قلب اش زده بود و درنهایت دچار مرگ مغزی شده بود. پدرش مرد روستایی و زحمت کشی از توابع روستای باخرز بود، دیروز رضایت پدرش را مبنی بر اهدای عضو گرفتیم و جان چندین نفر نجات پیدا کرد. در مقابل اش پدری را داشتیم که به ما میگفت: اگر بیمارستان تان تقاضای 10 میلیارد تومان وجه نقد داشته باشد، هماهنگ میکنم تا به حسابتان واریز شود در عوض شما فقط جان دخترم را نجات بدهید! خیلی واضح و روشن برای او توضیح دادیم که حالت مرگ مغزی برگشتناپذیر است اما او زیر بار نرفت.ما این جا شاهد هستیم که هیچ ثروتی توان زندگی بخشیدن به آدمها را ندارد. زندگی را به هیچ قیمتی نمیتوان خرید! هم آن پدر فقیر و روستایی دخترش را از دست داد، هم آن پدر ثروتمند با این تفاوت که روح یکی از آن ها در جسم چندین بیمار نیازمند زنده ماند و یکی از آن ها با اعضایی که هرکدامشان میتوانست به چندین نفر زندگی ببخشد، به خاک سپرده شد».
لحظههای اشک و لبخند
گرم صحبت هستیم که خیلی بی مقدمه، مرد بلندقد و سیه چردهای وارد اتاق میشود، ساعت و روز دیالیز را با پزشک حاضر در اتاق بررسی میکند و خیلی نگران و ناآرام تاکید میکند که پروندهاش را هم به فلان واحد تحویل داده است. دکتر خالقی به او «خیالت راحتی» میگوید و با لبخند اطمینان بخشی بدرقهاش میکند. پس از خروج مرد از اتاق، انگار مقدمه یک موضوع تازه به ذهن اش رسیده باشد، میگوید: «تاثیر این مواجهه روزمره ما با بیمارانِ نیازمند پیوند، برخلاف تصور رایج همیشه مثبت بوده است! نکته امیدبخشی که در کار ما وجود دارد این است که برای همین آدمهای نیازمند به عضو، زندگی می سازیم. لطف کار هم این است که ما این شروع مجدد را به چشم میبینیم. زیاد داشتیم مثل این آقایی که بین صحبتهایمان وارد اتاق شد، بعد از پیوند آرام و قرار گرفتند و زندگی تازهای را شروع کردند. همین که کمتر بیمارستان بیایند، بیشتر زندگی کنند، برایمان بسیار خوشایند است. هرچند از نظر قانونی صحیح نیست که بین دو خانواده اهدا کننده و گیرنده عضو، ارتباط برقرار باشد اما اگر طرفین خواهان دیدار باشند، سعی میکنیم مقدمات دیدار کوتاهی را در بیمارستان فراهم کنیم. همین هفته پیش گیرنده قلب و کلیههای خانم جوانی با مادر متوفی در همین اتاق دیدار کردند. اتاقمان فضای عجیبی گرفته بود، هم گریه و هم شادی. خیلی وقتها شاهد این لحظههای آمیخته با اشک و لبخند توی همین اتاق کوچکمان بودهایم.»
ورودی های بد، خروجی های خوب
از تاثیراتی که این شغل روی روحیه اعضا گذاشته است میپرسم و بازهم دکتر خالقی به نمایندگی پاسخ میدهد: «بیمارستان ما دو ورودی خیلی بد دارد؛ یکی مرگ مغزی و دیگری همین مریضهای نیازمند پیوند. کسی را میشناسم که در هفته چندبار دیالیز میشود، نصف عمر یا شاید هم تمام عمرش را در بیمارستان درحال دیالیز است. اما یک خروجی بسیار خوب هم در همین بیمارستان وجود دارد و آن بیماری است که پیوند شده. مزد کارمان را وقتی میگیریم که میبینیم بعد از پیوند به زندگی روزانهاش ادامه میدهد، ازدواج میکند، بچهدار میشود. اینها خوشی های کار ماست.»
کارشان دشوار است، از خانواده بیماران مرگ مغزی، حرفهای درشت و نفرین زیاد شنیدهاند اما باوری جالب دارند؛«اگر کوچکترین قدمی برای بیماران نیازمند عضو برداشتهایم، صد قدم در زندگی شخصیمان جلو میافتیم. تنها جایی که کارمان در ظرف وجودمان سم میریزد، جایی است که باید به خانوادهها برای اولین بار مرگ مغزی بیمارشان را اعلام کنیم.»
وقتی رویای صادقه تکلیف را معلوم میکند
انگار سینه محمدی، جانشین مددکار گروه، از همه پر خاطرهتر است! باز هم او رشته کلام را در دست میگیرد و ادامه میدهد: یک بیمار عقب مانده ذهنی در بیمارستان دکتر شیخ داشتیم که متاسفانه در نهایت دچار مرگ مغزی شده بود. همان روزها دختربچه چهار سالهای در بیمارستان قلب شیراز، نیاز به پیوند داشت، هماهنگ کردیم و خدا را شکر خانواده بیمار مرگ مغزی رضایت دادند و پیوند انجام شد اما بعد از پیوند هم حال دختربچه همچنان بد ماند. یک روز پدرش با من تماس گرفت و گفت: من خواب دیدم اگر پدر و مادر اهدا کننده قلب بالای سر دخترم بیایند، حالش خوب میشود. خلاصه ما زنگ زدیم و از والدین اهدا کننده درخواست کردیم و خوشبختانه قبول کردند. بعد از آن دیدار واقعا حال نازنین زهرا خوب شد! انگار نیرویی این آدمها را به هم پیوند داده بود.»
فرهنگ اهدا، فرهنگ گذشت است
دکتر خالقی تاکید میکند که؛«فرهنگ اهدا، فرهنگ گذشت است. بیشتر از هر چیزی به وجود روحیه گذشت در آدمها برمیگردد. حدود 10 سال پیش فرزند یکی از کارکنان خودمان، دچار مرگ مغزی شد، ما به هیچ وجه نتوانستیم راضیاش کنیم! هرچه آیه و حدیث بلد بودیم برایش خواندیم، راضی نشد که نشد! نکته دیگری که وجود دارد، به تجربه ثابت شده کسانی که اعضای بدنشان اهدا میشود، به گواه اطرافیان و نزدیکان شان دارای خصوصیات اخلاقی و انسانی شایستهای بودهاند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
پیوند اعضا در ایران به موازات توسعه ظرفیت های پزشکی و آشنایی جامعه با این فرهنگ و همراهی در جهت نجات جان بیماران در دهه های گذشته افزایش مطلوبی داشته است. جابه جا کردن یک عضو یا بافت از بدن یک فرد به فرد دیگر را پیوند عضو میگویند و این موضوع از نظر قانون و شرع در ایران اسلامی بلامانع است. عمده اهدای عضو از افرادی صورت می گیرد که به مرگ مغزی دچار شدهاند و رضایت خانواده آن ها در این زمینه گرفته شده است.با وجود همراهی مناسبی که جامعه با فرهنگ اهدای عضو دارد و آمار مطلوبی که در این حوزه داریم، اما همچنان باید تلاش لازم صورت گیرد تا این فرهنگ به نجات جان افراد بیشتری بینجامد. کشورهای مختلف جهان در زمینه ترویج فرهنگ اهدای عضو فعالیت هایی را صورت داده و تدابیر ویژه ای در این خصوص اندیشیده اند. به هر روی، حساسیت این موضوع و نگرانی ها و ابهاماتی که درباره این بحث وجود دارد، باعث می شود تا صحبت از این مقوله دشوار باشد. قطعا گام اول در مسیر فرهنگ سازی موثرتر، رفع همین ابهامات باید باشد.فهرست بلند بیمارانی که منتظر اهدای عضو هستند و آن هایی که بهعلت نرسیدن عضو پیوندی جان خود را از دست می دهند، ضرورت های این حوزه را بیش از پیش به ما یادآوری می کند.هر سال با توجه به فرهنگ سازیهای انجام شده شاهد افزایش اهدای عضو هستیم اما هنوز نیاز به کمک بیشتر داریم. فرهنگ اهدای عضو در جامعه هر چه بیشتر ترویج داده شود به جایی خواهیم رسید که بتوانیم از مرگ عزیزانی که نیاز به دریافت عضو دارند، جلوگیری کنیم.مقاومتی که خانوادهها در پذیرش مرگ مغزی دارند، باید در چهارچوب یک آموزش عمومی برای جامعه تفسیر شود. در واقع جامعه باید به این اطمینان برسد که همه چهارچوب های پزشکی و قانونی برای اطمینان از این موضوع طی می شود و بیمار مرگ مغزی در مرحله ای بی بازگشت قرار دارد.مرحله دیگر آموزش ها باید در جهت ارتقای ظرفیت های همدلی در جامعه انجام گیرد تا افراد جامعه خود با رغبت و آگاهی کافی به جامعه داوطلبان اهدای عضو بپیوندند.هم اکنون، آمار مرگ مغزی در کشور ما به دلایل مختلفی بالاست. قطعا باید برای پیشگیری از این بحث نیز تدبیری اندیشیده شود اما در کنار آن باید توجه داشت که اعضای بدن این متوفیان می تواند در نجات و بهبود کیفیت زندگی و نیز کاهش هزینه های درمانی و مراقبتی بیماران محتاج به عضو مورد استفاده قرار گیرد.مهم ترین ظرفیتی که می تواند به ترویج این فرهنگ کمک کند، بهره مندی از ظرفیت اطلاع رسانی و آگاه سازی رسانه هاست. در چهارچوب توان رسانه ها می توان ابعاد مختلف بحث اهدای عضو را برای جامعه تبیین و تشریح کرد و اطمینان حاصل کرد که ابهامات موجود، بررسی و رفع می شوند. از رسانه ها و مطبوعات این توقع می رود که همراهی بیشتر و پررنگ تری در ایجاد یک جریان موثر و همدلانه به نفع فرهنگ اهدای عضو داشته باشند. قطعا اگر جامعه ای در چنین مفهوم خطیری همدلی لازم را داشته باشد، شاهد ترویج فرهنگ اهدای عضو به صورت خود به خود در لایه های مختلف جامعه خواهیم بود.در سمت دیگر باید بسترهای حمایتی موثرتری نیز از این فرهنگ و افراد شریک در چهارچوب آن از سوی ساختارهای متولی صورت گیرد. تامین زیرساخت های مناسب و توسعه مراکز پیوند در کشور نیز می تواند به بهبود این روند کمک شایانی کند که نتیجه اش کسب توفیقات بیشتر در انجام این نوع عمل ها خواهد بود.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
چیزی در فضای اتاق هست که آزارم می دهد، اما نمی دانم چیست. دل تنگی را نمی شود با بطری های شیشه ای و قوطی های فلزی پاک کرد؛ مثل خیلی چیزهای دیگر. دوباره خاطره کسی را به یاد آورده ای که تازه به نبودنش عادت کرده ای؛ و باز آینده ات پر از نبودن کسی در گذشته می شود و آن وقت تو می مانی و جا سیگاری کوچکی که پر است از ته سیگارهای مچاله که زمانی فقط یک سیگار بوده اند و حالا قرار است بگویند که این جا اتفاقی افتاده است.
مرگ بازی - پدرام رضایی زاده
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
صدری (محسن تنابنده): فکر نمیکردم حرف زدن با یه زن این قدر... این قدر سخت باشه، یه چیزی رو دلم مونده میخوام بهت بگم. حقیقتش من، من یه بار دیگه هم دلم پیش یکی گیر کرد. هیچ وقت روش رو ندیدم، همیشه صورتش تو چادر پوشیده بود، آخر معرکه میامد میگفت: پهلوون، نفسات حقه! من، من عاشق صداش بودم. از وقتی پیداش شد دیگه کار من کار نشد، تمام هوش و حواسم به اون بود تا زد و یه روز زیر بار ماشین دستم لرزید، نتونستم نگهش دارم. همه هرهر زدن زیر خنده. دیگه از فرداش ندیدمش. یعنی دیگه نیامد.
حالا میفهمم زورم، زورم به همه چی میرسه، الا دلم!
چند کیلو خرما برای مراسم تدفین - سامان سالور
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.