نارضایتی دانشجویان از حال و روز دانشگاه ها و جشن روز دانشجو
نویسنده : بهبودی نیا
چند سالی است که در بیشتردانشگاهها در روز دانشجو به خواندن سرود " یار دبستانی " و بریدن کیک و پخش موسیقی میپردازند و اسم این مراسم را گذاشتهاند روز دانشجو. نه از کرسیهای آزاداندیشی خبری است و نه از مطالبات سیاسی و اجتماعی و بیشتر مطالبات به مطالبه گری در حوزه رفاه دانشجویی خلاصهشده است.فاطمه علیزاده که خود یک فعال دانشجویی است، بعد از گفتن این جملات درحالیکه لبخند میزند، ادامه میدهد: جالب است که مراسم روز دانشجو در بیشتر دانشگاههای ما با همان کیفیتی برگزار میشود که دیگر جشنها را برگزار میکنند و تقریباً هیچ هدف فکری و علمی پشت بزرگداشت این روز که سه تن از دانشجویان برای رسیدن به آرمانهایشان خون دادهاند، وجود ندارد؛ آنها خون دادهاند و حالا در روز بزرگداشت یادشان ما فشفشه روشن میکنیم و کیک برش میدهیم و بعد همدست و جیغ و هورا؛ البته باید به این نکته اشارهکنم که این نوع برخورد با روز دانشجو، نتیجه ایستادگی در برابر برگزاری کرسیهای آزاداندیشی بهصورت واقعی است.علیزاده ادامه میدهد: قبل از این که وارد دانشگاه شوم، در گروههای سیاسی، اجتماعی بیرون از دانشگاه شرکت میکردم ولی از زمانی که به دانشگاه آمدهام، فعالیتهایم در این زمینهها نهتنها بیشتر نشده که کمتر هم شده است.این فعال دانشجویی ادامه میدهد: یکی از نقدهای دیگری که به دانشگاه و دانشجویان امروز وارد است، بیهدف بودن دانشجویان است.آن ها وقتی وارد دانشگاه میشوند به هدفشان رسیدهاند و بعد از یکی دو ترم تحصیل از تلاش دست برمیدارند، درس میخوانند و نمره میگیرند و فقط روزهایشان را سپری میکنند.فاطمه علیزاده میگوید: آزاداندیشی در دانشگاه یک اصل فراموششده است؛ اصلی که باید بیشتر به آن اهمیت داده شود تا جامعه امروز دانشجویی را از حالت کرختی و خمودگی بیرون بیاورد و با هدایت درست افکار دانشجو به پیشرفت جامعه کمک بیشتری شود و قطعاً با سرکوب این تفکرات و به حاشیه راندن آزاداندیشی هیچ کاری از پیش برده نمیشود.
کرسی آزاد اندیشی ، یعنی هیچ
برای پرسیدن نظر تعدادی از دانشجویان دوباره به راه میافتم، تعداد زیادی از دانشجویان حاضر به مصاحبه نمی شوند. فرهاد هاجری را که دانشجوی دکتری تاریخ و تمدن ملل اسلامی است، در مسیر پردیس دانشگاه فردوسی میبینم. فرهاد چند سالی در تشکلهای مختلف دانشجویی فعالیت کرده است. از او درباره روز دانشجو و وضعیت این روزهای دانشگاهی که در آن تحصیل میکند، میپرسم. او در جواب میگوید: من نمیدانم هدفتان از نوشتن این گزارش چیست، نمیدانم حرفهایی که میزنم فایدهای دارد یا نه؛ ولی اگر بخواهم درباره این روز صحبت کنم باید ابتدا مقدماتی را بگویم که نقدی است بر روند فعالیت دانشگاهها و نظام دانشگاهی در کشور ما. امروز ما شاهد رشد قارچ گونه دانشگاهها با اسامی مختلف هستیم، دانشگاههایی که بدون در نظر گرفتن تأمین آینده شغلی دانشجویان تأسیس میشوند. انگار مسئولان ما نمیدانند که بههرحال یک روز این حجم از دانشجویان بعد از اتمام تحصیل وارد جامعه میشوند؛ جامعهای که قادر نیست شغلی مرتبط با رشته این دانشجویان برایشان تأمین کند و دانشجو وقتی دانش آموخته میشود درحالیکه انتظاراتش از شغل و کار آینده بهشدت بالا رفته است، دچار سردرگمی و افسردگی میشود. از طرفی تقریباً در بهکارگیری دانش آموختگان، شایستهسالاری رعایت نمیشود. البته در این میان دسته دومی هم وجود دارد و آن دسته افرادی هستند که برای فرار از بیکاری و افسردگی به ادامه تحصیل مشغول میشوند و تا مقطع دکتری پیش میروند و البته به همان میزان بازانتظاراتشان از دولت و جامعه بالا میرود و دولت و جامعه همچنان نمیتوانند این انتظارات را برآورده کنند. یک برآورد ساده آماری از دانش آموختگان بیکار تأییدکننده صحبتهای من است. یک عده از افراد بعد از یکی دو سال مقاومت و دنبال کار گشتن بهناچار وارد بازار میشوند و تن به کاری می دهند که بدون هیچ مدرک دانشگاهی می توان آن کار را انجام داد و این یعنی برگشت به عقب .
فرهاد که انگار برای رفتن عجله دارد، نگاهی به ساعتش میاندازد و میگوید: افراد میتوانند در خارج از دانشگاه اطلاعات علمیشان را بالا ببرند بدون این که وارد دانشگاه شوند و افراد جامعه باید به این آگاهی برسند که لزوماً با ورود به دانشگاه بینش و شعور افراد بالا نمیرود.
حمایت از رستوران بیشتر از فعالیت علمی
این دانشجو ادامه میدهد: اگر دانشگاه آرمان های خاص خودش را دارد، باید حمایتهای خاص خودش را هم داشته باشد. من دوره کارشناسی ارشدم را در دانشگاه تهران گذراندم ویادم می آید قرار بود در آن دانشگاه یک سری کارهای علمی انجام دهیم اما دریغ از سرسوزنی حمایت، البته وضع در تمام دانشگاهها به همین شکل است حالا اگر بخواهند در این فضا یک رستوران افتتاح کنیم، انواع و اقسام حمایتها در دانشگاه انجام میشود.او ادامه میدهد: متأسفانه امروز بیشتر مطالبه گریها و تجمعها درزمینهمسائل غذا و رفاه است و کمتر فعالیتهای فکری انجام میشود. امروز تعداد مخاطبان انجمنهای علمی در دانشگاه از چند نفر فراتر نمیرود و دانشجویان رغبت زیادی به شرکت در این محافل ندارند اما اگر یک جنگ شادی در دانشگاه برگزار شود، در سالن محل برگزاری شما جایی برای ایستادن پیدا نمیکنید. نمیدانم چه بلایی سر دانشگاهها آمده و چه کسی مسئول این اتفاقات است.فرهاد میگوید: زمانی در دانشگاه یک سری کرسی به نام آزاداندیشی به راه افتاد که البته تا حدود زیادی آزاداندیشانه نبود به همین دلیل دانشجویان در این زمینه قدرت مانوری ندارد؛ درصورتیکه رسالت دانشگاه، آگاهی بخشی به دانشجو و نشان دادن راه برای یافتن حقیقت است و بعضی از مسئولان حتی از این موضوع هراس دارند. به اعتقاد من که در حوزه علوم دینی تحصیل میکنم باید فضاهای چالشی بیشتری برای مانور دانشجویان وجود داشته باشد، درصورتیکه بسیاری از مسئولان دانشگاه از برگزاری اینگونه جلسات جلوگیری میکنند.فرهاد دوباره به ساعتش نگاه و خداحافظی میکند تا خودش را به کلاس درس برساند.
تحصیل در دانشگاه ،واجب تر از نان شب؟
علی شیرزادی دانشجوی دکتری دام پزشکی است؛ او را درحالیکه یک هندزفری در گوشش دارد و به سمت خوابگاه میرود، میبینم. او هم مثل فاطمه و فرهاد رغبت زیادی به صحبت کردن درباره روز دانشجو ندارد و ترجیح میدهد بیشتر از مشکلات دانشجویی بگوید تا روز دانشجو. او که اهل شهر ساری است و برای تحصیل چند سالی است به مشهد آمده، درباره تغییر نگاه دانشجو به نیازهای اصلی زندگی صحبت میکند و میگوید: ما در زندگی یک هرم نیازها داریم که مسکن، خوراک، پوشاک و مسائل اولیه رفاه انسانی قاعده این هرم هستند و طبیعتاً تحصیلات در ردههای بعدی قرار دارد اما امروزاین گونه به نظر میرسد که موضوع برعکس شده است؛ یعنی این که دانشجو برای ادامه تحصیل در دانشگاه از بسیاری از نیازهایش باید چشمپوشی کند و در اصل جای نیازهای اصلی و فرعی باهم عوضشده است. به این معنا که فرد تماممسیر خوشبختیاش را در ادامه تحصیل در دانشگاه میبیند و فکر میکند با ورود به دانشگاه و گرفتن یک مدرک بهتمام اهداف زندگیاش میرسد درصورتیکه این نگرش اشتباه است و همین نوع نگرش است که دانشجو را بعد از دانش آموختگی و ورود به جامعه و استخدام نشدن در رشته مدنظرش دچار سرخوردگی میکند.علی ادامه میدهد: تعداد زیادی از ما به اختیار خودمان به دانشگاه نیامده ایم، بلکه خانوادهها ما را به سمت این مسیر هل داده اند. در بسیاری از کشورهای پیشرفته کسانی وارد دانشگاه میشوند که دغدغه علمدارند و عاشق پژوهش هستند و فقط برای رسیدن به حقوق و پول وارد دانشگاه نشدهاند. بعضی از ما با پیشنهاد والدین به دانشگاه می آییم تا چیزی شویم که پدر و مادرمان دوست دارند و این وسط علاقه فرزند اهمیتی ندارد. به همین دلیل دانشجو در محیط دانشگاه درگیر فرارها میشود که شامل فرار به جمع دوستانه، فرار به سمت اعتیاد و خلاصه فرار به سمت هر چیزی بهجز تحصیل است.این دانشجوی دامپزشکی میگوید: ما به این امید وارد دانشگاه شدیم که به یک متخصص تبدیل شویم ولی حالا میبینیم یک تکنسین که بهصورت تجربی به کار دام پزشکی مشغول است، با گذاشتن نیمی از همین زمان به مهارت بالایی در کارش میرسد و واقعیت این است که افرادی مثل من در این رشتهها برای بازار کار تربیت نمیشویم و بهصورت نظری و روی کاغذ آموزش میبینیم.
رفتگری با مدرک کارشناسی ارشد
حسن یعقوبی دانشجوی ترم شش رشته روان شناسی است؛ با او دریکی از پارکهای شهر آشنا میشوم. انگار او هم دلخوشی از دوران دانشجوییاش ندارد. او میگوید: تلویزیون و رسانهها با برگزاری نمایشهای تبلیغاتی کلاسهای کنکور و برنامههای مختلف ما را گول زدند و ما وارد دانشگاه شدیم. چند وقت پیش عکسی دریکی از شهرها منتشر شد که یک کارشناس ارشد رفتگری میکرد چرا رسانهها این را نشان نمیدهند؟ در تلگرام خواندم که یک کارتن خواب که تحصیلات دانشگاهی داشته، در انتخابات شورای شهرخرم آباد رای آورده است . خیلی دردناک است که با یک تحصیل کرده این طور رفتار شود. اگر همین فرد به دانشگاه نمیآمد و در یکرشته شغلی که علاقه داشت، مشغول میشد امروز موفقتر نبود؟ من اگر به سالهای گذشته برگردم بدون شک بین دانشگاه و یک حرفه مثل مکانیکی که به آن علاقه دارم گزینه دوم را انتخاب میکنم. من نمیدانم چرا درِ کلاسها و برنامههای کنکور را که تبدیل به بنگاه شده است تخته نمیکنند. نمیدانم چرا به خانوادهها آگاهی نمیدهند. باور کنید داخل دانشگاهها هیچ خبری نیست، این جا تعداد زیادی جوان سرخورده نشستهاند که شبها تا دیروقت بیدارند، صبحها به کلاس درس میروند، خیلی از کلاس های ما جز خمیازههای کشدارچیزی نیست. برادر من که وارد بازار آزادشده و شغلش نجاری است، حالوروزش ازنظر مالی از من بهتر است و بهشدت کتاب میخواند. حالا من نشستهام تا فوقلیسانسم را بگیرم و بعد مدرکم را لب کوزه بگذارم تا یک نفر پیدا شود و بگوید بفرما سرکار!
تفاوتی بین دبیرستان و دانشگاه نیست
حسن با عصبانیت سیگارش را داخل سبزه میاندازد و ادامه میدهد: یک موضوع دیگر هم این است که من تفاوتی بین دانشگاه و دبیرستان نمیبینم جز همین ردههای مختلط که دانشجوهای پسر و دختر در کلاس کنار هم هستند و در دبیرستان و قبل از آن در مدارس درس میخواندند. در دانشگاه هم از اولترم یک کتاب به ما میدهند و استاد از روی همان کتاب تدریس میکند و آخر ترم سر جلسه مینشینیم و امتحان میدهیم.این دانشجو می گوید: روز گذشته ،مراسم بزرگداشت روز دانشجو برگزار شد ،تعدادی از مسئولان آمدند و سخنرانی کردند . بعد هم،استنداپ کمدی و اجرای موسیقی بود و روشن کردن فشفشه و دست و جیغ و هورا .