«امین تارخ» در گفتگو با خراسان:
تعداد بازدید : 26
ورود به عالم حرفهای هنر سخت است و ماندگاری دشوارتر
نویسنده : صالحی
از جرگه بازیگرانی است که در دهه 60، چهره اش بر پرده سینما، فروش هر اثری را تضمین می کرد. «امین تارخ» که روزگاری جوان اول سینمای ایران بوده، در اوج محبوبیت هم انتخاب هایی گزیده داشته است. او باور دارد که احترام امروز جامعه به نسل او، از بابت عشقی بوده که آنها به هنر داشتند و همان هم نقبی زده است به دلِ این مردمان.
اما تارخ را که در نقشهای متفاوت آثار سینمایی بهرام بیضایی، علی حاتمی، مسعود کیمیایی، رسول صدرعاملی و داریوش مهرجویی درخشیده، مردم عمدتا با ابن سینای سریال کیهان رهگذار به یاد میآورند.نقشی که خود او هم از بازی در آن لذت برده و برایش ماندگار شده است. با این بازیگر برجسته که به بهانه افتتاحیه نمایش «پرنده و فیل» به مشهد سفر کرده بود، از فراز و فرودهای عرصه هنر و تجارب او در این حوزه گفتیم و شنیدیم:
روایت زندگی هم محلهای داش آکل
تارخ، فرزند پنجمِ خانوادهای 12 نفره است که در مردادماه گرم 1332، در محله «سر دزک» یکی از قدیمیترین محلههای شهر شیراز چشم به جهان گشود. خودش آن را محله داش آکل(ساخته مسعود کیمیایی) میخواند و از بعضی سختیهای ایام کودکی و نوجوانی این طور تعریف میکند: پدرم نظامی بود و در همان روزهای کودکی، به شهرستان خاش سیستان و بلوچستان نقل مکان کردیم. منطقهای محروم، دورافتاده و مرزی با امکانات حداقلی که چهار ساعت در روز بیشتر برق نداشت. آن هم در حالی که گرما بیداد میکرد.
سالهای دور تحصیل را هم اینگونه به یاد میآورد: سال نخست تحصیلم را در شهر شیراز بودم. از کلاس دوم تا چهارم ابتدایی در شهرهای خاش و زابل ادامه تحصیل دادم. پنجم ابتدایی به شیراز برگشتیم و یک سال دوره ششم ابتدایی را هم در شهر اصفهان گذراندم و بالاخره در مقطع متوسطه به شیراز برگشتیم و من در مدرسه حیات دیپلمم را گرفتم. در سال 1351 در رشته تئاتر دانشگاه تهران پذیرفته شدم و دوره تحصیلات تکمیلی خود را هم در سال ۱۳۶۳ با کسب مدرک فوق لیسانس در رشته مدیریت فرهنگی دانشگاه هنر(فارابی سابق) به پایان بردم.
جز او، عضو دیگری از خانواده به امور هنری اشتغال ندارد. درباره کشف استعداد و ورودش به دنیای هنر و بازیگری میگوید: در دبیرستان حیات، فعالیتهای فوق برنامه، جدی گرفته می شد. در مدرسه، ناظمی داشتیم که علاقهمند به فعالیتهای هنری بود، به همین دلیل انجمنهای گوناگون تئاتر، نقاشی، خطاطی و ... را تشکیل داد. شانس این را داشتم که در همان دوران، با چند تن از هنرمندان پیشکسوت شیراز نمایشنامه کار کنم. در مقطع سوم متوسطه، در اولین نقشم، نوجوانیِ کوروش کبیر را بازی کردم. ایفای نقش در نمایشنامه «افعی طلایی» علی نصیریان گام بعدی من بود. سپس، نمایشهای «چوب به دستهای ورزیل» غلامحسین ساعدی و نمایشنامه «والپن» اثر بن جانسون را کار کردم و تا پایان دوره متوسطه حداقل در شش تئاتر حضور داشتم. در کلاس چهارم متوسطه به عنوان بازیگر برتر، به نمایندگی از استان فارس انتخاب شدم و به اردوی رامسر رفتیم.
اشتباهات را از هنر قلم بگیریم، چیزی باقی نمیماند
از استادان بازیگری خود میگوید: در شیراز، استادانی مانند مرحوم محیالدین لایق، حمید مظفری و احمد سپاسدار داشتم. از وقتی که به تهران آمدم، از دکتر محمد کوثر از جمله ، استادان مجرب تئاتر آمریکا بسیار آموختم و هر چه دارم و ندارم از اوست.
وی ادامه می دهد: در پایتخت، هنرهای نمایشی را با نمایش «لورنزاچیو» اثر آلفرد دوموسه پِی گرفتم. نمایشنامههای «هنری چهارم» را در قالب تله تئاتر، «اتللو» و پیِس «زن نیک ایالت سچوان» را به کارگردانی استاد کوثر در قالب تئاتر دانشجویی روی صحنه بردیم. البته نمایشنامههایی از جمله الکت، بکت، لازارتی، مرگ یزدگرد و ... را هم با کارگردانهایی مانند جعفری و بیضایی به اجرا درآوردیم.
این هنرمند برجسته بعد از انقلاب هم در «مرگ یزدگرد» ساخته بهرام بیضایی، به عنوان اولین فعالیت سینمایی ظاهر میشود و با سریالهای شاخص «سربداران» و «بوعلی سینا» روی آنتن تلویزیون گُل می کند و بیش از پیش شناخته میشود. کارنامه بازیگری تارخ پُر و پیمان است ، «30 اثر سینمایی، 19 سریال و نیز حدود30 تئاتر حرفهای در تهران.» او همیشه آرزو داشته، نقش «کالیگولا» نوشته آلبر کامو را جانبخشی کند ولی هیچ وقت فرصت آن پیش نیامد. وی اضافه میکند: با این وجود همه نقشهایم را دوست دارم، چه آن ها که از نظر مردم موفق بوده و چه آن ها که موفقیت نسبی کسب کردهاند. به نظرم، هیچ هنرمندی را نمیتوان یافت که همه آثارش بدون خطا باشد اما همه آنها تجربه هستند. اشتباه یا ضعف، بخشی از تلاش و تجربه گرایی برای رسیدن به پختگی است و اگر این بُعد از عرصه هنر حذف شود دیگر چیزی از آن باقی نمیماند.
از مشکلات هم لذت ببریم
این چهره مطرح سینما و تئاتر کشور یادی می کند از دوران جوانیاش و به بهانه آنچه امروز جوانها برای نامدار شدن از سر می گذرانند، از تجربه های دیروز خود می گوید: دوره جوانی و دانشجویی ام با همه سختیهایش به خوبی گذشت، چون از نظر آموزشی و فعالیت هنری شرایط ایده آلی داشتم، انگار در مسیری قرار گرفته بودم که «اصل» من را شکل می داد. با وجود اینکه مشکلات اقتصادی و مالی فراوانی پیش رو داشتم، اما همین که تئاتر کار میکردم، برایم کافی بود و باور داشتم که به تمام آرزوهایم رسیدهام. تارخ باور دارد که بسیاری از بازیگران همنسل او، اگر در خاطره ها ماندگار شدند و هنوز هم مردم به احترام نامشان از جای برمی خیزند، از بابت علاقه و ارادتی بوده که به حرفه بازیگری داشتند و به بیان بهتر، آن ها راه دل مردم را خوب پیدا کرده بودند.
وی ادامه می دهد:من و بسیاری از هنرمندان آن دوران، تئاتر را با هدف رفتن به سینما دنبال نمیکردیم. البته بعدها، پیشنهادهای سینمایی و تلویزیونی نیز دریافت کردیم اما اصل برایمان کسب مهارت در ریشه و بطن هنرهای نمایشی بود. آن روزها، تلخ و شیرینیها در کنار هم معنا داشت. از همان اول، نگاهم این بود که از معضلات این حرفه نباید فرار کرد و به عبارتی باید مشکلات آن را تحمل کرد و متقابلا لذت برد.
تارخ با بیان اینکه هر مدیوم جذابیتهای خاص خودش را دارد، خاطرنشان میکند: یک بازیگر نمیتواند ادعا کند، فقط عرصه تئاتر را میپسندد و سریال و فیلم سینمایی کار نمیکند. اگرچه تئاتر لذت خاصی برای هر بازیگر دارد، اما در تلویزیون و سینما نیز رسیدن به یک تجربه خوب، می تواند لذت بخش و ارزشمند باشد و هر کدام از این حوزه ها جایگاه خود را دارند. کار هنرمند، فقط بازیگری است، چه در تئاتر و چه در تلویزیون و سینما؛ تنها باید گزیده انتخاب و کار بکند. یک بازیگر، باید این حقیقت را درک کند که اگر ورود به عرصه کار حرفهای هنر سخت است، ماندگاری در آن دشوارتر خواهد بود. زیرا رقابت در آن حرف نخست را میزند. از این منظر ، مراقبت از بیان، صدا، فکر، خلاقیت، تخیل، تمرین، دیدن فیلم، به روز بودن، مطالعه کتاب و دیدن تئاتر جزو ملزوماتی است که از او یک فرد موفق می سازد.