روایت هایی درباره تخریبچی شهیدهادی اخباری در سی و پنجمین سال عروج

فقط قسمتی از پاهایش در پوتین باقی ماند...

غفوریان- فدیشه نیشابور هیچ گاه مهربانی های مرحوم شیخ محمد علی اخباری را فراموش نخواهد کرد.   وقتی خبر شهادت فرزندش «هادی» را به او رساندند گفت: «هادی در تنور نسوخت تا بماند در کربلای ایران بسوزد...»
حالا 35 سال از شهادت هادی می گذرد، او که تخریبچی گردان تخریب لشکر 21 امام رضا(ع)بود، در عملیات والفجر8 در اسفند 62 راه آسمان را از راه های زمینی بهتر یافت و توانست روح خود را به پرواز درآورد. امروز در سی و پنجمین سالگرد عروج تخریبچی شهید هادی اخباری که از  شهدای پایگاه شهیدمحمدجوادوهاب رجایی مسجد موسی بن جعفر(ع) در منطقه طلاب مشهد به شمار می آید، روایت هایی درباره این شهید را با هم مرور می کنیم تا جانمان از زلالی یاد و نامش جلایی دوباره یابد.
ماجرای نسوختن در تنور
مرحوم شیخ محمدعلی پدر هادی در خاطره ای از کودکی فرزندش می‌گوید: «زمانی که در یکی از روستاهای اطراف سبزوار زندگی می کردیم، هادی شش ساله بود. خانه های آن جا گنبدی بود که بالای آن روزنه ای برای تهویه هوا داشت و معمولا زیر آن روزنه تنور را تعبیه می کردند. یک بار که هادی با بچه های هم سن و سالش در حال بازی بود، از یکی از همین روزنه ها  در تنور داغ همسایه که مشغول پخت  نان بود افتاد. ناگهان متوجه سروصدا شدم، خودم را رساندم ببینم چه خبر است که دیدم طفلی را از تنور در آوردند، تمام بدنش سوخته بود. دیدم هادی است و دیگر جان ندارد. دکترها جوابی ندادند و ما متوسل به امام رضا (ع) شدیم و آقا، هادی را شفا دادند و یک جسم بی جان، به جان آمد.»
مادرجان یادت هست؟
هادی به زندگی بازگشت تا سال ها بعد در عملیات والفجر 8  تمام تنش را برای حفظ اسلام قربانی کند. او در فرازی از وصیت نامه اش می گوید: «مادر مهربان و بهتر از جانم، یادت هست هنگامی که سوخته بودم و امیدی به  زنده ماندنم نبود چه شد که باز حیات مجدد یافتم. آیا به جز لطف خدا بود که خواست بنده اش با شناخت والاتری به سوی او بیاید...»
 عملیات والفجر8 در منطقه نهر خین، جزیره ام الرصاص و فاو انجام شد. این عملیات به دلیل عبور از اروند در نوع خود منحصربه فرد بوده است.اگرچه عراقی‌ها عبور از اروند راکاری غیرممکن می‌دانستند، اما رزمندگان مابا آموزش‌های سخت موفق شدند در هوای بسیار سرد زمستان از این رود عبور کنند. عراق باوجود پاتک های سنگین برای بازپس گیری فاو طی سه ماه موفق به این کار نشد.در یکی از شب های عملیات، فرمانده دستور می دهد خانه ای که بین آن ها و عراقی ها قرار دارد منفجر شود. شهید اخباری برای انفجار می رود و این آخرین ماموریت او می شود و بهانه پروازش.
پرواز هادی و مجروحیت معاونش
حاج حسین پیرزاد همرزم و  هم محله ای شهیدهادی اخباری، آن اتفاق را این طورروایت می کند: «در والفجر ۸ در مسجدی به همراه دیگر برادران تخریب لشکر ۲۱ امام رضا(ع) مستقر بودیم. شهید اخباری یکی از سرگروه های انفجارات تخریب بود. به اتفاق او به آن طرف اروندرود رفتیم، جایی که در میان نخل ها، خاکریز زده بودیم. عراقی ها هم خاکریز داشتند. بین خاکریز ایران و عراق چهار اتاق بود که فاصله اش به خاکریز ما نزدیک تر بود. ضمنا برادران تخریب در جلوی خاکریز، میدان مین ایجاد کرده بودند تا از هجوم عراقی ها جلوگیری شود .
فرماندهی لشکر، روز قبل دستور داده بود که این اتاق ها منهدم شود تا متحمل تلفات کمتری شویم. همان شب چگونگی انهدام این خانه ها را از مسئول تخریب پرسید و سریع دست به کار شد. بچه ها با راهنمایی هادی۱۶ عدد مین ضد تانک را در چهار گوشه اتاق ها کار گذاشتند و به وسیله فتیله به هم متصل کردند. او نیروها را به پشت خاکریز هدایت کرد تا خودش انفجار را انجام دهد. در همین لحظه که بچه ها عقب رفته بودند ناگهان یک گلوله خمپاره به او و معاونش شهید مجید غفوری اصابت کرد و تمام خانه ها منفجر شد. غفوری مجروح شده بود ولی از هادی اخباری فقط قسمت هایی از پاهایش ، یک جفت پوتین و تکه هایی از گوشت صورتش پیدا شد.
وقتی از شهادتش مطلع شدم...
وقتی از شهادت هادی مطلع شدم رفتم اورکتش را برداشتم داخل جیبش یک تکه کاغذ به اندازه کف دست دیدم که روی آن نوشته بود: «خدایا نمی دانم چرا این گونه شده ام، وجودم چیز دیگری را احساس می کند، انگار دنیا برایم قفسی تنگ شده است. در خود قدرت پرواز پیدا کرده ام.» این کاغذ را که خواندم خیلی منقلب شده بودم. البته از قبل احساس می کردم که هادی ماندنی نیست آخر من خودم دیده بودم وقتی در صف نمازجماعت می ایستاد بدنش می لرزید. بعد از شهادتش متوجه شدیم که دورتر از مقر یک قبری کنده و یک نفر از همرزمان دیده بود که او شب های جمعه داخل قبر می رفته و راز و نیاز می‌کرده است.
وقتی به معراج الشهدا ء رسیدم...
روایت خواهر شهید نیز از زمانی که خبر شهادت برادرش را می شنود، خواندنی است. از معراج الشهداء تماس گرفتند که بیایید برای تشخیص هویت شهید. چون پدر و مادرم در خانه نبودند خودم چادر سر کردم و رفتم به معراج الشهداء. در مسیر که می رفتم برای خودم این طور ترسیم می کردم که من الان برسم به جنازه هادی چه حالتی دارم... علی الظاهر وضعیت پیکر هادی وخیم بود چون وقتی رسیدم به آن‌جا، برای این که شوکه نشوم چند تابوت نشانم دادند. همه تیر و ترکش خورده بودند اما بدن ها سالم بود ولی هیچ کدام هادی نبودند. تا این که یکی از تابوت ها را نشانم دادند. مشتی خاکستر به من دادند. تنها قسمت بدنش که سالم بود، پاهایش بود که هنوز در پوتین بود. شهید هادی اخباری در سال 1345 در نیشابور به دنیا آمد، محل زندگی اش مشهد بود و در اسفند 1362 در عملیات والفجر8 در منطقه فاو، به فیض شهادت نایل آمد.