روایت عروج پس از 29 ماه سکوت کما

روزهای بدون «اکبرآقا» در آسایشگاه جانبازان

غفوریان- «خیلی مهربون بود، شخصیت آرام و متینی داشت، به خصوص قبل از این ماه های آخر و قبل از این که به کما برود، معمولا در خلوت خودش بود و شاید کمتر در جمع ها حاضر می شد، نماز شب اش اما ترک نمی شد...». این جملات را هم آسایشگاهی و دوست مرحوم شهید علی اکبر قربانزاده که سه هفته قبل آسمانی شد، برایم تعریف می کند.
سه هفته پس از سفر همیشگی شهید قربانزاده برای تهیه گزارش درباره او به آسایشگاه اما خمینی می روم. تخت او هنوز خالی است. با دوستان و همراهانش که همکلام می شوم همه به تخت اش اشاره می کنند. انگار این تخت هم به سکوت 29 ماه آخر عمر آقای قربانزاده عادت کرده است؛ 29 ماهی که او در کما بود و پس از آن برای همیشه از میان دوستانش و ساکنان آسایشگاه امام خمینی هجرت کرد و غزل شهادت را سرود. او با شهادتش «درد» هایش  را هم تنها گذاشت... حالا اکبر آقای قربانزاده یا بهتر بگویم شهید علی اکبر قربانزاده سه هفته ای می شود که از آسایشگاه امام خمینی جایی که سال های زیادی را آن جا در تنهایی خودش سر کرده بود، به نزد دوستان شهیدش سفر کرده است.قربانزاده در عملیات «والفجر 3» در «پنجوین» عراق بر اثر موج گرفتگی و مجروح شدن از ناحیه کمر، قطع نخاع شد و از آن موقع حدود سال62 رنج جانبازی و قطع نخاعی را به جان خرید و جانباز 70 درصد شد. همه این سال ها روی تخت، دردها را به درون خودش برد و در تنهایی های اش روزگار گذراند.
آرام آرام اشک می ریخت
«مهدی جدی» از جانبازان 70 درصد قطع نخاع و از دوستان شهید قربانزاده می گوید: «خیلی مهربون بود، شخصیت آرام و متینی داشت، به خصوص قبل از این ماه های آخر و قبل از این که به کما برود، معمولا در خلوت خودش بود و شاید کمتر در جمع ها حاضر می شد، نماز شب اش اما ترک نمی شد... آن قدر قلب رقیقی داشت که چند نوبت دیده بودم  هنگام تماشای سریال ها وقتی صحنه های احساسی می دید، چشم هایش خیس می شد و اشک می ریخت. بارها دیده بودم که قبل از خواب به بچه های کمک بهیار و پرستاران شیفت شب می گفت اگر نیم ساعت قبل از اذان صبح بیدار نشدم، بیدارم کنید. او برای عبادت شبانه اش اهتمام داشت و در نمازخانه  آسایشگاه در  حال و هوای خودش خلوت می کرد و با خدا حرف می زد.»
شبیه قله دماوند
آقای جدی درباره صبوری جانبازان قطع نخاع می گوید: «همه جانبازان قطع نخاع صبور هستند اما برخی از آن ها در میان جانبازان قله دماوند می شوند و از دیگران سر می شوند. مرحوم شهید قربانزاده یکی از همین قله ها در صبر بود.»
29 ماه در سکوت
آقای دوان مسئول فرهنگی این آسایشگاه هم که سال هاست در این مجموعه فعالیت دارد درباره شهید قربانزاده برایم صحبت می کند. آقای قربانزاده از 11 فروردین 95 پس از یک سکته خفیف به کما رفت و دیگر برنگشت و حدود 29 ماه در کما بود. این مدتی که در آسایشگاه بود، یکی از مواردی که در رفتارهای او دیدم توجه اش به زیارت عاشورا بود. فکر می کنم روزی نبود که او زیارت عاشورایش ترک شده باشد.پرستاران ما هم از او خاطرات خوبی دارندو هیچ وقت به آن ها بد اخلاقی نکرد. در 10 سالی که بیشتر اوقاتش را در آسایشگاه زندگی می کرد، بعید می دانم پرستاران از او بدخلقی دیده یا خاطره ای این گونه داشته باشند. تا آن جاکه می توانست کارهای خودش را انجام می داد. یادش بخیر خیلی صبور و خوش برخورد بود.علی اکبر قربانزاده  در 17 تیر 1345 در «درگز» متولدشد. در 29 آبان 1362 در عملیات «والفجر 3» در «پنجوین» عراق بر اثر موج گرفتگی و مجروح شدن از ناحیه کمر، قطع نخاع شد و به مقام رفیع جانبازی نائل آمد. وی مدت 18 ماه در حالی که در کما به سر می برد در بیمارستان رضوی، اتاق ایزوله آسایشگاه توان بخشی امام خمینی (ره) و بیمارستان امام رضا(ع) بستری بود  در نهایت پنج شنبه یکم شهریورماه آسمانی شد و به خیل همرزمان شهیدش پیوست.