رویش امید در دل کودکانکار
در روز جهانی مبارزه با کار کودکان، از خدمات 9ساله یک مرکز آموزشی مردمنهاد برای حل ریشهای معضلات کودکانکار به وسیله راهاندازی دبستان، مرکز مهارتآموزی، مدرسه سیار، مددکاری حرفهای و ... با بیش از 1200 دانشآموز گفتیم
نویسنده : مجید حسین زاده | روزنامهنگار
یکی از تلخترین لحظات برای هر انسانی، دیدن کودکانکار در کوچه، خیابان و سر چهارراههاست. خواهش و گاهی التماس آنها برای کمک مالی یا خرید چیزی، بد جور روحمان را زخمی میکند. امروز یعنی 12 ژوئن روز جهانی مبارزه با کار کودکان است. چند روز پیش هم، جشن تولد 9سالگی مدرسه کودکانکار صبحرویش با حضور تعداد زیادی از دانشآموزان و نیکوکاران آن مجموعه برگزار شد. به همین بهانه و در پرونده امروز زندگیسلام با «محمدصادق محکی»، عضو روابطعمومی و مسئول تیم تولیدمحتوای این مجموعه مردم نهاد که تمام تمرکز و تلاش خود را روی حل مشکلات کودکان کار گذاشته است، گفتوگو کردیم.
در جستوجوی برخورد اصولی با کودکان کار
«من محمدصادق محکی هستم و از سال 98 به این مجموعه اضافه شدم». او با این مقدمه و در شروع صحبتهایش به ماجرای پیوستن به این مجموعه مردمنهاد اشاره میکند و میگوید: «من در یک فروشگاه، صندوقدار بودم. یک روز برای استراحت به بیرون از آن جا رفتم و دیدم بچهای زیر باران نشسته و چیزی میفروشد. خیلی دلم برایش سوخت. به او گفتم الان زیر باران سخت نیست که کار میکنی؟ گفت میشود یک دانه از این دستمالها از من بخری؟ گفتم دستمال لازم ندارم ولی اگر میخواهی، میتوانم کاپشنم را برایت بیاورم. گفت نه. تعجب کردم و این سوال در ذهنم به وجود آمد که من بهتر است برای این بچهها چه کار کنم؟ یکهو یادم آمد که یکی از دوستانم با یک مدرسه مرتبط با کودکانکار همکاری دارد. یک صحبتی با او کردم و همین ماجرا جرقهای در ذهنم زد و تصمیم گرفتم که در مدرسه کودکانکار صبحرویش مشغول کار شوم».
صبح رویش از سال 94 متولد شد
«محکی» درباره نحوه شکلگیری این سازمان مردم نهاد میگوید: «مدرسه کودکانکار صبح رویش به عنوان یک انجیاو یا همان سازمان مردمنهاد فعالیت میکند. درباره «انجیاو»ها باید بدانیم که بیشتر از هر چیزی بهدنبال حل ریشهای یک معضل یا مسئله یا مشکل هستند. یعنی جدای از این که خدماتی به مخاطبشان میدهند، مثلا آموزش، توانمندسازی یا حمایت دارویی و ...، در کنارش دنبال حل مسائل و مشکلات ریشهای آنها هم هستند. صبح رویش به عنوان یک سازمان مردم نهاد از سال 94 شروع به فعالیت کرده است. گروه اولیه هم که بانیان تشکیل اینجا شدند، حاصل اتحاد دو گروه بوده است. یک تیم جهادی مدرسهساز و یک گروه همیار و نیروهای داوطلب بهزیستی با یک دغدغه مشترک یعنی پاسخ به نیازهای کودکانکار با هم تصمیم به مشارکت میگیرند.»
جذب کودکانکار به مدارس کار راحتی نیست
او درباره نحوه جذب کودکانکار به این مدرسه و مجموعه آموزشی میگوید: «بعد از شکلگیری مدرسه و در ابتدا، یک ارتباطی با بچههای دروازه غار تهران گرفته میشود و سپس این جا به عنوان مدرسهای که خدمات آموزشی و توانمندسازی بچهها را برعهده دارد، شناخته میشود. سال 94 تعداد دخترها و پسرها در مقطع دبستان، حدود 150 نفر بوده است. البته جذب کودکانکار به مدارس هم کار راحتی نیست. دانه به دانه، با خانواده آنها، سر چهارراهها با خودشان و ... ارتباط گرفته میشود و کمکم بچهها از ایده این مدرسه استقبال میکنند که تا سال 98، این تعداد به هزار نفر میرسد و مقطع متوسطه پسرانه و دخترانه هم به آن اضافه میشود.»
از جابزی تا جوانکده، همیم و ...
«در این سالها، علاوه بر دبستان، دبیرستان و هنرستان مراکز دیگری هم به ما اضافه شده است». او با این مقدمه میافزاید: «مثلا سال 98 جابزی به ما اضافه شد. جابزی یک مینیبوس و مدرسه سیار است که به سرچهاررراهها میرود تا به بچههای کار آموزش دهد. سپس جوانکده راهاندازی شد که یک مرکز مهارتآموزی است و بچهها میتوانند به صورت رایگان از کارگاههای مهارتآموزی آنجا مثل برقکشی، سفال، چوب، تعمیر گوشی و ... استفاده کنند و یاد بگیرند. اضافهشدن مرکز رشد به مجموعه برای بچههایی است که دانش آموخته میشوند و مهارتهایی را یاد گرفتهاند. آنها را با تفاهمنامههایی با سازمانهای مختلف برای اشتغال به آنجاها معرفی میکنیم. خدمت بعدی ما، مرکز پرگار است که یک جور مددکاری سیار و حرفهای به حساب میآید که در مناطق حاشیهای شهر به سراغ خانوادههایی که مشکلات اضطراری دارند که باعث میشود فرزندشان تبدیل به کودککار شود، میرود و آنها را پیگیری میکند. مرکز پیشگام هم مربوط به خانوادهها و کودکانی است که بازمانده از تحصیل هستند».
زنگ زیستکده در مدرسه صبح رویش
یکی از خدمات اصلی مدرسه صبح رویش، آموزش و بحث تحصیل دانشآموزان و کودکان کار است. «محکی» در این باره میگوید: «بله، در کنار خدماتی که مدرسه به بچهها و خانوادههایشان برای تحصیل میدهد، ما مرکزی هم داریم که مشکلات خانوادگی و معیشتی دانشآموزها را پیگیری میکند. همچنین واحد خدمات درمانی هم داریم. یک کلینیک دندان پزشکی هم داریم که پزشکان همیار داوطلب در طول سال به ما کمک میکنند. علاوه بر اینها بهواسطه شرایط و مشکلات بچهها، کلینیک روانشناسی هم داریم. همچنین یک زنگ داریم به نام زیستکده. بچهها سر این کلاس زیر نظر یک روانشناس، مهارتهای زندگی را یاد میگیرند. ما میدانیم که اگر قرار است بچهها آموزشی که در این مدرسه میبینند، برای آیندهشان مفید باشد، نباید به یادگیری ریاضی و علوم و فارسی اکتفا کنند بلکه بچهها باید مهارتهای زندگی مانند نه گفتن، تصمیمگیری، کنترل خشم و ... را هم یاد بگیرند».
کمکهای 10هزار حامی بههمراه رامبد، رشیدپور، مهدویکیا و ...
از عضو روابط عمومی مجموعه مردم نهاد صبح رویش درباره نیکوکارانی که به آنها کمک میکنند، بهخصوص اگر آدم معروفی بین آنهاست هم می پرسم که میگوید: «اولا باید اشاره کنم که صبح رویش هیچ وابستگی دولتی ندارد و تمام هزینههایش توسط حمایتهای مردمی تامین میشود. یکی از افتخارات صبح رویش این است که حیات آن با حمایتهای خرد مردمی ادامهدار شده است. یعنی ما بیش از 10 هزار نفر حامی داریم که مبالغی از حدود 50 هزار تومان به بالا را به صورت مستمر و ماهانه برای ما واریز می کنند. چهرههای مختلفی بودند که از ما در این سالها حمایت کردند و میترسم که اسامی بعضیهایشان یادم نباشد اما از رامبد جوان بگیرید تا رضا رشیدپور، پرویز پرستویی، بهاره رهنما، مهدی مهدویکیا و ... به ما کمکهایی داشتند. دکتر علی صاحبی هم عضو هیئتعلمی ما هستند و خیلی چهره های دیگر در این سالها در کنار ما بودند».
بچههای این جا از تعطیلشدن مدارس ناراحت میشوند
«خدماتی که ما در مدرسه صبح رویش به دانشآموزانمان ارائه میدهیم از لحاظ سبک آموزشی با بهترین مدارس غیرانتفاعی برابری میکند». او ادامه میدهد: «علاوه بر آن، خدماتی که ما داریم مثلا صبحانه، ناهار و میان وعدهای که به بچهها می دهیم و ارتباط دوستانه و با کیفیتی که بین اعضا و دانشآموزان هست، برای بچهها خیلی جذاب است. شرایط طوری است که آنها از تعطیلی مدرسه به خاطر سرما، آلودگی هوا و ... ناراحت میشوند. البته ما در این مدرسه، خیلی مراقب هستیم که به آنها برچسبی زده نشود. هیچ جایی در این مدرسه، شما تابلوی کودکانکار را نمیبینید. ما معتقدیم کودکان کار مثل بقیه کودکان هستند که فقط شرایط متفاوتی دارند».
روزی که با یک کودککار همراه شدم
او یک خاطره هم درباره یکی از دانشآموزان این مدرسه دارد و میگوید: «چند سال پیش، من یکی از بچههای این مدرسه را به واسطه پژوهشی که برای شیوه ثبتنام داشتم، زیر نظر گرفتم. بعد از چند روز متوجه شدم که پدرش اعتیاد شدید دارد و اصلا خانه نمیآید و همه مخارج خانه بر روی دوش او بود. اما او بسیار بچه شوخطبع و اهل بگو و بخندی بود. یک روز در مدرسه دیدم دستش شکسته است. متوجه شدم که او در حال چرخکشی بوده که این اتفاق برایش افتاده است. یک مقدار بیشتر با او دوست شدم و قرار شد یک روز با هم سر کار برویم. ساعت 7 صبح نگهبان مدرسه به من زنگ زد که آن دانشآموز منتظر من است! خودم را به مدرسه رساندم و با هم رفتیم از کوچه زغالیها، 2 بسته بیسکویت گرفت. یکی برای خودش که 10 ساله بود و یکی هم برادرش که 5 ساله بود. هر سه تا رفتیم بیسکویت فروشی. داداش کوچکتر که بیشتر به مردم التماس میکرد، زودتر جنسهایش فروخته شد ولی این دانشآموز دیرتر فروخت. نزدیک ظهر شد و دیدم که چقدر کار سختی دارند، به خصوص لحظهای که یک نفر برخورد بسیار تندی با برادر کوچکترش داشت که من خیلی منقلب شدم و حتی به آن فرد اعتراض هم کردم».
دلسوزی، ترحم بی جا و رفتار خشمگینانه اشتباه است
«محکی» درباره اهمیت رفتار درست با کودکان کار در سطح جامعه میگوید: «بچههایی که در سطح شهر به عنوان کودک کار فعالیت میکنند، یکی از بیشترین آسیبهایی که میبینند، به خاطر رفتارهای مردم است. بچهای که فال میفروشد یا دستمال یا ... در روز با هزاران نفر در ارتباط است و هر رفتاری که با او بشود، قطعا بر شخصیت او و اخلاقش در آینده تاثیر خواهد گذاشت. معمولا مردم وقتی با کودکانکار مواجه میشوند، نمیدانند باید چه کنند. یک دلیلش این است که با برادر، خواهر یا فرزند کوچک خودمان مقایسه میکنیم که از یک رفاه نسبی برخوردار هستند بنابراین بعد از دیدن کودکان کار، حالمان منقلب میشود و به هم میریزیم. به همین دلیل گاهی رفتاری از سر خشم یا از سر ترحم خواهیم داشت که هر دو اشتباه است. نکته مهم این است که بچهها خیلی زود متوجه این به همریختگی ذهنی ما میشوند. مثلا وقتی یک بچهای که فروشنده فال است، به یک شهروند میگوید از من فال بخر و آن فرد میگوید که من الان پول نقد ندارم که به تو کمک کنم، این جمله رایج در ذهن کودک این مفهوم را شکل میدهد که من متوجه شدم که تو یک بچهای هستی که مشکلات و آسیبهایی داری و من باید به تو کمک کنم. اینطور میشود که این بچهها خودشان را سزاوار کمک مستقیم گرفتن از مردم میبینند. مشکل و اصل بحرانی که درباره کودکان کار داریم این است که شاید دستشان دستمال یا جوراب یا ... باشد اما کار نمیکنند بلکه دارند تکدیگری میکنند و آن چیزی که این رفتار را تقویت میکند، دلسوزی یا ترحم بی جا یا حتی رفتار خشمگینانه است».
لطفا در مواجهه با کودکانکار قاطع و مهربان باشید
«محکی» چندین کار پژوهشی درباره رفتار درست با کودکان کار داشته است. امروز هم که روز جهانی مبارزه با کار کودکان است. از او درباره بهترین واکنش ما در برابر کودکان کار میپرسم که میگوید: «اگر با یک کودک کار روبهرو شدید، در قدم اول حواستان باشد که احساسی رفتار نکنید، بلکه منطقی رفتار کنید. رفتاری که روی آیندهاش تاثیر مخرب نداشته باشد. این رفتار منطقی، از اینجا شروع میشود که حتما به او نگاه کنید و نادیدهاش نگیرید که انگار وجود ندارد. این توجه نکردن باعث میشود تا او کمکم احساس کند که از جامعه جداست. مثلا وقتی شما حتی شیشه خودرو را پایین نمیدهید، یک پیام منفی و اشتباه به او منتقل میکنید. در این مواقع اگر قصد خرید یا کمک ندارید، فقط در یک جمله بگویید: «نه، ممنون، چیزی نمیخواهم یا الان شرایط صحبت ندارم». نکته بعدی این که در همه مواجههها با این بچهها، قاطع و مهربان باشید. قاطعیت یعنی اگر یک جایی گفتید نه، از آن نه پایین نیایید چون آن نهای که با کمی اصرار به آره تبدیل شود، اثرات مخرب متعددی بر ذهن و افکار او خواهد داشت. مهربانی هم یعنی این که کودک بودن او را در نظر بگیریم و با احترام با او صحبت کنیم».
مراقب باشید خُلق تکدیگری را در کودکانکار تثبیت نکنید
«کودکان کاری که در خیابان میبینیم، معمولا به سه دسته اصلی تقسیم میشوند. یا فروشنده یک کالا هستند، یا بدون هیچ خدماتی درخواست پول میکنند یا میگویند برایم چیزی مانند موادغذایی، بستنی، روغن و ... بخر». او درباره رفتار درست با این کودکان میگوید: «در حالت اول اگر میتوانیم به چشم یک فروشنده به آن کودک نگاه کنیم، میتوانیم آن جنس را بر اساس نیازمان بخریم یا نخریم. ما اگر مثل یک خریدار با آنها رفتار کنیم، آنها هم مثل فروشنده با ما رفتار خواهند کرد. البته ما اصلا موافق نیستیم که بچهها در خیابان فروشنده باشند اما اگر فروشنده باشند بسیار بهتر از این است که متکدی باشند. بچهای که فروشندگی میکند، در آینده مهارت فروش را یاد گرفته است و میتواند یک فروشنده با اعتمادبهنفس و عزتنفس شود. در حالت دوم، به هیچوجه ما نباید پول بدهیم و باید یک نه قاطع بگوییم تا خُلق تکدیگری در او تثبیت نشود. در حالت سوم هم ما دلیلی ندارد که برایش چیزی بخریم چون تفاوتی با تکدیگری ندارد. با خرید کالا برای او که شاید چند دقیقه بعد دوباره آن را به فروشنده پس بدهد تا پول بگیرد، سواد مالی او را تخریب و کاری میکنیم که او راه پول درآوردن را یاد نگیرد. چه آن مواد غذایی را بعد از گرفتن از ما بفروشد و چه نفروشد، باز هم اشتباه است. اگر هم خواستیم کمک کنیم، شاید اینکه شماره سرپرست خانوارش را بگیریم تا بتوانیم کمک ریشهایتر به او بکنیم یا به یک خیریه معرفیشان کنیم و ... بهتر باشد».