خروارها خاک بر جان مسگری!
گفت و گوی خراسان با هنرمند برجسته قلمزنی روی مس که از معدود بازماندگان این هنر در استان است

ترسول/ تصورتان از یک کارگاه قلمزنی روی مس که متعلق به برجسته ترین هنرمند خراسان رضوی در این حوزه است، چیست؟ ورقه های بزرگ مسی، انواع سایزهای قلم، حوضچه های لبریز از قیر مذاب و احتمالا دیوارهای پوشیده از تابلوهای چشم نواز با چاشنی پتینه. متاسفانه اشتباه می کنید! حرفه ای ترین کارگاه قلمزنی روی مس در مشهد و خراسان رضوی، امروز تا سقف پر شده است با ظروف سفال و سرامیک و خاک! استاد علی کاظمی دیگر دور دلش را خط کشیده و رفته سراغ هنرهای کم هزینه تر از قلمزنی روی مس ...
این جا همه چیز تمام شده است
به گزارش «خراسان رضوی»، ماه ها بود که با شماره استاد تماس می گرفتم اما موفق به برقراری ارتباط نشده بودم. تا این که بالاخره طلسم ماجرا شکست و استاد زبردست جوان مسگری، علی کاظمی، تلفن را پاسخ داد و گفت و گوی پرماجرای ما با این بازمانده نسل مسگران و یکی از تنها استادان قلمزنی روی مس خراسان به هفتمین شماره از سری گزارش های پرونده صنایع دستی منسوخ رسید اما ای کاش نمی رسید! ای کاش استاد تلفن را جواب نمی داد و ما خیال می کردیم که اوضاع مسگری و قلمزنی روی مس از دیگر صنایع دستی منسوخ شده بهتر است. تا امروز به هر کارگاهی سر زدیم، از شعربافی و چلنگری و چارق دوزی گرفته تا علامت سازی و احجام سنگی و رنگرزی گیاهی، اوستای رنجور خوش قریحه با همه بی توجهی ها، پای کار بود و کار دستش را هر چند اندک، تولید می کرد اما این جا اوضاع فرق دارد. این جا همه چیز تمام شده است.
سکوت، نفیر باد، غوغای گرد و خاک

دم ظهر است، شهرستان طرقبه، بولوار معلم، روبه روی معلم 9، داخل سراشیبی، استاد در کارگاه مسگری منتظر ماست. تمام منظره کنار جاده درخت است و سنگلاخ و آواز پرنده ها. از سراشیبی که پایین می روی، بعد از پیچ، درِ کارگاه معلوم می شود. استاد به پیشواز آمده، خوش آمد می گوید و به داخل تعارف می کند. داخل کارگاه هم همه چیز در سرازیری است. باید بیشتر از 20 پله پایین بروی تا به محیط کار برسی. باد خنک، شعاع ملایم نور خورشید و عطر گل ها از در و پنجره های انتهای کارگاه به داخل می ریزد و صورت را نوازش می کند. صدای جوشیدن یک چشمه زلال هم به گوش می رسد. این جا انگار بهشت است. سمت چپ چهار، پنج تابلوی خطاطی و تمثال و پیکرتراشی روی مس بر دیوار نصب شده، سمت راست اما خیلی عجیب و غریب است، باورپذیر نیست. این قسمت تا سقف با ظروف و مجسمه های سفال و سرامیک و قالب های خشک کردن آن ها پر شده و منظره دلباز پیش رو را کور کرده است. صدای جوشیدن چشمه هم از پشت همین منظره می آید. دقت می کنم تا جایش را پیدا کنم اما از چشمه خبری نیست، دنباله صدا به صدای ملات ظروف سفالی در داخل یک منبع بزرگ همزن می رسد! سعی می کنم خودم را نبازم. چی فکر می کردیم، چی شد! یک نگاه به استاد می اندازم که از احوال او سر در بیاورم. ابروها را در هم گره کرده و به زمین نگاه می کند. دلش خون است. از شدت ناراحتی با صدایی گرفته بابت ظاهر این کارگاه دورگه، از ما عذرخواهی می کند. شرمنده می شوم و برای این که فضا کمی آرام شود، به سمت چپ کارگاه می روم. پیش تابلوهای مسی. اگر دستم به ارتفاعشان می رسید، می توانستم یک بند انگشت خاک سفال و سرامیکی را که بر صورت سرخشان نشسته پاک کنم، اما حیف. این گرد و خاک نه فقط بر تابلو ها که بر سال ها درخشش هنری استاد نشسته است و به همین راحتی پاک نمی شود. مواد اولیه گران شد، میراث فرهنگی خودش را کنار کشید، کارگرها بیکار شدند و کارگاه مسگری با اولین هجوم سفال و سرامیک، ضربه فنی شد!
سرچشمه عاشقی، ضریح شاه خراسان بود
طراحی داخلی و تزیینات مسی بسیاری از هتل های شاخص مشهد، سردر بازار چهارسوق هنر، خانه هنرمندان مشهد، سازمان زندان ها و سالن کنفرانس شهرداری نمونه هایی از کار دست استاد است. تمثال فردوسی را که سفارش بنیاد فردوسی تهران است، برمی دارد و شروع می کند به قلم زدن نقش مو بر ابروها. تق تق تق، تق... از هیبت ضربه ها نه قلم دست ساز می لرزد، نه دستان پولادین استاد. چکش است که هر بار بالا و پایین می شود از شکوه این مهارت می لرزد. با هر ضرب، صورت استاد شاداب تر می شود. وقتی قسمتی از کار به دلش می نشیند، عرق از جبین می چیند و از روزهای اول کارش می گوید: «خوشنویسی را دوست داشتم، بعد از مدتی معرق خوشنویسی هایم را روی مس زدم، بعد موقع زیارت حرم امام رضا (ع)، توجهم به ضریح زیبای آقا جلب شد و بارها و بارها به نیت تماشای ضریح و ایده گرفتن از دسترنج هنرمندان دلباخته حضرت به حرم رفتم. این شد که تصمیم گرفتم قلمزنی روی مس را پیش بگیرم و نقش هایی نظیر ضریح حضرت رضا (ع) روی مس بسازم.
شروع راه هنری از 16 سالگی
او ادامه می دهد: سال 81 قلمزنی را به صورت تجربی شروع کردم. آن زمان نه تنها در مشهد که در تهران هم مدرکی برای قلمزنی روی مس وجود نداشت، سال 82 در 16 سالگی به اصفهان رفتم و دوره تخصصی استاد قندی را با نمره بالا گذراندم. وقتی برگشتم، کار حرفه ای را شروع کردم. بیشتر تمرکزم هم روی نمایشگاه های میراث فرهنگی بود چون هم رایگان و هم پر مخاطب هستند.
ماجرای خداحافظی با مسگری
همه چیز داشت خوب پیش می رفت تا این که مس، گِران شد. اوضاعِ سختی بود. پیگیریِ تشکیل یک شرکت تعاونی از میراث فرهنگی برای تامین ارزان تر مواد اولیه هم نتیجه نداد. کارگرهای مسگری استاد وارد کار سفال و سرامیک و بازار موبایل و پوشاک شدند. استاد می گوید: روز اول کارم ورق مس 8 هزار تومان بود و الان 7 میلیون تومان است. تنها راه تعطیل نشدن کارگاه، رو آوردن به سفال و سرامیک و چوب بود.
می شود مسگری را نجات داد اگر...
استاد هنوز دلش پیش مسگری است. راه حل هایی هم دارد که حمایت میراث فرهنگی یا یک سرمایه گذار دلسوز را می طلبد. او می گوید: ادغام مس با مواد ارزان قیمت تر و کاربردی تر می تواند این حرفه را نجات دهد. ایده های این کار مثل تولید بسته ظروف مصرفی سفال با سینی مسی، قوری سرامیکی با دسته مسی، آباژور با پایه مسی و... است که می شود با کاهش قیمت و مصرفی کردن تولیدات، مس را زنده نگه داشت اما برای شروع کار به خرید تجهیزات نیاز دارم و اگر میراث فرهنگی پای کار بیاید، می شود مسگری را نجات داد و اشتغال زایی کرد.
گفت و گوی ما با استاد تمام می شود. هدیه او به ما کبوترهای سرامیکی با نقوش سلام بر امام مهربانی هاست و آرزوی ما به ثمر نشستن ایده های استاد و هدیه گرفتن کبوترهایی است که «السلام علیک یا علی بن موسی الرضا(ع)» را با مس روی بالش حک کرده باشند و امید به آینده مسگری روشن باشد.