دل گویه های تلخ برای «احجام سنگی»
بازماندگان رشته هنری احجام سنگی در مشهد: بی رغبتی جوانان، این هنر را تا مرز نابودی برده است
ترسول/ «سال 85 نمونه کار برای پایه ستون های فرودگاه مشهد ساختیم. یکی از مسئولان فرودگاه آمد، کار را دید و پسندید. به او گفتند کار چند جوان است. آقا باور نکرد. من را که دید، گفت: «بزرگ ترت کیه پسر؟» بعد که او را به کارگاه آوردند، تشکیلات حرفه ای را نشانش دادند و کار دست ما را دید، باورش شد. همان جا 20 پایه ستون سفارش داد، بعد 100 تا، بعدها هم 400 تا. اما الان جوان ها از کاری که گرد و خاک داشته باشد، خوششان نمی آید. از لباس کار بیزارند، حاضرند بیکار بمانند اما این میراث آبا و اجدادی را زنده نکنند...».
این جا بوی حرم می دهد
به گزارش «خراسان رضوی»، این جا برای شان رنگ و بوی حرم را دارد، حج کبوترهای دور از صحن انقلاب، سقاخانه نوی اسمال طلا در کارگاه هنری احجام سنگی رفاهی است. سنگ های سقاخانه را می شناسند. از روی رنگ یا عطر نمی دانم، اما سنگ ها را می شناسند. فقط روی همان ها می نشینند، دور استادی که آبخوری را طراحی می کند، می گردند و برایش نغمه می خوانند. همه روز بی قرار سقاخانه و دلتنگ زیارت اند. فقط همین نیست. زیر پایتان را نگاه کنید، این خاک سنگ ها سرمه چشم عاشقان است. دست کارگران جوان کارگاه را ببینید، این ها زخم دلتنگی ضریح شاه خراسان است. اصلا این جا کارگاه احجام سنگی نیست، طنین اذان صبح موذن زاده در گودی محراب رواق امام(ره) است. شبنم اشک دعای مستجاب یک زائر هنگام نوشیدن آب از آبخوری خیابان نواب است. نشانی هر کدام از این ها را بگیری، می رسی به کارگاه احجام سنگی برادران رفاهی. این ها سنگ نیست، زیارت است، خاطره است، استجابت است...
نکند به دست زائر آقا زمختی کند
احجام سنگی. رفاهی. *******0915. این پیامک کوتاه یک خطی را اداره کل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری خراسان رضوی برای پیدا کردن آخرین پیش کسوت بازمانده رشته احجام سنگی به ما داد و احجام سنگی را از صنایع دستی در حال منسوخ شدن اعلام کرد. پس از هماهنگی تلفنی وارد خیابان پیامبر اعظم(ص) 101، قطعه چهارم، سمت راست می شوم. از زیر در کارگاه آب جاری است، دارند حیاط را آب و جارو می کنند، سنگ های برش خورده دسته دسته کنار دیوار قرار دارند. جوی آبی که کنار پا روان است، از منبع بالای سرمان جاری می شود، به دستگاه برش می ریزد و از میزان خاک سنگی که در زمان برش بلند می شود، می کاهد. روبه رو درست بالای سردر کارگاه، کبوترها نشسته اند. خانه امیدشان است. داخل کارگاه هم کارگرها مشغول کارند. دارند سنگ های آبخوری سقاخانه جدید اسمال طلا را سوهان می کشند، نرم می کنند و برق می اندازند. یکی شان هر چند باری که سنگ را می ساید، خم می شود و چشم را به سنگ نزدیک می کند. انگار لطافتش را به مژگان می آزماید. در دل می گوید: «نکند این گلبرگ سپید خوش قامت، خار داشته باشد! نکند به دست زائر آقا زمختی کند!» بعد بلند می شود و با وسواس بیشتر می ساید. حالا محکم پُف می کند، خاک سنگ ها به هوا شلیک می شود و بعد با ناز به زمین می ریزد و همان سُرمه چشم عاشقان می شود که گفتم.
از صحن و سرای حضرت رضا(ع) تا بارگاه ثارا... (ع)
در دفتر کار کارگاه قهوه عربی و چای ایرانی برای پذیرایی آماده است. عطرها در هم آمیخته. سنگ های داخل دفتر هم همین طورند. مقصد بعضی حرم رضوی است. مقصد بعضی کربلا و نجف. استاد رضا رفاهی شروع به صحبت می کند و معلوم می شود پیامک کوتاه میراث فرهنگی ناقص است. این جا یک استاد پیش کسوت نداریم، بلکه آقایان رضا و مهدی رفاهی دو پیش کسوت احجام سنگی مشهد و استان هستند که همراه دو برادر دیگرشان محمد و جواد و البته چهار کارگر پرتلاش در این رشته از صنایع دستی فعالیت دارند. استاد رضا رفاهی می گوید: «احجام سنگی چند نسل است که در خانواده ما دست به دست می شود. الان کار کمی صنعتی هم شده، اما اصل ظرافت ها باید با دست باشد. ما خانوادگی عاشق سنگ هستیم، یادم هست مدتی سراغ کار روی چوب رفتم، اما دلم برای سنگ ها تنگ شد. برگشتم و هر چه در چنته داشتم همین جا خرج کردم.» دلیل این دلبستگی را حتی اگر اولین بار باشد که پا در چنین کارگاهی می گذاری می توانی بفهمی. یک نگاه به این سنگ ها بینداز! انگار زلال لطف امام رئوف است در سپیده دم صحن انقلاب. یا چادر مواج یک زائر است در صحن گوهرشاد. لایه به لایه همین تصویرها و توصیف هاست که روی سنگ ها جاری شده...
افزایش قیمت 10 برابری در عرض 4 سال
استاد می گوید: «از سال 97 تا امروز قیمت سنگ 10 برابر شده، با این افزایش قیمت، ما فقط توانستیم 20 درصد به دستمزدمان اضافه کنیم که همان هم نصف اش سر تخفیف دادن به مشتری می پرد تا زمین گیر نشویم، هزینه های حمل و نقل هم خیلی بالاست، گاهی از قیمت سنگ هم بیشتر است. شاید میراث فرهنگی بتواند یارانه ای در این زمینه بدهد. مسئله دیگر رتبه بندی هنرمندان است که متاسفانه کارشناس مرتبط برای آن در نظر گرفته نمی شود، گلایه هم کردیم که باعث شد از نمره ما کم کنند! درحالی که شاخص های هنری ما را تنها 200 کارگاه در ایران دارند.»
به قیمت نابود شدن میراث نیاکان
استاد مهدی رفاهی نیز در ادامه صحبت های برادرش می گوید: «از سال 75 کار را در کارگاه پدر شروع کردیم. سال ها کار کردیم تا کارگاه خودمان را راه انداختیم و سر زبان ها افتادیم. اما الان دیگر جوان ها به کاری که گرد و خاک داشته باشد و لباس کار بخواهد، علاقه ندارند. عشق نسل جدید به پشت میز نشستن، دارد این هنر را از بین می برد. قبول دارم که اشتغال در رشته های صنایع دستی درآمد زیادی ندارد، کسی هم حمایت نمی کند و این ها دلزدگی می آورد، اما ما هم جوان بودیم و در همین شرایط کار کردیم، موفق هم شدیم.»
نیم بهایی که گران است
وی در انتقاد از نحوه حمایت از هنرمندان می گوید: «مبلغ وام های میراث فرهنگی در حرفه ما به کاری نمی آید، ما بیمه هستیم و در این زمینه خیلی خوب ما را حمایت کردند، اما از صادرات اصلا حمایت نمی کنند، در حالی که بازار فروش زیادی وجود دارد و هنر احجام سنگی ایران در منطقه رودست ندارد. شرکت در نمایشگاه های صنایع دستی هم با این که نیم بهاست، خیلی گران است. مثلا چند سال قبل برای هفت روز 70 میلیون تومان گرفتند که در کنار هزینه حمل و نقل 200 میلیون تومان برای همکاران ما هزینه داشت، اما تاثیر چندانی بر معرفی کار و فروش آثار نداشت.»
آخرین سقاخانه...
آخرین سوالم این است: «اگر در منطقه رودست نداریم، پس چرا بازار را به دست نگرفته ایم؟» رضا رفاهی پاسخم را می دهد: «چون نسل ما دارد منقرض می شود...» این جمله ساده حتی خبری هم نیست، اما تا مغز استخوان آدم را می سوزاند، همین درد آشکار است که کبوترها را جَلد کارگاه کرده، شاید این آخرین سقاخانه نو است که راهی حرم می شود. گزارش نباید با این کلمات غم انگیز تمام می شد، اما شد. مگر این که شما جوان اهل ذوقی را بشناسید که یک تک پا تا پیامبر اعظم (ص) 101 برود. از لباس کار و گرد و خاک فراری نباشد و سختی ها منصرفش نکند.