گفت و گوی خراسان رضوی با دوچرخه سوار کهن سال عاشق امام حسین(ع)
تعداد بازدید : 24
امسال محروم از رکاب زدن در راه عشق بودم
نویسنده : شعبانی
زیر سایه درخت توت در حیاط باصفای خانه اش، با دستانی لرزان و چشمانی گریان از عشق خود به حضرت اباعبدا... الحسین (ع) میگوید.
متولد ۱۳۰۹ است. دو سال است که به دلیل شرایط کرونایی و وضعیت سفر به کشور عراق از زیارت حرم حضرت سیدالشهدا (ع) محروم شده و از این مسئله دلگیر است. عبدالخالق مقربی منظری سالهاست که در روزهای منتهی به اربعین به عشق زیارت حرم امام حسین(ع)، به سوی سرزمین عراق رکاب زده است تا در اربعین حسینی، عزادار مولایش باشد. مقربی با دوچرخه مستهلکی که مثل خودش حالا پیر شده، برخی روزها تا ۱۵۰ کیلومتر رکاب میزده تا خودش را به کربلا برساند.
پیش کسوت 91 ساله دوچرخه سواری تربت حیدریه با حضور در بیش از ۲۰ استان کشور بارها مقام قهرمانی مسابقات کشوری را از آن خود کرده است. وی از سال ۶۹ به مدت ۳۰ سال متوالی به مناسبت گرامی داشت سالروز ارتحال حضرت امام خمینی(ره) مسیر تربت حیدریه تا تهران را رکاب زده است. وی چندین سفر زیارتی برون مرزی در ایام منتهی به روز اربعین با دوچرخه به کشور عراق داشته است. پیرمرد 91 ساله با دستانی لرزان همچنان با عزم و اراده ای مثال زدنی با هدف ترویج فرهنگ دوچرخه سواری و ورزش های همگانی رکاب می زند.
سال ۶۹ اولین سفر با دوچرخه
عبدالخالق مقربی منظری به خراسان رضوی میگوید: اولین سفرم با دوچرخه به سال ۶۹ برمی گردد؛ ۱۴ خرداد ۶۹ یعنی اولین سالگرد رحلت امام خمینی (ره). شهریور همان سال در زمانی که زلزله رودبار اتفاق افتاد با دوچرخه برای کمک به زلزله زدگان به آن جا رفتم.
صدایش می لرزد...
از او که میپرسم امروز اربعین است و حالا شما باید جای دیگری می بودید، صدایش می لرزد و اشک در چشمش حلقه می زند و می گوید: بله امسال نرفتم پارسال هم نرفتم، به خاطر محدودیت های اخیر محروم از زیارت کربلا شده ام.
وی ادامه می دهد: سال ۹۳ اولین سفرم را به عشق امام حسین (ع) تا کربلا رکاب زده ام و چهار بار مشرف شده ام. دو بار هم به سوریه رفته ام تا زائر حضرت عقیله بنی هاشم زینب کبری(س) باشم.
شعرم را سانسور نکنید!
می گوید: شعری می خوانم به شرطی که سانسور نکنید و همه اش را چاپ کنید. می خواند:
«ایرانی ام؛ایرانی ام. ورزشی ام. تبلیغی ام. مشهدی ام. رضوی ام. تربتی ام. حیدری ام. روستایی ام. منظری ام. عبدالخالق مقربی ام. فرزند رمضانعلی ام. نوه رضا قلی ام. شیعه امام علی ام. دوست خمینی ام. پیرو رهبری سید علی خامنه ای ام. مبلغ ورزش های همگانی ام. خواهر و برادر ایمانی عقب نمانی از ورزش های همگانی.
از مسئولان گله مند است
او از بی مهری مسئولان طی این سال ها گله مند است و می گوید: در این سال ها بیمه نبوده ام و هیچ مستمری هم برایم برقرار نبوده است. مقربی می افزاید: حدود ۱۰ روز دیگر می خواهم به تهران بروم و وزیر جدید را ملاقات کنم و مشکلاتم را با او درمیان بگذارم. می گویم وقت گرفته اید؟ در پاسخ می خندد و می گوید: نه من وقت نمی گیرم، جلوی وزارتخانه می روم و من را راه می دهند. او به رغم مصدومیت های فراوان و شکستگی کتف و دست و لرزش دستان خود اما هنوز دوچرخه سواری می کند.
وی می گوید: روزانه در خانه خود ورزش می کنم و هیچ وقت ورزش را قطع نکرده ام.
به عشق مولا رکاب می زدم
مقربی، عضو فدراسیون دوچرخه سواری جمهوری اسلامی ایران است اما از حمایت نکردن مسئولان ناراحت است. از او می پرسم برایتان زحمت ندارد در این سن و سال مسافت طولانی سفر به کربلا را تحمل میکنید و سخت نیست برایتان؟ میگوید: رنج سفر زیاد است و بی زحمت نیست اما به عشق مولایم امام حسین (ع) و نیرویی که یزدان الهی عنایت کرده این مسافت را طی می کنم.
آرزویش مرگ با شرافت است
میپرسم آرزویتان در این سن چیست؟ می گوید: آرزویم عاقبت به خیری است و مرگ باشرافت؛ من آرزویی ندارم غیر از این.
او رمز سن و سال زیادش را ورزش کردن
می داند و برای این که آمادگی بدن خود را نشان دهد؛ پاهای خود را گره می زند و دستان مشت کرده خود را بر زمین می گذارد و کل بدنش را از زمین بلند می کند. رادیویی قدیمی کنار اوست، می پرسم: پیگیر خبرها هم هستید؟ میگوید: همیشه خبرهای ورزشی را دنبال می کنم و از اوضاع ورزش کشور باخبرم. او از سال ۶۵ به عشق دوچرخه سواری شغل قهوهخانه داری خود را رها کرده و به ورزش کردن در این سال ها پرداخته است. او صاحب هفت فرزند،۲۲ نوه و چهار نبیره است.
شرح سفر عشق
میگوید: زمانی که فکر رفتن به کربلا با دوچرخه به سرم افتاد، خیلیها گفتند دوچرخه سواری تا کربلا خطر دارد و ممکن است جانت به خطر بیفتد. وی می افزاید: به آن ها گفتم، جانم در برابر رسیدن به وصال حسین (ع) چه ارزشی دارد؟ همه مخالف بودند اما گوشم به حرف کسی بدهکار نبود و به لطف خدا دوچرخه را برداشتم و دل به جاده عشق زدم. در سفرهای بعدی ام نایب الزیاره خیلی از تربتیها و همشهریانم بودم و وقتی در جاده به من میرسیدند و از مقصدم خبردار می شدند، التماس دعا داشتند. در راه عاشقان حسین(ع) پولی میدادند تا وقتی دستم به ضریح مطهرش رسید، نذرشان را ادا کنم.
تاکنون چای نخورده ام!
نکته جالب توجه زندگی این پیرمرد عاشق اهل بیت (ع) این است که با این که شغل او قهوه خانه داری است اما هرگز لب به چای نزده است! قهوهخانه عبدالخالق مقربی در تربت حیدریه را تقریبا همه می شناسند. البته او این قهوهخانه را سال ۶۵ به شخص دیگری واگذار کرده و حالا دیگر تعطیل شده است. او میگوید: سال ها به عاشقان و زائران حضرت امام رضا(ع) خدمت کرده و به مسافران چای داده ام.
قهوهخانه او به این دلیل بین تربتیها معروف است که صاحب آن یعنی عبدالخالق خان، هیچ وقت مزه چای را احساس نکرده است.
مقربی میگوید: سالها قهوهخانه داشتم و با این که مشتری های زیادی برای خوردن چای به این جا میآمدند، خودم هیچ وقت از چایی که درست میکردم و به مشتریها میدادم، نخوردم. میدانم خوردن چای خوب نیست اما بعضی ها چایخورند و بدون چای روزشان، شب نمی شود. من اعتقادی به چای خوردن ندارم و به این دلیل هیچ وقت چه در خانه و چه در قهوه خانه چای نخوردم.
ماجرای مسابقه
عبدالخالق از بچگی یعنی هفت سالگی با دوچرخه و دوچرخهسواری انس داشته اما سال ها در هیچ مسابقه ای شرکت نکرده بود تا این که در نخستین مسابقه دوچرخه سواری پیش کسوتان در سال ۶۹ که در کهگیلویه و بویراحمد برگزار شده؛ شرکت کرده و مقام آورده است. او آن زمان ۵۹ سال داشته است. میگوید: یکی از پیرترین دوچرخه سوارانی بودم که در مسابقه شرکت کرده بودم و آن جا عده ای مسخره ام کردند که با این سن چرا در مسابقه شرکت کرده ام. این پیرمرد دوست داشتنی می افزاید: حرف هایشان به من برخورد. انگیزه گرفتم و هرچه زور داشتم؛ جمع کردم. فقط فکر و ذکرم شده بود تندتر رکاب بزنم و خط پایان را طی کنم. آن قدر در حال خودم بودم که از مسیر خارج شدم و مسئول مراقبت از خط با داد و فریاد می گفت از مسیر منحرف شدم. داد و فریادها باعث شد دستپاچه شوم و با سرعت بالایی که داشتم زمین خوردم. زمینخوردنم همه چیز را جلوی چشمانم تیره و تار کرد. رقبا بدون توجه به من از کنارم رد میشدند اما من عزمم را جزم کردم تا دست خالی از مسابقه بیرون نروم. با این که صورتم خونی شده بود و دست و پایم زخمی، دوچرخه را برداشتم و یا علی گفتم. رکابزدن را شروع کردم و رقیبی که اهل یزد و از من جوانتر بود، بعد از این که زمین خوردم، توانست از من جلو بزند اما آنقدر سریع رکاب زدم که قبل از او به خط پایان رسیدم. با سر و صورتی خونی و زخم هایی که برداشته بودم، نخستین مدال ورزشی زندگیام را گرفتم.
عناوین قهرمانی
افتخارات او در عرصه دوچرخه سواری زیاد است. کسب مقام قهرمانی در مسابقات کشوری سال ۷۳ در استان کهگیلویه و بویراحمد، مدال برتر و مقام سوم کشوری در قزوین، مقام نایبقهرمانی تربتحیدریه در سال ۷۸ و مقام قهرمانی بین ۲۴ استان کشور در سال ۸۹ در تهران از افتخارات این دوچرخه سوار تربتی است.
آقای دوچرخه سوار سالمِ سالم
با این که عبدالخالق مقربی 91 سال دارد اما هیچ بیماری در وجودش نیست. فقط سوی چشمهایش کم شده و مشکل دیگری ندارد. راز سلامت ماندنش را در 91 سالگی این طور بیان می کند: همه مریضیها از پرخوری است. همیشه به قدر معقول غذا میخورم و هر چیزی نمیخورم چون قرار نیست هرخوردنی را امتحان کنم. از زمانی که یادم هست، شب زنده داری نداشتیم و بساط رختخواب سرشب در خانه پهن بوده است. صبح های زود بیدار میشوم و الان هم امکان ندارد دیرتر از زمان نماز بیدار شوم.
پیش کسوت 91ساله دوچرخه سواری تربت حیدریه با حضور در بیش از ۲۰ استان کشور بارها مقام قهرمانی مسابقات کشوری را از آن خود کرده است. وی از سال ۶۹ به مدت ۳۰ سال متوالی به مناسبت گرامی داشت سالروز ارتحال حضرت امام خمینی (ره) مسیر تربت حیدریه به تهران را رکاب زده است. وی چندین سفر زیارتی برون مرزی در ایام منتهی به روز اربعین با دوچرخه به کشور عراق داشته است. پیرمرد 91 ساله با دستانی لرزان همچنان با عزم و اراده ای مثال زدنی با هدف ترویج فرهنگ دوچرخه سواری و ورزش های همگانی رکاب می زند.