گزارش خبرنگار خراسانرضوی از چندساعت معاشرت با مبتلایان به سلِ بستری در بخش ایزوله بیمارستان دکترشریعتی
تعداد بازدید : 42
روایت زندگی در اتاقهای ایزوله
بهارهموفقی| روی یکی از تختهای آخرین اتاق سالن ایزوله دراز کشیده و ماسک اکسیژن روی دهانش است. میخواهد با من حرف بزند، ماسک را از جلوی دهانش برمی دارد، بریده بریده نفس میکشد، به سختی حرفش را میزند و دوباره ماسک را میگذارد تا اکسیژن به ریه هایش برسد. همسایه اش او را به بیمارستان رسانـده. سه سال تنگی نفس داشته و فکر میکرده از عوارض پیری است، غافل از این که غیر از سل، آسم هم دارد. حین شکایت از وضعیت جسمانی اش، حرف هایش کمکم رنگ و بوی گله از تنهایی میگیرد. با لهجه شیرین افغانستانیاش میگوید: «10 روز است که به این جا آمدهام و نمیدانم پول بیمارستان را چه کسی میخواهد پرداخت کند. من نه کس و کار دارم، نه پول. تنهایی برایم از سل دردناکتر است. این جا غریب و تنها افتاده ام». بغضش میترکد و اشک، شیارهای چین و چروک صورتش را میپوشاند. صدای گریه هایش، در تاریکی اتاق، دلگرفتگی فضا را بیشتر میکند. این جا بخش ایزوله بیماران سل بیمارستان شریعتی است. جایی که قبل از ورود به آن جا، برای کاهش خطر انتقال بیماری سل، پرستار یک ماسک N95 که یک ابزار محافظ تنفسی است، به همراه یک جفت دستکش در اختیارم میگذارد. این تجهیزاتی است که هر فردی قبل از ورود به این بخش باید استفاده کند. بخشی که حتی در روشنایی روز هم تاریک و سوتوکــور است.
مادرم هم از من سل گرفته
یک فضای اِل شکل شامل اتاقهایی بزرگ و کوچک، بخش ایزوله بیمارستان دکترشریعتی را تشکیل میدهد. در یکی از اتاقها را باز میکنم؛ اتاق بزرگی است که محل بستری مردان است. به طرف یکی از بیماران میروم که سرحالتر به نظر میآید. قدرت، 47 ساله و کارگر است و وقتی سر حرف را باز میکنم، متوجه میشوم به رغم مریضی اش، همچنان نگران تامین مخارج دو خانوادهای است که مسئولیتشان را برعهده دارد. تنها شکایتش این است که چرا زودتر مرخصش نمیکنند تا بتواند دوباره سر کار برود و چرخ زندگی اش بچرخد: «باید زودتر بروم گرفتاری هایم را سر و سامان بدهم. آخر مادرم هم از من سل گرفته؛ باید به حال و روز او هم برسم».
درد قفسه سینه، امانـم را بریده
مرد دیگری که روی تخت کناری نشسته، سر صحبت را باز میکند. چشمهای گود افتادهاش از حدقه بیـرون زده. ظاهرش نشان میدهد حال وخیمی دارد. نامش حمید است و میگوید: «43 سال دارم و یک هفته است که اینجا هستم. خواهرم مرا به این جا آورد. شبها از درد قفسه سینه خوابم نمیبرد. اول برادرم سل گرفته بود اما چون دیر متوجه شدیم، فوت کرد. او هم مثل من، درد قفسه سینه امانش را بریــده بود». پیرمردی نحیف، یکی دیگر از بیماران بستری در اتاق است که پسرش با ماسکی بر دهان، به عیادتش آمده؛ تنها بیماری که عیادتکننده دارد. پسر با صدایی مبهم درباره پدرش توضیح میدهد: «پدرم اوایل بیماری، درد پهلو داشت. وقتی او را پیش پزشک بردیم، گفتند مبتلا به سل استخوانی است و دو مهره از مهرههای ستون فقراتش بیرون زده و تخریب شده. دکترش گفت چون ضعیف و سن بالاست، نمیتوانیم عملش کنیم. به مرور زمان مهرهها عفونی شد و عفونت استخوان به تمام بدنش سرایت کرد. الان هم که این جا بستری است و با توجه به این که بیمارستان دولتی است، توقع چندانی برای خدماترسانی نداریم. منتها کیفیت غذا خوب نیست، یخچال بخش هم خراب است و مواد غذایی بهجای سردماندن، یخ میزند و کسی رسیدگی نمیکند».
از شدت تنهایی، افسرده شدم
از اتاق بیرون میروم. در راهروی تاریک و کم نور بخش، چند بیمار زن را میبینم که با ماسکهایی بر دهان، روی نیمکتهای سالن نشسته و در سکوت به هم خیره شدهاند. کنار یکی از آنها که در ادامه متوجه میشوم نامش «احترام» است مینشینم و با احوال پرسی، سر صحبت را باز میکنم. درددل میکند: «قبل از این که بفهمم به سل مبتلا شدم، سرفه زیاد و عرق سرد داشتم و سرفههای خونآلود میکردم. مدتی است برای دومین بار، این جا هستم؛ چهار ماه است دارو میخورم اما دوماه دیگر هم باید دارو مصرف کنم تا حالم بهتر شود. دفعه اول که به این جا آمدم، چون شوهرم بیکار بود بیمارستان تخفیف داد و 300 هزار تومان برای هزینههای درمان گرفت، اما این بار بهداشت از من خواست بستری شوم و هزینهها را خودشان عهده دار شدند». سکوت میکند و دوباره ادامه میدهد: «برایم دعا کن تا هرچه زودتر از این جا بیرون بروم؛ چون از این انزوا و تنهایی، افسرده شدم.» از احترام و بقیه که انگار درد و تنهایی، تجربه مشترک همهشان است خداحافظی میکنم و به سمت اتاق پرستاران که خارج از بخش ایزوله است، میروم.
با تامین تجهیزات و امکانات، امنیت روانی پرستاران بخش را تامین کنید
چون طی حضور یکساعتهام در بخش ایزوله و بهرغم استفاده از ماسک ویژه و دستکش، باز هم کمی نگران مبتلا شدن هستم، با پرستاری که حضور دارد، در همین باره حرف میزنم که توضیح میدهد: «قطعا ما هم بهرغم رعایت تمام بایدها و نبایدها، باز هم بابت انتقال بیماری از بیمار به خودمان، نگرانیهایی داریم، اما ظاهرا در این بخش از بیمارستان، سیستم فشار منفی وجود دارد که هوای آلوده را به بیرون میرانـد. منتها لازم است کارایی این سیستم هرچند وقت یک بار چک شود که متاسفانه این اتفاق نمیافتد. ضمن این که ما مدتی هم مشکل کمبود ماسک استاندارد داشتیم و متاسفانه ناچار به استفاده از ماسک غیراستاندارد شدیم. غیر از ما، بهنظر میرسد به بیماران هم توجه کافی نمیشود؛ مثلا یکی از نیازهای ضروری بیماران و نکتهای که ما به آنها آموزش میدهیم، این است که برای تسریع روند بهبودی شان، روزی نیم ساعت در آفتاب قدم بزنند. اما همین که به محوطه میروند، از نگهبانی تماس میگیرند که سریع این بیماران را به بخش برگردانید. هرچند بیمارانِ ما، وقت پیاده روی حتما ماسک به صورت دارند اما به شکل کلی، نیاز به محوطه جداگانهای برای استفاده از هوای آزاد دارنــد. از آن جا که بسته ماندن در و پنجرهها برای کارایی سیستم فشار منفی داخل بخش مهم است، مریضها در بلندمدت و در فضای بسته، دچار افسردگی میشوند. باتوجه به این که برخی بیماران ما حتی از سوی خانوادههای شان هم طرد شدند، مهم است به شرایط روحیشان توجه شود.» یکی دیگر از پرستاران نیز ادامه میدهد: «برای پرستاران، یکی از مهمترین مسائل، امنیت روانی و سلامت محیط است، به ویژه برای کار در چنین بخش حساسی. پرستار اگر امنیت روانی نداشته باشد، تمرکز هم نخواهد داشت. روی همین حساب، مهم است به شرایط کادر درمانی شاغل در این بخش توجه شود. یک دوره که ماسک N95 در بخش کم بود، ما حاضر بودیم از جیب خودمان هزینه کنیم تا سلامتمان تضمین شود. همه همکاران دلهره داشتند مبادا بیمار شوند، به ویژه آنها که مادر و پدر یک بچه هستند.»
پاسخ مدیـر بیمارستان شریعتی به گلایهها درباره کیفیت غذا، نبود محوطه پیادهروی و ماسک مخصوص
دکتر «سعید اشکانیفر»، مدیر بیمارستان شریعتی که مرکز اصلی درمان و نگهداری بیماران مبتلا به سل در شمال شرق کشور است، در پاسخ به گلایه پرستاران مشغول به خدمت در بخش مسلولین درباره کمبود ماسک و تجهیزات، در گفتوگو با خراسانرضوی توضیح میدهد: «تهیه برخی اقلام بیمارستان، با کم و زیاد مواجه است، ولی بهشکل کلی ما در زمینه تامین تجهیزات و دارو مشکلی نداریم و امکان ندارد مدتی طولانی با کمبود ماسک N95 روبهرو بوده باشیم. در بین پرستاران بخش مسلولین، یک مدل از ماسک N95 که فیلترینگ بهتری دارد، پرطرفدار است؛ شاید آن مدل وجود نداشته ولی این که بگوییم مدتی ماسک نبوده، اصلا امکان ندارد. کما این که ما در بخشهای مان، کیتهای حفاظت فردی داریم، که اگر به مرحله زیر صفر برسیم، از آنها استفاده میکنیم.» وی در پاسخ به گلایه نبود محوطهای مجزا برای آفتاب گرفتن و پیاده روی مسلولین در بیمارستان هم میگوید: «یک فضای نردهکشی شده وجود دارد، منتها من به چنین فضایی اعتقاد ندارم و معتقدم این دسته بیماران، میتوانند از کل محوطه استفاده کنند و اتفاق بدی هم نیفتد. حساسیتهای شدید و اغراقآمیزی که بین مردم راجع به بیماری سل وجود دارد، صحیح و لازم نیست و دوری غیرمنطقی از این عزیزان، غیراخلاقی است.» اشکانیفر درباره خرابی یخچال و کیفیت پایین غذای بیمارستان هم توضیح میدهد: «من تا الان گزارشی از بخش سل درباره خرابی یخچال دریافت نکردهام؛ باید درجه یخچال بالا و پایین شود تا به دمای نرمال برسد؛ ولی باز هم بررسی میکنم. درباره غذا هم مدعی هستم بین بیمارستان ها، ما جزو معدود بیمارستانهایی هستیم که غذای باکیفیتی داریم.» در ادامه، از اشکانی فر درباره هزینههای درمان بیماری سل پرسوجو میکنم که میگویـد: «هزینههای درمان و داروی این بیماری، کاملا رایگان است. فقط هزینه اقامت در بیمارستان دریافت میشود که آن هم بسیار ناچیز و تقریبا همهچیز رایگان است. طبق اسناد بخش مددکاری بیمارستان، درصد زیادی از هزینه بستری در بیمارستان هم، توسط خود ما و بهواسطه مشکلات مالی بیماران، چشم پوشی میشود. در مواردی هم که بیماران، مبتلا به سل مقاوم به درمان هستند، درمانشان کاملا رایگان است». وی در پاسخ به این سوال که آیا پرستاران بخش کافی هستند و نباید پرستاران، حضور پررنگتری در این بخش داشته باشند، توضیح میدهد: «در هیچ جای دنیا برای بیماران آسایشگاهی، پرستار به تعداد بیماران به کار نمیگیرند، چون اصلا لازم نیست. این دسته از بیماران، فقط باید داروهای شان را سر وقت دریافت کنند و هر سه، چهار روز یک بار، آزمایشهای مورد نیاز رویشان انجام شود. از نظر پروتکلهای درمانی، نیازی به حضور لحظهای پرستار در کنار بیماران نیست اما از آن جا که این بیماران، طولانی مدت این جا هستند، بهلحاظ روحی نیاز به توجه و همدلی دارنــد.»