
چند قاب و خاطره از لابه لای حرف ها و عکس های این روزها
تعداد بازدید : 46
از جنگنده آمریکایی تا روضه حاج حسین انصاریان
گروه پلاک عزت- اگرچه اولین گام انتقام سخت از شیطان برداشته شد، اگرچه «حاج اسماعیل قاآنی» قاسم سلیمانی دیگری است و اگرچه تمام مردم ایران، جبهه مقاومت و آزادگان جهان از این اقدام وحشیانه شیطان، غمگین هستند و چشم به انتقام بزرگ دوخته اند اما هنوز هم انگار چشم هایمان به در دوخته شده است که حاج قاسم برگردد. من هم همچون بسیاری از ایرانی ها، او را از نزدیک ندیدم اما همانند همه مردم این قدر زود دلم برایش تنگ شده است.در کنار همه این موارد، قاب ها و حرف های بسیاری هنوز مانده است که دلخوشی ها و التیام درد فراق میان ما و حاج قاسم است. در این گزارش تعدادی از قاب ها و حرف ها و خاطرات مرتبط با آن ها را با هم مرور می کنیم.
واکنش حاج قاسم از دیدن جنگندههای آمریکایی
فرمانده یگان فاطمیون ضمن تسلیت شهادت سردار سلیمانی خاطره ای از آرامش این شهید مقابل جنگندههای آمریکایی را روایت و داستان نماز شکر حاج قاسم در این عکس را این گونه توصیف کرد: «ما معمولا برای سرکشی به مناطق تحت درگیری با بالگرد در رفت و آمد بودیم. یکی از روزهایی که منطقه «حنف» در مرز عراق و سوریه از دست داعش آزاد شده بود به خواست حاج قاسم بنا شد به آن جا برویم تا سری به وضعیت منطقه و نیروها بزنیم و از اوضاع مطلع شویم. آمریکایی ها هم اعلام کرده بودند «تا مدار 55 درجه این منطقه کسی حق نداره نزدیک بشه.»هنگام پرواز حاجی شروع کرد در دفترش مطالبی را یادداشت کردن. همزمان جنگندههای آمریکایی هم با دیدن بالگرد ما تلاش میکردند ما را از مسیرمان منحرف کنند. البته آن ها نمیدانستند بالگرد حامل چه شخصیتی است. من که مضطرب شده بودم چند بار به حاجی گفتم جنگنده ها دارند نزدیک ما می شوند. اما ایشان با آرامش به نوشتن ادامه داد و حتی سرش را هم بلند نکرد که نگاه شان کند. چند دقیقه بعد به منطقه که رسیدیم سردار سلیمانی در نقطه صفر مرزی نماز شکر خواند و برگشتیم. »
(این عکس روایت همین خاطره است)
ابومهدی حکم را بوسید و...
فرمانده کمیته جست وجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح گفت: روزی شهید ابومهدی المهندس متواضعانه به ما گفت از شما میخواهم من را به عنوان مسئول پشتیبانی کار خودتان در عراق تعیین کنید. سردار سید محمد باقرزاده با اشاره به کمکهای ابومهدی المهندس در زمینه کار تفحص پیکرهای مطهر شهدا گفت: در بحث تفحص شهدا هم ما با کمک ایشان توانستیم فضایی را در عراق به وجود آوریم و با هدایت و تشویقش کار را پیش ببریم. در این زمینه شهید عزیز ابومهدی المهندس نیز به کمک ما آمد. روزی شهید ابومهدی المهندس متواضعانه به ما گفت از شما میخواهم من را به عنوان مسئول پشتیبانی کار خودتان در عراق تعیین کنید. طی جلسهای که با هم داشتیم، ایشان چهار بار روی این مطلب تأکید کرد. من ابتدا فکر کردم شوخی میکند و بعد اصرارش را دیدم درنهایت حکمی تنظیم و خدمتش تقدیم کردم. ایشان آن را بوسید و گفت که من این را ذخیره قبر خودم قرار میدهم و سند افتخاری برای من در فردای قیامت است که من پشتیبان کار تفحص شهدا بودم. شهید المهندس در این راه تفحص به ما هم کمک کرد. حدود 10 دست بیل مکانیکی و نفراتی را برای جست وجوی شهدا اعزام کرد. هنوز این برادران در حال کمک به موضوع تفحص شهدا هستند.
باید به احمد ثابت کنم که چقدر دوستش دارم
این روزها به ویژه در فضای مجازی ویدئویی از صحبت های سردار سلیمانی درباره رفیق و همراه سال های دیرینش شهید حاج احمد کاظمی منتشر شده است. اکنون بخش های بیشتری از دل گفته های حاج قاسم درباره کاظمی را مرور می کنیم:«خب، ما با احمد خیلی رفیق بودیم. هرچند من نمیدانم احمد بیشتر من را دوست داشت یا من بیشتر او را دوست داشتم. همیشه در ذهنم این بود که ای کاش میشد من یک طوری به احمد ثابت کنم که چقدر دوستش دارم. فکر میکردم بهترین چیزی که میتواند این را ثابت کند، این باشد که مثلاً من یک کلیه بدهم به احمد.وقتی احمد در جمع ما بود، تداعی همه زندگیمان را میکرد؛ هر چیزی که در زندگی به آن خوش بودیم. چهره باکری را در احمد میدیدیم، خرازی را در احمد میدیدیم. زینالدین را در احمد میدیدیم. همت را در احمد میدیدیم. خیلی از شهدا را ما در احمد خلاصه میدیدیم. شما وقتی یک کسی یادگار همه یادگاریهایت است، یادگار همه دلبستگیهایت است، یادگار همه بهترین دوران عمرت است، این را از دست میدهی، این یک از دست دادن معمولی نیست. احمد با رفتن خودش، همه ما را آتش زد.خب. مدت ها از زمان جنگ گذشته بود، دلخوشیمان به هم بود، نه این که پشتوانه خاصی برای همدیگر باشیم، قوت قلب معنوی برای هم بودیم. در بیان کردن موضوعات، نصیحت کردن هم و سطوح مختلف دیگری با هم رودربایستی نداشتیم.من همیشه به احمد میگفتم: «الهی دردت بخوره توی سرم». اصطلاح من بود نسبت به احمد، میگفتم: «دورت بگردم.» آن چه که مکنونات قلبیام است، از خدا میخواهم، خدا هر چه سریعتر مرا به او ملحق بکند و خودم را مستحق این عنایت خدا میدانم و به او اگر بنویسم، این را خواهم نوشت: «مرا ببر. ما را تنها نگذار.» این را خواهم گفت»
( برشی از کتاب ذوالفقار؛ خاطرات سردار شهید حاج قاسم سلیمانی )
بی تابی های این دختر در میان این همه بی قراری
دختر خردسال شهید هادی طارمی پاسدار همراه حاج قاسم، بیش از سایرین از فراق پدر رنج میکشد. اگر برای پدر محیا پیش از این اتفاقی می افتاد ، حاج قاسم حتما به دیدار محیا و خواهر کوچکش می آمد. حالا اما هادی پدر محیا با حاج قاسم با هم به آسمان پرواز کردند. شهید طارمی دو دختر 9 و 4 ساله دارد. خواهر کوچک تر محیا که چهار ساله است، هانیه نام دارد. هانیه هنوز مفهوم شهادت و رفتن پدر را نمیداند. او هنوز اطلاعی از نیامدن پدر ندارد. شاید بی تابیهای هانیه از شبهای بدون پدر آغاز شده است. اما قطعا این فرزندان شهدای ترور در فرا گرفتن صبر از سایر فرزندان شهدای مدافع حرم پیشی خواهند گرفت. سرگرد هادی طارمی که سالها به برادر شهید بودن خود افتخار میکرد، حالا به دیدار برادرش شتافته است. هادی طارمی برادر شهید جواد طارمی از شهدای هشت سال دفاع مقدس است. آنها اصالتاً زنجانی اما ساکن تهران هستند. هادی حدود 16 سال در لباس سبز سپاه به خدمت مشغول بود. او سالها در تیم حفاظتی شهید سپهبد قاسم سلیمانی حضور داشت.
من طاقت دیدن آن عکس ها را ندارم اما...
حاج حسین انصاریان را احتمالا بیشتر مردم با منبرها و سوز صدا و روضه خوانی هایش برای اهل بیت(ع) می شناسند. او همین روزها در مراسم دهه فاطمیه روضه ای برای شهادت حاج قاسم می خواند: «حاج قاسم چه خدمتی به این مملکت، به عراق به لبنان و سوریه کرد... چه شر عظیمی را از سر این چند مملکت ریشه کن کرد. چه توفیقی خدا به او داده بود. امروز یک نفر خواست عکس های پس از حمله به ایشان را به من نشان بدهد. گفتم من طاقت دیدن آن را ندارم... اما با آن وضعی که موشک و راکت با بدن می کند آدم را یاد گودال و قتلگاه سیدالشهدا می اندازد...»