روایت «محمد علی بهمنی» از ماجرای سرودن یک شعر رضوی
تعداد بازدید : 19
شرمندهام که همتآهونداشتم ...
شاعر و ترانه سرای خوش آوازه کشورمان با اشاره به شعر معروفش با مطلع« شرمندهام که همت آهو نداشتم ، شصتوسه سال راه به این سو نداشتم»، داستان سرایش آن را بازگو کرد.
«محمدعلی بهمنی» در گفت و گو با ستاد خبری جشنواره امام رضا(ع) گفت: من تا 63 سالگی به زیارت امام رضا(ع) نرفته بودم و عاقبت برای داوری جشنواره شعری با موضوع امام رضا (ع) به مشهد دعوت شدم و اتفاقا از بابت این موضوع شرمنده بودم. نیمههای شب به حرم رفتیم و تعجب کردم که با وجود سرمای زمستانی، سراسر حرم مملو از زائران بود. در حالت شرمندگی و بیماری که آن ایام به آن مبتلا بودم، زیر لب خطاب به حضرت، اظهار شرمساری کردم و بعد از زیارت، ناگهان این شعر به زبانم آمد. این شد که همان جا در بارگاه رضوی به این درک رسیدم که شعر، شاعر را میسراید و نه برعکس... .
بچه گانه است که شاعر برای جایزه شعر بگوید
عضو هیئت داوران جشنواره شعر رضوی درباره حضور شاعران در جشنوارههای ادبی نیز گفت: این که شاعری به جشنوارهای دعوت شود و صرفا برای آن جشنواره و به نیت دریافت جایزه شعر بگوید، کاری غیر شاعرانه، اضافی و بچهگانه است. « البته اگر شاعر از لحاظ ذهنی با محتوایی که قرار است بگوید، سنخیت داشته باشد، نمیتوان از او در این بخش گلهای داشت و کارش مورد تأیید است. وی ادامه داد : این که شاعر بنشیند و از سر فراغت شعری بگوید، کار به سرانجام نمیرسد. به همین دلیل، معمولاً شعرهای سفارشی، ضعیف از آب در میآیند و ماندگار نمیشوند مگر این که سفارشدهنده، نه فرد و نهاد و جشنواره بلکه خود همان موضوع باشد که به ضمیر شاعررسیده است. وی با تاکید بر نقش مطالعه در مرغوب شدن اشعار شاعران مذهبی، گفت: درست است که شعر خوب در قالب الهام اتفاق میافتد اما نباید فراموش کرد که مطالعه بیشتر، بینش وسیعتری به شاعر می دهد و الهامات شاعرانه نیز در ظرفی بزرگتر اتفاق میافتد و میتوان انتظار داشت شعری مرغوبتر و خلاقانهتر سروده شود.
شرمندهام که همت آهو نداشتم
شصت و سه سال راه به این سو نداشتم
اقرار میکنم که من – این های و هوی گنگ-
ها داشتم همیشه ولی هو نداشتم
جسمی معطر از نفسی گاه داشتم
روحی به هیچ رایحه خوشبو نداشتم
فانوس بخت گمشدگان همیشهام
حتی برای دیدن خود سو نداشتم
وایا به من که با همه هم زبانیام
در خانواده نیز دعاگو نداشتم
شعرم صراحتیست دلآزار، راستش
راهی به این زمانه ناتو نداشتم
نیشم همیشه بیشتر از نوش بوده است
باور نمیکنید که کندو نداشتم؟!
میشد که بندگی کنم و زندگی کنم
اما من اعتقاد به تابو نداشتم
آقا شما که از همهکس باخبرترید
من جز سری نهاده به زانو نداشتم
خوانده و یا نخوانده به پابوس آمدم؟
دیگر سوال دیگری از او نداشتم