سفرنامه ها و یادداشت های تاریخی از شهرمان چه گفته اند؟
تعداد بازدید : 97
مشهد به روایت سیاحان
نویسنده : غلامرضا آذری خاکستر
از زمانی که پای مستشرقان به ایران باز شد، قلمشان نیز تراوش گرفت به روایت گری از سرزمین مان. آن ها درگروه های مختلف برای سیاحت یا پیگیری مسائل سیاسی و اجتماعی به ایران وارد می شدند و در طول سفرشان به گوشه و کنار این آب و خاک سرک می کشیدند و مشاهداتشان را می نگاشتند. یادداشت هایی که بعدها در قالب سفرنامه گردآوری می شد.
در این میان، شهر مشهد نیز از دوره صفویه به بعد مورد توجه مستشرقان و سیاحان قرار می گیرد، به طوری که در عهد قاجار تعدادی از آن ها ضمن سفر به مشهد از نقاط مختلف خراسان دیدن می کنند. اغلب سیاحانی که به این شهر قدم می گذارند از تاریخ و جغرافیا، مسائل نظامی، زیارت و بناهای مذهبی، آداب و رسوم، مردم شناسی و ...نوشته اند. در این نوشتار روایت های آن ها را از احوال مشهد و مردمانش برای شما گرد آورده ایم.
اعیان و اشراف
ادموند ادنوان خبرنگار ویژه روزنامه «دیلینیوز لندن» بود که در دوران قاجار به شهرمان سفر می کند. او با تیزبینی، عملکرد و رفتارهای گروه های مختلف جامعه از جمله اعیان و اشراف مشهد را مورد توجه قرار داده و راجع به این طبقه در تحلیلی نوشته است: «اعیان و اشراف مشهد مثل سایر نقاط وقتی از منزل خارج می شوند با حاشیه حرکت می کنند و معمولا چهار پنج نفر به دنبال هریک از آن ها به راه می افتند. یکی از شرایط این است که در انظار عمومی متین و موقر و با قدم آهسته و به عبارت اخری، شتر مآبانه حرکت کنند والا به جلفی و سبکی معروف می شوند. این رسوم پوشیده رفتهرفته در تهران موقوف شده و البته به تدریج به ایالات ولایات هم سرایت خواهد کرد و مردم شهرستان ها نیز متدرجا این حرکات بی معنی را کنارخواهند گذاشت.»[1] یا غلامحسین خان افضل الملک که در سال 1320ق. سفری به خراسان داشته، از مردم مشهد آن دوران چنین نوشته است: «در ایام توقف در مشهد مقدس، علما و فضلا و خانواده های بزرگ و اشراف و اعیان شهر و خوانین و طبقه نوکر ایالتی مرا تنها نگذاشتند، اعم از این که با من سابقه آشنایی داشتند یا نداشتند. از روی محبت با من دیدن کرده، به صحبت من بسی مایل بودند. شب ها و روزها بسی ضیافت ها کردند و دعوت می نمودند. اغلب از دعوت ها طفره می رفتم و عذرها می خواستم لکن در بعضی جاها که مجبور بودم و سابقه ارادت داشتم ناچار بودم که به دعوت ایشان حاضر شوم. صاحبخانه به هوای من چند نفر از محترمین را هم دعوت می کرد و هر مجلسی به طور خوشی انقضا می یافت.»[2]»
والی ضعیف الدوله
مک گرگر که در دوره قاجار به مشهد آمده ضمن دیدار با تعدادی از بزرگان مشهد نوشته است: «یکی از اولین ملاقات هایم با والی، استاندار خراسان یعنی ظهیرالدوله بود. وی مردی بسیار مودب بود ولی کودن می نمود. بی تردید گماشتن چنین مرده متحرکی که بیشتر شایسته نام «ضعیف الدوله» است، به استانداری خراسان- یعنی یکی از مهم ترین استان های کشور- از جانب شاه بسیار خنده دار به نظر می رسد... به هر حال باید بگویم که ایرانیان در نشست و برخاست بسیار آداب دانند و هم صحبت های خوبی هستند. البته من داد و ستدی با ایشان نداشتم، شاید اگر می داشتم نظرم درباره آن ها کمی فرق می کرد.»[3]
تجار
«تجار و کسبه مشهد از سایر طبقات متمایزند و به خوبی شغل و کار آن ها تشخیص داده می شود. مثلا بازاری ها قبا و ارخالق می پوشند و عمامه کوچک شیر و شکری بر سر می گذارند و مامورین و کارمندان دولت کت و شلوار فرنگی بر تن می کنند.»[4] هانری رنه دالمانی هم از مهارت زرگرهای مشهد مطالبی بیان کرده است: «زرگرها انگشترهای درشتی درست می کنند که حلقه آن نقره و نگین آن فیروزه است و گاهی برای ارزانی نگین آن ها را از بلور درست می کنند و آن ها را «الماس نما» می گویند.» [5]
زنان
جو مذهبی مشهد موجب شده تا در کنسولگری های مستقر در مشهد، زنان ایرانی حضور نداشته باشند. آنتونی وین در کتاب «ایران در بازی بزرگ» به این موضوع پرداخته و نوشته است:« ما فقط خدمتکار مرد در خانه داشتیم که اجازه نداشتند پا به اندرون کسی بگذارند.»[6] ادوارد ییت نیز درباره زنان مشهد با اشاره به بحث خرافات در بین زنان به ماجرای شیر سنگی در میدان سرآب مشهد می پردازد، بدین نحو که:«در نزدیکی دروازه سرآب یک شیر سنگی قرار دارد زنانی که بچه دار نمی شوند یا آرزوهای دیگری دارند از مسافت های دور و نزدیک برای برآورده شدن حاجاتشان به سوی این شیر می آیند.» [7] این سیاح در بخش دیگری از سفرنامه اش به سیزده بدر و حضورنداشتن زنان در این مراسم در آن ایام اشاره کرده است که نمی توان به طور قطع به این روایت اعتماد کرد.
بازار و مردم شناسی
اما در سفرنامه ها بازار و مسائل مردم شناسی نیز نمود داشته است. فردریک چارلز ریچاردز 1878/1932م. از مستشرقان و عضو انجمن سلطنتی نقاشان و حکاکان انگلستان که در دوره قاجار به مشهد سفرکرده پس از توصیف مشهد راجع به بازار و مردم نوشته است: «مشهد شهری بسیار با روح است و قسمت تازه ساز و جدید آن به سرعت پوششی از تمدن مغرب زمین به خود می گیرد. همچنین نباید تصور کرد که زندگانی بازرگانان شهری فقط در اطراف حرم می گذرد. چه، معامله قالی و فیروزه و تریاک مقداری از اوقات آن ها را می گیرد. بازارهای مشهد گرچه از لحاظ معماری جالب نیست، اما از لحاظ انواع مختلف اشخاصی که در آن دیده می شود بسیار غنی است.»[8] «در خیابانی که در جلوی دروازه بست حرم واقع گردیده همیشه جمعیتی مرکب از طبقات مختلف زوار با لباس های گوناگون دیده می شود و اهالی زیرک و باهوش مشهد آن ها را ترغیب به خریدن دعا و طلسم و اشیای پر زرق و برق و زیورآلات می کنند تا آن ها را به عنوان رهاورد با خود ببرند. جمعه برای خرید و فروش و مبادله کالا چه در داخل و چه در خارج بست روز مهمی محسوب می شود. در آن جا پس از چانه زدن بسیار، مجموعه ای از لباس های مستعمل گوناگون، که شخص فکر می کند هنگامی که در تصرف صاحب قبلی بوده آخرین مراحل خود را طی می کرده در زیر اشعه خورشید، دست به دست می گردد. این جا نیز یکی از محل هایی است که می توان جمعیت مرکب از طبقات گوناگون مردم را مشاهده کرد. گرچه با منسوخ شدن عمامه و جامه محلی نیمی از زیبایی این منظره از بین رفته، با این حال در این محل جمعیتی از مردم با چهره های مختلف و آشنا به زبان های گوناگون دیده می شوند و در این بین خوابیدن و خوردن و چای نوشیدن و استعمال دخانیات در ملأ عام نقش مهمی ایفا می کند.»[9] نگاه تیز بین وامبری خاورشناس و سیاح مجارستانی که سال 1864م. وارد مشهد شده توصیف قابل توجهی از مردم و بازار در بازار مشهد ارائه کرده است. «کثرت عظیمی از مردها در کنار سایه بان یا دستگاه اجناس خود یا در جلوی مغازه ها، در دو طرف خیابان می ایستند یا در خیابان ها در حالی که کالاهایشان را بر روی سر یا شانه یا دست حمل می کنند حرکت کرده و راه خودرا در میان جمعیت باز می کنند و اجناس را با جیغ و داد برای فروش عرضه می نمایند و فعالانه و با چالاکی این طرف و آن طرف می روند و ولوله عجیبی به راه می اندازند و در همان حال با سردادن آواز، خریداران را به خرید کالاهای شان تشویق می کنند. کاملا غیرممکن به نظر می رسد که شخص بتواند راه خود را از میان انبوه متراکم انسان بازکند. اگر بخواهیم عناصری را که باعث این ازدحام می شوند تفکیک کنیم می بینیم که شامل عابران پیاده، اسب سواران، شترهای بارکش، قطار قاطرهای به هم بسته، عدل های کالا و کجاوه هاست. در این کجاوه ها بانوان نیمه محجبه دلربا نشسته اند که دزدیده نگاه های عشوه گرانه ای به سوی شما می افکنند.»[10]
گداها
مولف سفر زمستانی در بدو ورود به مشهد با تعدادی از گداها مواجه می شود. وی شرح این سفر را چنین گزارش کرده است. «در آغاز ورود به شهر مشهد متوجه شده بودم که در خیابان های منتهی به دروازه ها تا مسافت یک فرسخ خارج از آن و در کوچه ها و پس کوچه هایی که از آن ها می گذشتم عده فراوانی گدا وجود دارد اما هیچ خبر نداشتم که در واقع در این جا ازدحام کرده اند. پیرمردان و پیرزنانی که در زارترین احوالی که حاکی از شدت نیازمندی و بدبختی و بیماری آنان بود در هر قدم به مافشار می آوردند و به نام امامان از ما التماس دستگیری داشتند.» [11]
منابع
[1] واحه مرو: ماجراهای مسافرت به مناطق روسی حاشیه شرقی دریای خزر در سالهای ۱۸۷۹-۱۸۸۱ میلادی و پنج ماه اقامت در میان ترکمنهای تکه مرو. ادموند ادنوان؛ ترجمه حسین سعادتنوری؛ پژوهش و تصحیح سیدمهدی سیدقطبی، حسنعلی فریدونی. قم: مجمع ذخایر اسلامی. ۱۳۹۶، ص403
[2] سفرنامه خراسان و کرمان. غلامحسین خان افضلالملک؛ به اهتمام قدرتا... روشنی زعفرانلو. تهران: توس، ص54
[3] مک گرگر شرح سفری به ایالت خراسان. کلنل سی. ام. مکگرگر؛ ترجمه مجید مهدیزاده. ج1 مشهد: آستان قدس رضوی، معاونت فرهنگی. ۱۳۶۶، ص256
[4] واحه مرو: ماجراهای مسافرت به مناطق روسی حاشیه شرقی دریای خزر، ص402
[5] سفرنامه از خراسان تا بختیاری: مشتمل بر: طرز زندگی، آداب و رسوم، اوضاع اداری، اجتماعی، اقتصادی، فلاحتی و صنایع ایران از زمان قدیم تا پایان سلطنت قاجاریه. هانری رنه دالمانی؛ ترجمه و نگارش: فرهوشی. تهران: امیرکبیر. 1335، ص640
[6] ایران در بازی بزرگ. آنتونی وین؛ ترجمه عبدالرضا (هوشنگ) مهدوی. تهران: پیکان. ۱۳۸۳، ص166
[7] سفرنامه خراسان و سیستان. چارلز ادوارد ییت؛ ترجمه قدرتا... روشنی زعفرانلو. مهرداد رهبری. تهران: یزدان. ۱۳۶۵، ص310
[8] سفرنامه فردریچارد. ترجمه مهین دخت صبا. تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب. ۱۳۴۳، ص276
[9] همان، ص282
[10] زندگی و سفرهای وامبری: دنباله سیاحت درویش دروغین. آرمینیوس وامبری؛ ترجمه محمد حسین آریا. تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی. ۱۳۷۲، ص269
[11] سفرنامه فریزر معروف به سفر زمستانی از مرز ایران تا تهران و دیگر شهرهای ایران. جیمز بیلی فریزر؛ ترجمه منوچهر امیری. تهران: توس، ۱۳۶۴، ص305