خاطرات یک نعش کش –قسمت سی و نهم
تعداد بازدید : 35
دمی با فرهیختگان، در مسیر دیار باقی
نویسنده : میلاد خوشخو
اگر فکر میکنید تمام میتهای جابهجا شده توسط ما مشکل دارند یا کلاً کمیت عقلشان لنگ است، سخت در اشتباهید. شاید عامل اصلی این سوء برداشت خودم باشم که همیشه ماجرای مردههای حاشیهدار و کج و کوله را به خوردتان دادهام. اما اصلا این طور نیست! چه بسیارند متوفیان فرهیخته و مبادی آداب که در گذرگاه دیار باقی دقایقی میهمان آمبولانس برزخی ما هستند تا شاخه گلی از گلستان وجودشان بچینیم. همیشه که نباید از ظلمات گفت... یک بار هم شرح حدیث عشق باشد؛ مثل امروز.
متوفی امروز کسی نبود جز نویسنده نامی کتاب نفیس «گوساله را گاز بگیر». حتماً تعداد زیادی از شما خوانندگان محترم این کتاب را مطالعه فرموده، یا حداقل بسیار درباره آن شنیدهاید. جهت اطلاع آن دسته از خوانندگان که با این کتاب آشنایی ندارند باید نکاتی را عنوان کنم. این اثر ارزشمند از جمله آثار خودشناسی بوده و راهکارهایی برای زندگی بهتر ارائه میدهد. چکیده کتاب بیانگر ابعاد درونی وجود انسان میباشد. به گفته نویسنده هر شخص دارای یک کودک درون است که در صورت عدم پرورش صحیح تبدیل به گوساله بیرون میشود. در فرازهایی از کتاب به زیبایی، مفهوم ظهور و بروز گوساله تشریح گردیده که در ادامه به آن خواهم پرداخت.
شروع خاطره امروز از آنجا بود که بعد از بار زدن متوفی و توی مسیر، جناب مبارکه با حالتی بسیار خونسرد شیشه پنجره راننده را پایین کشید و بعد از بیان غلیظ عبارت وزین «خخخخخاااااااخخخخخ»، ترکیباتی را از دهان خویش به بیرون پرتاب کرد. اگرچه اوایل دوره آشنایی با ایشان و هنگام شروع به کارم این موضوع قدری حساسیت برانگیز و مشمئز کننده بود، اما رفتهرفته به آن خو گرفتم. مثل خیلی چیزهای دیگر، مانند مبحث افزایش قیمت مرغ و گوشت که اول کمی خاطر انسان را مکدر میکند و کم کم به حدی با پوست و گوشت و استخوان آدم یکی میشود که با نبودنش نفَس نفوس میگیرد و ادامه حیات ممکن نیست. حکایت من هم چیزی در همین مایهها شد. از اشمئزاز و «اَهاَه» گفتنها به این حرکت مبارکه، رسیدم به «بهبه» گفتنها و «ناز نفست»ها سر دادن. این بار اما مقوله به «بهبه» من ختم نشد و بلافاصله یک نفر گفت: «چه گوساله پرواری!» صدای متوفی بود خطاب به همکارم. وقتی برگشتم دیدم کسی نیست جز جناب آقای «آریان گریسی» که اشتهار ایشان از نگارش همان کتاب «گوساله را گاز بگیر» نشأت گرفت. بلافاصله از شدت ذوقزدگی هرآنچه گذشته بود فراموش کرده و بیدرنگ گفتم: «استاد!!! هرگز فکر نمیکردم افتخار کشیدن نعش شما نصیب من شود!»
مبارکه (با بهت و عصبانیت): «نفهمیدم... چی شد؟ با من بود؟! به من گفتی گوساله میت بی ادب؟!»
آریان گریسی: «دلخور نشو دوست عزیز... راستی چه تف بسیطی کردی!»
مبارکه: «الکی حرف تو حرف نیارا! با کی بودی تو؟»
آریان گریسی: «خلط مبحث نمیکنم جناب... اتفاقاً بحث خلط میکنم.»
من: «بهبه... چه بحث شیرینی میکنید استاد!»
مبارکه: «بابا جمع کنید دیگه جل و پلاستون رو... حال پال ما رو بهم زدین! بس کن دیگه تو هم هی میگی استاد، استاد.»
من: «آرام باشید جناب مبارکه. ایشان جناب آقای دکتر آریان گریسی، یک نویسنده برجسته هستند.»
مبارکه: «حالا میخواد گریسی باشه یا واسکازینی، برجسته یا فرو رفته... برای چی توهین میکنه؟»
من: «قصد ایشان توهین نبود. بلکه در راستای موارد مستدل یاد شده در کتاب مشهور خویش، گوساله وجود شما را کشف کردند.»
مبارکه: «خجالت بکش دکتر! من هرچی حرف نمیزنم وضع داره بدتر میشه انگار.»
آریان گریسی: «ناراحت نشو مرد... همه ما یه گوساله بیرون داریم. از جمله خود من؛ یا حتی همین همکارت که به خلط پراکنی تو گفت بهبه.»
من: «احسنت... احسنت... چه نیکو گوساله مرا هویدا کردید استاد.»
مبارکه: «نخیر... شما حالتون خوب نیس بابا. جریان این گوساله چیه اصلا؟ لااقل بگین ما هم بدونیم.»
من: «با اجازه استاد گریسی... ایشان در کتاب «گوساله را گاز بگیر» به بروز بخشی از رفتارهای ناهنجار اجتماعی در جامعه اشاره میکنند و آن را حاصل رشد گوساله وجود هر شخص میدانند که زمانی کودک بوده و کمکم گوساله و بعضاً گاو میشود. عوامل متعددی در ایجاد این مقوله نقش دارند که مجال بسط آن نیست. اما برای روشن شدن موضوع به مواردی از مصادیق رفتارهای اجتماعی حاصل از بروز گوساله بیرون که توسط استاد ذکر گردیده، اشاره میکنم:
۱- رانندگانی که در خیابانهای شلوغ اتومبیل را دوبله و بعضاً سوبله پارک نموده و هنگام پیاده شدن پس از باز کردن درب خودرو و منتهی الیه آن به وسیله لگد، ناگهان دو متر آن طرفتر روی زمین میپرند.
۲- عابران پیادهای که در حال رد شدن از عرض خیابان و از زیر پل عابر پیاده، به صورت اریب و پشت به جهت آمدن خودروها میخرامند.
۳- راکبین وسائط نقلیهای که با الگوبرداری از نوع حرکت مار زنگی در اتوبانها تردد میکنند.
۴- رانندگانی که در ترافیک سبک و سنگین راههای دو طرفه، به محض ترمز گرفتن اتومبیل جلویی برای سبقت به لاین مقابل رفته و آن را نیز مسدود میکنند.
۵- افرادی که هیچ فرصتی را برای انداختن زباله روی زمین از دست نمیدهند.
۶- اشخاصی که دَرِ دهانشان در معابر عمومی باز است و یا به چشمان تکتک رهگذران از ذکور و اناث خیره میشوند.
۷- افرادی که کلیه اموال عمومی پُرتابل را مناسب برای استفاده در منزل خویش میدانند.
۸- جماعتی که از صف نان و بنزین گرفته تا نوبت مطب پزشکی و بانکها به دنبال کاتالیزور جهت تسریع پروسه و سبقت از دیگران هستند.
لازم به ذکر است؛ تمامی موارد مذکور با انواع سوء استفادهها در عرصه روابط اجتماعی، خود را زرنگ و سایرین را ساده لوح میپندارند. حال آنکه دیگران اغلب به خوبی و به وضوح گوساله بیرون آنها را مشاهده میکنند.
مبارکه: «خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم دکتر... راس میگهها واقعاً... بعداً ما جماعت پا میشیم میریم فرنگستون میگیم بهبه... کف زمین چقد تمیزه! یا بهبه... همه چقده منظم میرن و میان... (ناگهان وسط حرف زدن ترمز شدیدی کرد و گفت:)ای وای! دیدی چی شد دکتر؟ فکرمو مشغول کردی از خروجی اتوبان رد شدیم.»
سپس با استفاده از دنده عقب حدود ۱۰۰ متر برگشتیم و با خوشی و خرمی وارد مسیر صحیح شدیم. با این حرکت جناب مبارکه، میت کفنش را روی سرش کشید و در حالی که سعی میکرد دوباره بمیرد گفت: «خدا رو شکر که داره تموم میشه...» و سپس مرد.
مبارکه: «خدا رحمتش کنه... حرفای خوبی میزد. البته من قبلاً یه میت دربستی داشتم به اسم «خاور کرممند» که حرفاش خیلی شبیه این بود.»
بنده نیز با تایید فرمایشات همکارم سری به نشانه افسوس تکان دادم و همگی با هم راهی قبرستان شدیم.