گفت و گویی خواندنی با پیشکسوت کشتی
تعداد بازدید : 73
تختی گفته بود، این پسر آینده خوبی دارد
نویسنده : شریفی پور
«این طور که میدوید، اصلا زندگی هم میکنید؟» این را مردی از من میپرسد که در 75سالگی، به قول خودش خیلی بیشتر از شناسنامهاش زیسته است. قرارمان یک گفت وگو از دیروز و امروز است اما پیش از آنکه پای خاطرهها وسط بیاید، نصیحتم میکند که؛«قدری آرامتر! این ثانیهها به غایت سریع از کنارمان میگذرند، باید زندگی کرد وگرنه یک روز صبح بیدار میشویم و میبینیم که گرد خاکستری پیری بر موهایمان نشسته است اما هرچه زیستیم، چون خوابی آشفته بوده است.» این کلمات «منوچهر نوروزی» یکی از پیشکسوتان سرشناس کشتی مشهد است که با یک کوه خاطره مقابلمان نشسته و از گذشته میگوید.
مشوقم در ورزش، خودم بودم
16سال داشتم که برای اولین بار وارد گود کشتی شدم، اما آنچه مرا عاشق این رشته کرد، تماشای کشتی جهان پهلوان تختی بود. آن روزها با وزن 47کیلو زیر دو خم رقبا را میگرفتم، حتی هنوز سالن مهران هم ساخته نشده بود، پس گود زورخانه، محل زورآزمایی ما بود. البته جهان پهلوان تختی و مصطفی طوسی هم از گود زورخانه شروع کرده بودند چند سال بعد سالن خیام در مشهد ایجاد شد و در پی آن باشگاه جوانان شکل گرفت. خانوادهام خیلی علاقهای به این عشق تازه من نداشتند، پدرم معتقد بود باید بروم دنبال حرفهای که برایم معاش آیندهام را بسازد؛پس هر چه در ورزش شدم، مشوقم خودم بودم و خودم.
میخواستیم مثل تختی قهرمان گود کشتی و فاتح قلب مردم باشیم
- خون پُرجوش جوانی، فرصت حساب و کتاب را از آدم میگیرد. خاطرم هست آن روزها پول برایم بیمعنی بود. در آن روزها برای اردو که دعوت میشدیم، به ما روزی 20تومان میدادند. هر چند در کشتی آن زمان افرادی از طبقات ضعیف و متوسط جامعه حضور داشتند اما هیچ وقت برای پول بازی نمیکردند و تنها هدفشان قهرمانی کشور و جهان بود، برای من هم هدف فقط همین بود و بس.
- برای ما که جوانتر بودیم، تختی اسطوره بود. میخواستیم یکی مثل او باشیم، هم قهرمان گود کشتی باشیم و هم فاتح دل مردم. برای همین عشقمان این بود که اگر تختی به مشهد میآمد، باخبر شویم و پا به رکابش برویم. پهلوان زیاد به مشهد می آمد و به امام رضا(ع) ارادت بسیاری داشت. هروقت نزدیک حرم میرسیدیم دربند ورودی حرم، زانو میزد و زمین را میبوسید. تختی قبل از هر مسابقه برون مرزی به پابوسی آقا امام رضا(ع) میآمد. تختی در دنیا بی نظیر بود و قهرمانی در تاریخ به بزرگمردی و جوانمردی تختی نداشتیم؛ فرد عجیبی بود بارها پیشنهاد شهرداری تهران را به وی دادند اما قبول نکرد.تختی نمیگذاشت دستش را در مقابل قهرمانان و بزرگان بالا بگیرند خودش را همیشه کمترین میگرفت، همین افتادگیاش هم او را محبوب دلهای مردم کرد. نظیرش دیگر پیدا نمیشود.
خداحافظی بعد از فوت تختی با کشتی
- چند بار جلوی تختی کشتی گرفتم و از کشتی من تعریف میکرد حتی به احمد وفادار گفته بود که این پسر آینده خوبی دارد، اما متاسفانه به خاطر ضرب خوردگی از کشتی کنار کشیدم، از طرفی هم بعد از فوت تختی تا مدتها دل و رمق نداشتم و بعد از 13سال( دقیقا دوسال بعد از فوت تختی) با تشک کشتی خداحافظی کردم.
- بیشتر کشتیگیران هم دوره ای من به خاطر ضرب خوردگی یا مسائل مالی از کشتی فاصله گرفتند و سالهاست که خیلیهایشان را ندیدم؛ از هم دورهایهایی که ارتباط دارم عسگر ناجی است که مربی کشتی استان بود، بعضیها را سالهاست ندیدم اما با بعضی از قدیمی ها و هم دوره ای ها هنوز در ارتباطم.
قبای خدمت بر تن آقای کشتیگیر
- سال 1348 که ورزش را کنار گذاشتم، برای معالجه به آلمان سفر کردم، برای 7سال در آنجا پذیرش گرفتم و همانجا مهندسی ماشین آلات خواندم. البته آنجا برای مربیگری در یکی از باشگاههای ورزشی این کشور پیشنهاد داشتم اما به دلیل ضرب خوردگی قبول نکردم ، فارغ التحصیل که شدم به مشهد بازگشتم و در شهرداری این شهر مشغول به کار شدم. برای مدتی رئیس سازمان موتوری بودم بعدها به منطقه دو شهرداری رفتم و آنجا به عنوان شهردار مشغول به کار شدم واز سال 55 تا پایان 57 در این منطقه خدمت کردم.
- اوایل انقلاب، چوبک شهردار مشهد بود آن زمان مرگ بر شاه تازه شروع شده بود، و اولین بار در طبقه بالای شهرداری با آقای چوبک بودیم که صدای جمعیت را شنیدیم برایمان واقعا تازگی داشت و از آن زمان همیشه در راهپیماییها و تجمعات شرکت میکردم. شهرداری مشهد بعدها با رشد شهر خیلی بزرگ و بزرگ تر شد و امروز عملا سکاندار یک کلانشهر است.
جوانها را تشویق میکنم بروند دنبال عشقشان
همیشه به جوانترها میگویم بروید دنبال عشقتان. همانی که میدانید حاضرید پایش عرق بریزید و انرژی بگذارید. چون فقط در همان حوزه است که موفق خواهید شد و از توفیقتان لذت خواهید برد.