روایت خانواده شهدای مدافع حرم لشکر فاطمیون از دیدار با رهبر انقلاب
بهار امسال برای خانواده شهدای مدافع حرم لشکر فاطمیون رنگ و بوی دیگری داشت. آن ها امسال به یک میهمانی نوروزی ویژه دعوت بودند؛ دیدار با رهبر انقلاب، در حرم مطهر امام رضا(ع). خانواده شهدای مدافع حرم لشکر فاطمیون متشکل از رزمندگان داوطلب افغانستانی در گفت و گو با تسنیم از این دیدار سخن گفتهاند.
چشم در چشم هم صحبت شدیم
«محمدجواد خاوری» برادر سردار شهید محمدرضا خاوری از حال و هوای شب دیدار میگوید: «خوشبختانه این دیدار، افتخاری بود که بهبرکت خون شهدا نصیب من و خانوادهام و تعدادی از خانواده های شهدای فاطمیون شد. بسیار برنامه خوبی بود. اولاً من اصلاً فکرش را هم نمیکردم که این برنامه مختص خانواده شهدای فاطمیون باشد و حتی این که حضرت آقا با تک تک افراد خانواده شهدا احوالپرسی و خوش و بش داشتند، جویای احوالشان بودند و به حرفها و درددلهای تک تک این افراد با صبر و شکیبایی زیادی گوش دادند. این اتفاق اصلاً برای من قابل تصور نبود. هیچ در زندگیام فکر نمیکردم که ایشان را روزی از نزدیک ببینم و ایشان دست مرا محکم در دستان خود بگیرند و چشم در چشم من لبخند بزنند و صحبت کنند.
سالی که نکوست از بهارش پیداست
«زینب خاوری»، خواهر سردار شهید محمدرضا خاوری هم از این دیدارچنین روایت می کند: «من تا سالها هیچگاه تصورش را هم نمیکردم روزی رهبری را ببینم. اما از سه سال پیش که داداش رضا و ابوحامد پا در این وادی گذاشتند میخواستم هرطور شده، حتماً ایشان را ببینم و حرفهای زیادی داشتم که به ایشان بگویم. زمانی که رضا به شهادت رسید بعد آن فقط از خدا دو خواسته داشتم که فکر می کردم امکان ندارد برآورده شود. از خدا خواستم دو نفر را از نزدیک ببینم؛ یکی مقام معظم رهبری و دیگری سردار سلیمانی. یکی دو روز مانده به سالتحویل یکی از معاونان حاج قاسم به دیدنمان آمد و هدیهای از طرف سردار برایمان آورد و حالا هم در کمال ناباوری دیدار آقا نصیبم شد. درست در چهار قدمی آقا نشسته و خیره به سیمای نورانی، آرام و خندان ایشان، بودم. در محضر ایشان هیچ نداشتم که بگویم سراپا گوش شده بودم، برخی گریه میکردند و بعد مراسم گفتند اصلاً در حال خود نبودند و متوجه برخی اتفاقات و صحبت ها نشدند، اما من تک تک لحظه ها را به خاطر سپردم. هیچگاه لذت شیرینی این دیدار را از یاد نخواهم برد. سالی که نکوست از بهارش پیداست، من هم میگویم زین پس همه نیکوست و از این بهار پیداست.
خشکم زده بود وقتی آقا اسم مرا خواندند
«مهدی خاوری» کوچک ترین پسر این خانواده که بهتازگی از جبهههای دفاع برگشته است چنین میگوید: «به این امید قدم بر سنگفرشهای حرم نهادم که به آقای مهربانیها خواهم گفت پنج دقیقه فرصت بدهند تا حرفهایم را به رهبرم بزنم و ایشان بدون شک رد نخواهند کرد.
با این وجود انتظار نداشتم این دعایم مستجاب شود. اما در حین دیدار، ایشان اسم مرا خواندند و من در جایم خشکم زده بود که یکی از مسئولان گفتند «بلند شو برو کنار آقا ». از جایم کنده شدم و به خود آمدم که ایشان دست مرا بهگرمی فشردند و مرا بوسیدند و احوالم را پرسیدند و این که به چهکاری مشغولم و چه میکنم. به ایشان گفتم «آقا، به مادرم بگویید اجازه بدهد من برگردم سوریه، بگذارند بروم».
حضرت آقا لبخندی زدند و گفتند: من هرگز این حرف را نمیزنم. از رهبری فرصت خواستم که چند نکته را به عرض ایشان برسانم و آقا گفتند «بفرمایید» و من از چند مسئله که مشکلات فاطمیون و مهاجران بود سخن گفتم و آقا با توجه و حوصله خاصی گوش میدادند و برای تک تک موارد نکاتی را یادداشت کردند. جالب تر این که من قبل مراسم قصد داشتم نامه ای برای آقا بنویسم و به ایشان بدهم که ممکن نشد. با این حال باورم نمیشود که خود آقا فرمودند: «برو و نامهای مفصل بنویس و فردا برایم بیاور». حتی شخصی را مسئول گرفتن نامه از من کردند که چند بار با من تماس گرفتند و پیگیر نامه شدند.
درد دل های پدر و مادر شهید
«آمنه رضایی» و «محمود خاوری» پدر و مادر سردار شهید خاوری هنوز لبخند دیدار آن شب را بر لب دارند و هنوز هم باورشان نمیشود که ایشان را دیده اند و مورد تفقد قرار گرفته اند. والدین شهید خاوری در دیدار با رهبری از نحوه شهادت فرزندشان و پیکری که تنها نشان و یادگاری از آن بازگشت میگویند و مقام معظم رهبری ایشان را دلداری می دهند و از درگاه خداوند برای شهید و همینطور پدر و مادرش اجر اخروی و صبر و پاداش دنیوی مسئلت و در پایان هدایایی بهرسم یادگار به والدین شهید اهدا می کنند.
بزرگی که فرزندان شهدا ایشان را پدر خود میدانند
همسر شهید علیرضا توسلی (ابوحامد) هم از این دیدار سخن می گوید: بهحول و قوه الهی در بهار طبیعت و در آستانه ولادت دخت نبی گرامی اسلام(ص) فاطمه زهرا(س)، با دعای امام زمان(عج) و شهدای بزرگوارمان در مضجع شریف امام رضا (ع) دیدگانمان به رهبری فرزانه و پدری دلسوز روشن شد. بزرگی که فرزندان شهدا ایشان را پدر خود میدانند. به واسطه این دیدار تمام چشمانتظاریهای چندساله ما پایان و روح و روان ما صیقل یافت و تجدید قوایی شد برای آن که هرچه بهتر در مسیر شهدای بزرگوار گام مؤثری برداشته شود و از خداوند میخواهیم که این دیدارها به صورت سلسلهوار و مداوم انجام گیرد و به تحقق آرمان شهدا یاری رساند. در این دیدار از بیانات رهبر عزیزمان استفاده بردیم و ایشان مقام شهدای افغانستانی مدافع حرم را بسیار گرامی داشتند و صبر و استقامت مادر، همسر و فرزندان شهدا را جمیل عنوان کردند که این عنایات بسیار برایمان حائز اهمیت بوده و هست. در پایان نیز قرآنی با امضا و دست نوشته رهبر عزیزمان دریافت کردیم که از ایشان تشکر میکنیم.
آرزوی رضا دیدار با آقا بود اما ...
اعضای خانواده رضا بخشی (فاتح) نیز گفتههای خود را از این دیدار بیان میکنند و مادر شهید میگوید: «اصلاً باورم نمیشد آرزوی دیرینه من به واقعیت تبدیل شده و میتوانم رهبر را ببینم. آرزوی آقا رضا (شهید فاتح) هم این بود روزی آقا را ببیند اما نشد و شهادت نصیبش شد.
من همیشه برای سلامتی رهبر معظم انقلاب دعا میکنم چون تمام مسلمانان چشم امیدشان به ایشان است. من از حضرت آقا هم خواستم برای عاقبت به خیری من و فرزندانم دعا کنند زیرا دعای ایشان با بقیه تفاوت دارد. وقتی آقا را از نزدیک دیدم تمام مشکلات خود و خانوادهام را فراموش کردم. برادر و خواهر شهید بخشی نیز میگویند: برای ما این یک رؤیا بود که روزی بتوانیم با آقا دیدار کنیم؛ بسیار خوشحال بودیم و اضطراب داشتیم چون آرزوی خیلی ها دیدار با آقاست.
نفر اولی بودم که اسمم را خواندند
پسر شهید ابوسجاد (سجاد عالمی) نیز از این دیدار میگوید: «فکرش را هم نمیتوانستم بکنم که از نزدیک بتوانم ایشان را ببینم. من هیچگاه نمیتوانم خیلی خوب در جمع صحبت کنم و زمانی که متوجه شدم که قرار است با ایشان دیدار داشته باشیم اضطراب زیادی داشتم و قلبم به تپش افتاده بود اما زمانی که آقا وارد شدند حس آرامشی همه وجودم را فرا گرفت. بعد از نماز زمانی که اسم من را برای صحبت با ایشان خواندند باز هم اضطراب داشتم ولی وقتی که در کنار آقا قرار گرفتم آرامش خاصی همه وجودم را فرا گرفت. من نفر اولی بودم که با ایشان روبهرو شدم و سلام و احوال پرسی کردم، در نماز جماعت هم در صف اول پشت سر ایشان برای نماز ایستاده بودم. هیچگاه خودم را لایق این اتفاق نمیدیدم ولی بیشک از برکت خون شهیدان بوده است که اینچنین توفیقی نصیب من شده است. این دیدار از لحاظ معنوی برای خانواده شهدای فاطمیون مهاجر افغانستانی بسیار پربرکت بود. از نکات بسیار جالب این دیدار این بود که آقا همه را به یک چشم دیدند و همه خانواده شهدا را بدون در نظر گرفتن سمتها و صفتها مورد خطاب قرار دادند، اما حیف و افسوس که این دیدار بسیار کوتاه بود و دلمان میخواست حالا که بعد از سال ها این اتفاق افتاده است زمان بیشتری در حضور ایشان میبودیم و از محضر ایشان استفاده میکردیم. حرفها بسیار بود ولی زمان بسیار کوتاه بود».
بابا آرزویش بود که رهبر را ببیند
همسر شهید ابوسجاد نیز میگوید: «من در ابتدا از تمامی کسانی که برای این دیدار زحمت کشیدند تشکر میکنم. اصلاً در جریان این دیدار نبودیم و بسیار غافلگیر شدیم و متأسفانه برای همین هیچ عکسی از شهید ابوسجاد بههمراه خود نبرده بودیم. معنویت خاصی در چهره حضرت آقا مشاهده میشد. این توفیق بزرگی بود که نصیب ما شد.» دختر شهید ابوسجاد (طاهرهسادات عالمی) میگوید: «زمانی که مقابل مقام معظم رهبری قرار گرفتم، درست زمانی که چشمانم به چهره آقا دوخته شد و ایشان بعد اسم برادرهایم، گفتند «طاهره عالمی»، با شوق از جا بلند شدم و وقتی دیدم تک تک فرزندهای شهدا را به نام صدا میزنند مات و مبهوت شدم».
فرزندان کوچک شهید ابوسجاد (مطهره، محسن و فاطمه عالمی) نیز از این دیدار چنین میگویند: ما خبر نداشتیم که قرار است آقا را ببینیم غافلگیر و خیلی خوشحال شدیم. بعد اذان و نماز آقا سخنرانی کردند. مطهره میگوید: من خیلی خوشحال بودم و ذوق کرده بودم. بابا آرزویش بود که رهبر را ببیند و انگشتر و چفیهشان را بگیرد ولی حیف که او حضور نداشت. محسن هم میگوید: از زمانی که رهبر خودم را شناختم همیشه این آرزو را داشتم که ایشان را ببینم. اصلاً فکرش را هم نمیکردم که این اتفاق بیفتد.